
تحسین برای فرار از عمل؟ | دیدگاه کییرکگور در باب الگوهای اخلاقی
کییرکگور دربارۀ الگوهای اخلاقی چه نظری دارد؟
برای شهیدان راه اخلاق تکاندادن سرهایمان به نشانۀ تحسین کافی نیست. ما علاوهبر تحسین، باید الگوی اخلاقی آنها را هم دنبال کنیم.
سورن کییرکگور، فیلسوف خوشذوق دانمارکی، به دقت سبک زندگی افراد را مشاهده میکرد. او نیز مانند سقراط، اگزیستانسیالیست بود و با طرح پرسشهایی عمیق، خوانندگان خود را به پرورش جدیت و تأمل درونی وا میداشت.
یکی از پرسشهایی که به اَشکال مختلف مطرح میشود و دعوت به تأملی عمیق میکند، این است که چگونه میتوانیم خود را با الگوهای اخلاقی تطبیق دهیم؟
هرچند اکثر ما آگاهیم که باید از رفتارهای مخرب اشراری که در سراسر تاریخ به چشم میخورند، پرهیز کنیم، اما در مواجهه با الگوهای اخلاقی و نیکوکاران، چه رویکردی باید اتخاذ کنیم؟
تحسینی که سبب عمل نشود، یکی از همان بیراهههای اخلاقی است که کییرکگور تلاش میکند ما را از انجام آن بازدارد. فردی که صرفاً به تحسینکردن بسنده میکند، به نظر میرسد اخلاق را مشابه با یک استعداد هنری، فکری یا ورزشی میبیند.
بهعنوان مثال، آنجلینا گریمکه، فرزند کوچک ارباب ثروتمند مزرعهداری در جنوب کالیفرنیا بود. وی روزی بعد از ظهر در اواخر دهه ۱۸۲۰ [در یک حرکت اعتراضی] از سر میز غذا برخاست، بردهداری را به شدت محکوم کرد و تصمیم گرفت تا پایان عمر، خود را وقف مبارزه با بردهداری کند و به همین منظور به شمال کشور رفت.
یا مثلاً دیتریش بونهوفر، کشیش آلمانی، در سال ۱۹۳۹ از ایالات متحده به آلمان بازگشت تا در توطئهای علیه هیتلر همدستی کند، اما چند ماه پیش از پایان جنگ دستگیر و اعدام شد.
در آخر، جان لوئیس فقید، یکی از اعضای کنگرۀ آمریکا و مبارز حقوق بشر، بارها مورد ضربوشتم قرار گرفته و دستگیر شده بود؛ کسی که در مارس ۱۹۶۵ وقتی داشت از پل ادموند پتوس واقع در شهر سلما برفراز رودخانۀ آلباما میگذشت، تا سر حد مرگ کتک خورد. ما از این شخص چه میسازیم؟ آیا این الگوهای اخلاقی از جهان دیگری بودند؟ آیا تکان دادن سرهایمان به نشانۀ تحسین برای این شهیدان راه اخلاقی کافی است؟

کییرکگور که هدف خود را از انتشار نوشتههایش چالشبرانگیزتر کردن زندگی برای خوانندگانش تعریف کرده بود، دریافت که خشم و حسادت بازخوردهای فراگیری به الگوهای اخلاقی است. در خطاب این دو حس زهرآلود، کییرکگور کلامی را از هراکلیتوس نقل میکند:
شایسته است که افسسیان ، هر یک از مردان بالغشان، خود را حلقآویز کنند و شهر را به نوجوانان بیریش بسپارند؛ زیرا آنها هرمودوروس، بهترین مرد میان خودشان را بیرون کردند و گفتند: «ما کسی را نمیخواهیم که میان ما بهترین باشد؛ اگر کسی چنین است، بگذارید در جایی دیگر و میان دیگران باشد.»
چنانکه فردریش نیچه در سال ۱۸۷۸ به زیبایی بیان داشته است، برای ما انسانها که به کمال نرسیدهایم، بسیار آسان است به افرادی طعنه بزنیم که کارهای شجاعانهشان در ما حسادت برمیانگیزد و ما را به شرمساری وا میدارد. کییرکگور که به آرامش، لذت و توازن خود میبالید، نوشت:
حسادت نوعی تحسینکردن پنهانی است. شخص تحسینکننده که فکر میکند با رهاکردن خودش نمیتواند خوشحال شود، انتخاب میکند به چیزی که تحسین میکند حسادت ورزد.
او هم موافق ارج نهادن تحسین بهخودیخود نیست. کییرکگور با استفاده از نام مستعار یوهانس کلیماکوس، تعادلی میان امور جهانی و اخلاقی ترسیم کرد و بدین ترتیب تمایز مهمی را آشکار ساخت:
«یک شخص میتواند در آبراهه پهنی شنا کند، فرد بعدی بیست و چهار زبان بلد است، نفر سوم میتواند روی دستهایش راه رود و غیره، همه (در صورت رضایت) میتوانند به تحسین بگویند که این افراد کار خوشایندی انجام میدهند. اما تحسینکردن یک شخص به علت تقوا، ایمان، اصلونسب، صداقت، پشتکار و مواردی که همهجا عالی تلقی شود، کاری فریبنده به نظر میآید… چیزی که در نظر همگان عالی است، نباید عملی شایستۀ تحسین تلقی شود، بلکه باید آن را یک الزام دانست.»
کییرکگور تحسینکردن را فرش قرمزی به سمت یک مبل راحتی میبیند. او هشدار میدهد: «میان یک تحسینکننده و یک تقلیدکننده بینهایت تفاوت وجود دارد. یک مقلد میکوشد تا تبدیل به آن چیزی شود که مورد تحسین اوست.»
تحسینکردنِ تنها، میتواند چیزی شبیه به همان پسندیدن پُستی در فیسبوک باشد. پستی شامل محتوایی دربارۀ فردی که بیخانمانی را در اتاق اضافۀ خانهاش پناه داده است. در واقع اما تحسینکردن باید به من بیاموزد که بهجای نگرانی برای رشد علفهای هرز در زمین گلفم، برای افراد بیسرپناه کاری انجام دهم.
کییرکگور هم مانند ایمانوئل کانت شناخت خوب و بد را جهانشمول میدانست. از آنجایی که ما برای انسان شایستهایبودن به دانش یا مهارتهای کاوشگریِ بیشتری نیاز نداریم، کییرکگور به شدت مخالف افزایش متخصصان اخلاق بود. سهم او در علم اخلاق، آشکارسازی بهانههای اخلاقی ما بود، طوری که ما صرفاً با مباحثه دربارۀ حقیقتهای اخلاقی تلخ، سر خودمان را شیره میمالیم. کییرکگور در نامهای به خودش با تندی نوشت:
« از نگاه زیباییشناسانه، تحسین بالاترین جایگاه را دارد. از دید علم اخلاق اما، میل به تقلید تعیینکننده است. تا جایی که میتوان گفت، تحسینکردن در اخلاقیات جایی نداشته یا حتی نوعی گریز تلقی میشود.»
تحسینی که سبب عمل نشود، یکی از همان بیراهههای اخلاقی است که کییرکگور تلاش میکند ما را از انجام آن بازدارد.
طبق برداشت من، کییرکگور فرض مسمومی را آشکار میکند که در پسِ میل به تحسینکردن پنهان شده است. فرضی که میگوید دستهای از افراد به عنوان نوابغ اخلاقی به دنیا آمدهاند و مابقی انسانها ویژگیهای لازم برای انجام کار درست را ندارند، حتی اگر بدانند انجام کاری آنها را از سعادت دور میکند. فردی که صرفاً به تحسینکردن بسنده میکند، به نظر میرسد اخلاق را مشابه با یک استعداد هنری، فکری یا ورزشی میبیند.
اگر داشتن شخصیتی اخلاقی را مانند یک استعداد در نظر بگیریم، آن وقت من میتوانم به گذشتهام نگاه کرده و بگویم همسایهام که علیه اتوبوسهای تفکیک نژادی اعتراض میکرد و فعال جنبش مسافران آزادی بود، از منی که دغدغهام در آن زمان تیم فوتبال دانشگاه بود، صرفاً با نیروی اخلاقی بیشتری به دنیا آمده بوده است.
«سازندهبودن» این روزها چندان رایج نیست، اما کییرکگور بیش از هر چیز میخواست نوشتههایش برای خوانندگانش (که خودش را هم جزئی از آنها میدانست) سازنده و اثربخش باشد. وی در تلنگرهای سازندهاش تأکید میکند که همۀ ما، اعم از فقیر یا ثروتمند، تحصیلکرده یا بیسواد در درون خود عشق، مهربانی و شکرگذاری را به عنوان یک انسان داریم.
کییرکگور در کتاب آثار عشق (۱۸۴۷) شرح میدهد که حتی افراد فرودست و به حاشیه رانده شده هم دارای درصدی از این الزامات هستند.
در دورهای از زندگیام، این بیتوجهی آشکار کییرکگور نسبت به شرایط مادی زندگی آنقدر برایم آزاردهنده شده بود که تصمیم گرفته بودم دیگر سراغ این حکیم دانمارکی نروم. خشم من غلیان میکرد وقتی بخشی از کتاب آثار عشق او را می خواندم. در این کتاب کییرکگور، نویسندهای که از بدو تولد غرق در ثروت بوده، میگوید افراد فقیر وقتی میبینند شخصی ثروتمند به مهمانی مجللی میرود نباید به او حس عذاب وجدان دهند.
گفتن این حرف البته که برای کییرکگور حکیم راحت است! (شوخی میکنم). با وجود این اما مدتی بعد ام. جیمی فرایر، پژوهشگر آثار کییرکگور، تفسیری متفاوت از این جمله به من ارائه داد. او بیان کرد که کییرکگور در اینجا این نکته را گوشزد میکند که هیچکس آنقدر ناتوان یا فقیر نیست که از مهربانی عاجز باشد.
کییرکگور هم مانند ایمانوئل کانت شناخت خوب و بد را جهانشمول میدانست. از آنجایی که ما برای انسان شایستهایبودن به دانش یا مهارتهای کاوشگریِ بیشتری نیاز نداریم، کییرکگور به شدت مخالف افزایش متخصصان اخلاق بود.
ارسطو، همانند کسانی که در بحث «سرشت در برابر تربیت» طرفدار نقش تربیت هستند، میگوید کسانی که در شرایط سخت و خشن رشد میکنند احتمالاً سختتر میتوانند منافع دیگران را بر منافع خود ترجیح دهند. همچنین، تجربه من بهعنوان راننده لیموزین به من آموخته است که افراد بسیار مرفه معمولاً سخت درک میکنند که مرکز جهان نیستند.
کییرکگور طی تفحص در عمق روان انسان، تشخیص داد که هر یک از ما با موانع درونی متفاوتی روبهرو هستیم. مانع مشترکمان اما وسوسة باور این تصور اشتباه است که صرفاً تحسین نیکوکاران کافی است. این درحالی است که با چنین تصوری از ضرورت تلاش برای تبدیلشدن به آنان غافل میمانیم.
تنها چیزی که درمورد تحسینکردن شایستۀ ستایش است، توانایی نشان دادن چیزهایی است که آنها را خوب میدانیم و ما را به اقدام وا میدارند. هرچند که حرفزدن دربارۀ آنها آسانتر است از عملکردن.
متن بسیار خوبی بود. از معدود یادداشت های ترجمه شدهی سایت اخلاق پژوهان که لذت بردم از خواندنش.