خودکرده را تدبیر هست! | نقش اخلاق در ترک اعتیاد
آیا پدیدۀ اعتیاد، یک مسئلۀ اخلاقی است؟
اگر متون روانشناسی یا روانپزشکی، با موضوع اعتیاد را بخوانید، خودتان را غرق در مطالعه دربارۀ مغز انسان خواهید یافت. کارشناسان گوناگون، پدیدۀ اعتیاد را اینطور تعریف میکنند: «بیماری مزمن مغزی»؛ اما برخی دیگر از دانشمندان، بهدنبال احتمال ارتباط اعتیاد با وراثت هستند. این کارشناسان، هیچ آزمونی برای تشخیص این بیماری مغزی، هیچ علتِ قابلشناختی برای این بیماری و همچنین هیچ راه درمانی برای آن ارائه نکردهاند.
آنچه پژوهشگران انجام میدهند، درمانی طولانیمدت است که غالباً شخص معتاد را به داروهای اعتیاد آوری مانند متادون و بوپرنورفین وابسته میکند. بسیاری از مراکز ترک اعتیاد، داروهای آرامبخش (والیوم، زاناکس، لیبریوم) یا داروهای ضدافسردگی را نیز اضافه میکنند. اما برخلاف نظریهای که اعتیاد را یک بیماری مغزی میداند، واقعیت این است که بسیاری از افراد بدون استفاده از داروهای بیشتر یا اینکه بیماری مغزی برای آنها تشخیص داده شود، اعتیادشان بهبود پیدا کرده است. اگر اعتیاد واقعاً یک بیماری به معنای متعارف است، این بهبودها چگونه رخ میدهند؟
واقعیت این است که اعتیاد، چه در مراحل اولیهاش و چه در طول درمان، دارای یک مؤلفۀ مؤثر اخلاقی است. این نکته به معنای انکار وسواس شدیدی نیست که فرد در زمان درگیری با اعتیاد و در مراحل ابتدایی بهبود با آنها روبهرو میشود. بدن به موادمخدر محتاج است و فرد برای گذراندن زندگیاش هر روز به مواد وابستهتر میشود. در این مرحله، تأثیرات این وابستگی بسیار قوی است.
بهطورکلی، گفتوگو دربارۀ اخلاق با یک فرد معتاد بیثمر است. او پیش از آنکه بتواند به ارزیابی اخلاقی خودش بپردازد، نیازمند رهایی از تقلای شدید هر روزۀ خودش است. اما در مقطعی پیش از آن که بتواند اعتیادش را بهطور کامل ترک کند، نیاز دارد در بخشی از زندگیاش التیام بیابد.
اخلاق در مراحل آغازین
اولینباری که فرد تصمیم میگیرد ماریجوانا یا قرص را امتحان کند، همهچیز به انتخاب بستگی دارد. برخی افراد میگویند زمانی که برای اولینبار الکل نوشیدند، کوکائین استعمال کردند، هروئین تزریق کردند یا متامفتامین کشیدند، میدانستند که کار تمام شده است. اما این تجربه، رایجترین تجربۀ موجود نیست. اکثر افراد بعد از مدت طولانی استفاده از مواد مخدر است که قدرت انتخاب خود را از دست میدهند.
در این مرحلۀ اولیه، اخلاق بخشی از معادله است. فرد میتواند شروع و ادامۀ مصرف موادمخدر را انتخاب کند. اگر احساس کرد نیازمند قطع مصرف مواد است، میتواند مصرفش را متوقف کند. مادامی که این موضوع ــ یعنی قدرت انتخابداشتن ــ صادق باشد، وجود یا عدم وجود اخلاق در او یک عامل مهم است. فردی با ارادۀ درونی قوی، اعتمادبهنفس خوب و اهداف شخصی که خود انتخاب میکند، وقتی مواد مخدر یا الکل به او پیشنهاد شود، کمتر از دیگران به مواد و الکل روی میآورد.
از سوی دیگر، شخصی که مبتلا به آسیبهای روحی است یا از او سوءاستفاده کردهاند، احساس ناامیدی و بیعلاقگی در رسیدن به اهدافش دارد یا اعتمادبهنفس پایینی دارد؛ چنین شخصی، برای پوشاندن این تأثیرات و احساسات منفی، احتمال بیشتری دارد که به موادمخدر روی آورد.
چرا فرد پس از اولین استفاده، دوباره به موادمخدر روی میآورد؟
دنیای فردی را تصور کنید که خجالتی و بیاعتمادبهنفس است و مورد تأیید خانواده و دوستانش قرار نمیگیرد. او هیچ هدفی ندارد که در مورد رسیدن به آن اطمینان داشته باشد. او به ماریجوانا و نوشیدنی الکلی دسترسی پیدا میکند و ناگهان به نظرش میرسد که مشکلاتش از بین رفتهاند! برای یکیدو ساعت، او مطمئن و آرام است و میتواند با هر کسی صحبت کند. سپس اثر مواد مخدر یا نوشیدنی پایان مییابد و زندگیاش دوباره خستهکننده و ترسناک میشود. چرا او باید بخواهد که دوباره به این مواد بازگردد؟
هرچه فرد فاقد توانایی لازم برای موفقیت در زندگی باشد یا درد بیشتری داشته باشد که قادر به تحمل آن نیست، احتمالش بیشتر است که به این راهحل جدید عادت کند. به همین دلیل است که داشتن مهارتهای قوی زندگی در برابر استفاده از مواد مخدر و الکل نیز بازدارنده هستند. یک فرد توانمند و با مهارت، نیازی نیست که بر روی احساسات و مشکلات خودش سرپوش بگذارد. او میتواند مشغول دستیابی به اهدافش باشد یا بهسادگی، انتخاب کند که به تفریح بپردازد.
اما مواد مخدر و مشروبات الکلی، تأثیرات مخربی بر روی اخلاقیات (خلقوخو) یک فرد میگذارند. به شخص معتاد این امکان را میدهند که در پی تأمین موادمخدرِ روزانهاش مرتکب جرم شود یا به دیگران آسیب برساند. روزی میرسد که بدن از هوس شدید به مصرف مواد در رنج است، تأثیرات این مواد، اخلاقیات فرد معتاد را از بین میبرد و ذهنش فریبخورده و باور کرده است که زندگی بدون مواد غیرقابلتحمل است. میتوان گفت که در این لحظه، اعتیاد کاملاً در صحنه حاضر است.
اعتیاد، چه در مراحل اولیهاش و چه در طول درمان، دارای یک مؤلفۀ مؤثر اخلاقی است. گفتوگو دربارۀ اخلاق با یک فرد معتاد بیثمر است. او پیش از آنکه بتواند به ارزیابی اخلاقی خودش بپردازد، نیازمند رهایی از تقلای شدید هر روزۀ خودش است. اما در مقطعی پیش از آن که بتواند اعتیادش را بهطور کامل ترک کند، نیاز دارد در بخشی از زندگیاش التیام بیابد.
بازیابی اخلاق برای استحکام سلامتی حیاتی است
بخشی از برنامۀ بازپروری نارکنون، مربوط به این موضوع حیاتی است که هر کس تواناییهای خود در زندگی ــ از جمله توانایی اتخاذ تصمیمهای درست و اخلاقی ــ را بهبود ببخشد. بخش مهارتهای زندگی این برنامه، پایبندی به اصول اخلاقی و چگونگی بازیابی آن را به همراه مهارتهای حل مسئله برای دستیابی به موفقیت بیشتر در زندگی به فرد آموزش میدهد. نقلقولی از فردی که این برنامه را به اتمام رسانده است:
«بهدلیل آسیبهایی که در طول سالها به خودم، خانوادهام، دوستانم، همکارانم و جامعهام زده بودم، آنقدر احساس گناه داشتم که شرمنده بودم. دردی که احساس میکردم، آنقدر شدید بود که توانایی رویارویی با گذشتهام را نداشتم. ناتوانی در مواجهه با بار این احساس گناه، دلیل ادامهدادن به مصرف مواد بود. این موضوع در روابط و عزتنفس یا شرافت من اختلال ایجاد کرده بود. اینکه بتوانیم مسئولیت کامل آن را برعهده بگیریم، دستکم رهاییبخش بود. من دیگر ابعادی از وجودم را از خودم و از دیگران پنهان نمیکردم. احساس راحتی بیشتری با خودم داشتم و این موضوع، روابطم با دیگران و فضای زندگیام را بهبود بخشید.»
بازسازی اخلاق، بخش مهمی از تسکین احساس گناه است و به فرد این اجازه را میدهد تا آیندهای روشن برای خود متصور شود. بدون داشتن مهارت لازم در این زمینه، ممکن است فرد در آینده، در برابر مشکلات زندگی احساس شکست کند و این امر ممکن است به مصرف دوبارۀ موادمخدر منجر شود و کل این دورۀ معیوب را دوباره از اول آغاز کند. وقتی اخلاقیات دوباره قوی میشوند، شخص در فرایند درمان، بهترین شانس را برای داشتن یک آیندۀ طولانی، روشن و هوشیار دارد.