
خط پایانِ دوراههها! | پاسخی قطعی برای دوراهههای اخلاقی در فلسفه اخلاق
پاسخی قطعی برای دوراهههای اخلاقی در فلسفه اخلاق
راه و روش اندیشیدن دربارۀ دوراهههای اخلاقی
با آموختن نظریات اخلاقی، به جواب قطعی نمیرسید. ولی اعتمادبهنفس شما را در انتخاب نحوۀ زندگی افزایش میدهد.
لازمه که بدونید
در دوران کودکی دربارۀ فضیلتهای اخلاقی خیلی فکر میکردیم. بهشدت درگیر داوریها و قضاوتهای اخلاقی بودیم. «منصفانه نیست» «تو قول دادی!» (اون داره منو گول میزنه) «چرا من نتونم او را گول بزنم؟» کودکان در پرسشهای اخلاقی بهراحتی به پاسخ نمیرسند، چرا که ما بزرگترها بهراحتی پاسخگوی پرسشهای اخلاقی مربوط به رفتار و زندگیمان نیستیم!
مسائل اخلاقی زمانی مطرح میشوند که احتمال آسیبدیدن وجود داشته باشد. این سخن درست نیست که میگوییم باید از یک سری مسائل اخلاقی چشمپوشی کنیم، فقط به این دلیل که نباید به کسی آسیب وارد کنیم (محال است). مثلاً زمانی که دکتر به فرزندتان واکسن تزریق میکند موجب اذیت و آزار او میشوید؛ نه فقط بهخاطر درد، بلکه بهخاطر اضطراب، استرس و محرومشدن از آزاد بازیکردن در خانه. همچنین شما مجبور میشوید بهخاطر رکود کسب و کار، چند تن از کارمندهایتان را اخراج کنید (نه بهخاطر کمکاری آنها). نفس اخراجشدن ضربات روحی و مالی به آن کارمندان وارد میکند. از آنجایی که آسیبها اجتنابناپذیر هستند، همیشه بد و غیراخلاقی نیست که به کسی آسیب وارد کنیم. گاهیاوقات اخلاقاً قابلتوجیه هستند. اما چگونه باید تشخیص دهیم؟
کودکان در پرسشهای اخلاقی بهراحتی به پاسخ نمیرسند، چرا که ما بزرگترها بهراحتی پاسخگوی پرسشهای اخلاقی مربوط به رفتار و زندگیمان نیستیم!
خیلی از دوراهههای اخلاقی دربارۀ اینکه چگونه اخلاقاً فکر و رفتار کنیم، بغرنج به نظر میرسند (و شاید هم واقعاً هستند)؛ به همین خاطر کنارگذاشتن اخلاق کمی وسوسهانگیز است. در عین حال، نباید احساس کنیم که اخلاق یک گرۀ بازنشدنی و درهمتنیده است. اولین سخن امیدبخش این است که مسائل زیادی در اخلاق وجود دارند که واضح و روشن هستند. مانند اطمینان از بهرهمندی از مراقبتهای پزشکی فرزندتان، کاری اخلاقی است (مثلاً اخلاقی است که درد واکسن را به کودک تحمیل کنید)، حتی با وجود اضطراب و دردهای اغلب اجتنابناپذیر که از عواقب وظایف والدین هستند. اما در موارد بهظاهر حلنشدنی چه میشود؟ آیا راهی برای بازکردن گرۀ آن وجود دارد؟
این یادداشت، کمک میکند تا دربارۀ اخلاق به شکلی نظاممند فکر کنید. بله، تمام دوراهههای اخلاقی را نمیتوان حل کرد. در ادامه دلیلهایی میآورم که امکان ندارد نظریهای جامع و کامل وجود داشته باشد تا پاسخگوی تمام دوراهههای اخلاقی باشد. اما تفکرِ نظاممند میتواند شِمایی کلی از وضعیت بدهد؛ و مشکلات مربوط به رویکردهایی را که وعدههای افراطی یا تفریطی دربارۀ آنچه تفکر میتواند برای اخلاق به انجام برساند، نشان دهد. از اخلاق، انتظار «اثبات» یا «قطعیبودن» داشتن بیجا است. فقط میتوانیم میزان اعتبار نظریهها و رویکردهای برتر اخلاقی را با یکدیگر مقایسه کنیم. در اینجا به بررسی اخلاق فضیلتگرایی، فایدهگرایی، کانتیسم، نسبیگرایی و یک جایگزین جذاب و ناشناخته میپردازیم.
بررسی مکتب اعتدال و فضیلتگرایی
اخلاق فضیلتگرا، بر اهمیت بیان فضایل اخلاقی و تلاش برای درک اخلاق، بهعنوان چیزی که اساساً شخصیت فرد را توسعه میدهد، تأکید میکند تا بهطور فضیلتمندانه عمل کند. از این دیدگاه میتوان شخصیت فرد را بهصورت عینی ارزیابی کرد. زیرا فضیلتهایی که نظریهپردازان این دیدگاه بیان میکنند، صفات شخصیتی خوب و عینی در نظر گرفته میشوند، و برای همۀ فرهنگها کاربرد دارند. اینها ویژگیهایی هستند که هر انسانی باید سعی کند تا آنها را سرمشق خود قرار دهد.
در سنت غربی، بزرگترین نظریهپرداز فضیلتگرا، ارسطو بود (نویسنده کتاب اخلاق نیکوماخوس). مکتب او با عنوان «اصل اعتدال» نقشی کلیدی در تعریف فضایل دارد. ارسطو معتقد بود برای هر ویژگی شخصیتی یک حد وسط بین دو سر طیف وجود دارد. مثلاً شجاعت حد وسطی بین ترسویی و بیپروابودن است. این حد وسط فضیلت را تعیین میکند. دیگر فضیلتهایی که ارسطو شناسایی کرده شامل میانهروی (حد وسط تندروی و کندروی در لذتطلبی)، سخاوت (بین اسراف و حرص) و لطیفهگویی (بین لودگی و خشکی) هستند. فرد دارای شخصیت فضیلتمند، کسی است که توانایی بهکارگیری این حد وسط و اجتناب از افراط و تفریط در این و دیگر ویژگیهای شخصیتی را دارد.
گزارش ارسطو، کامل، خردمندانه و همواره ارزشمند است. اما با فضیلتبودن در معنای ارسطویی با اخلاقیبودن همخوانی ندارد. مثلاً، لطیفهگویی بیشتر از اینکه یک فضیلت اخلاقی باشد، یک مهارت اجتماعی است. در نگاه ارسطو، تواناییِ مسرورکردن دیگران، نقشی اساسی در تعریف او از زندگیِ برتر داشت؛ تعریفی که با مفهوم «ائودایمونیا» یا شکوفایی انسان تمثل مییافت. اما مطمئناً فردی که در مهارتهای اجتماعی چیرهدست نیست، غیراخلاقی محسوب نمیشود. (سوزان کین نویسندۀ کتاب سکوت: قدرت درونگراها در دنیایی که نمیتواند از حرفزدن دست بکشد احتمالاً با این ایده که تسلط بر مهارتهای اجتماعی برای شکوفایی در زندگی ضروری است، مخالفت میکند. او معتقد است که افراد درونگرا در دوری از جمع شکوفا میشوند، و به آرامش، تنهایی و زمان برای تأمل نیاز دارند تا بهترین خود باشند) آیا شجاعت همیشه فضیلت است؟ آیا ممکن است، شخصی شجاعانه جان خود را در جهت رسیدن به هدفی شرورانه به خطر بیندازد؟
نظریههای اخلاقی ارسطویی به مفهوم «ائودایمونیا» (خوشبختی یا بالندگی) اشاره دارند که به سطح خاصی از رفاه جسمی و اقتصادی نیاز دارد. این نیازمندی نشان میدهد که نظریۀ فضیلت ارسطویی، چندان هم با مفهوم اخلاقیبودن همخوانی ندارد. برای مثال، فردی که به خاطر بیماری یا معذوریت توانایی اقتصادی کمتری دارد، آیا این بهخودیخود غیراخلاقی است؟
فرض کنید فقط فضایلی را در نظر بگیریم که بهطور واضح با رفتار اخلاقی ارتباط دارند، با مشکل دیگری روبرو میشویم: در زمانی که این فضایل با یکدیگر تضاد دارند چه کنیم؟ مثلاً وقتی فضیلت صداقت با فضیلت مهربانی در تضاد باشند، چگونه باید عمل کرد؟ علاوهبراین، اگر فضایل توجه به دیگران و سخاوت نسبتبه یکدیگر، اهمیت داشته باشند، قطعاً فضیلت مراقبت از خود نیز اهمیت دارد. کسانی که این فضیلت را در نظر نمیگیرند، ممکن است نتوانند ارزش واقعی خود را بهدرستی درک کنند. به همین ترتیب، در برخورد میان فضیلتهای توجه به دیگران و توجه به خود، اینکه چگونه این فضایل را با یکدیگر سازگار کنیم، بسیار دشوار است.
کسانی که بهدلیل ابهام اخلاق فضیلتگرا از آن ناراضی هستند، میتوانند در فایدهگرایی پاسخی مشخص به پرسش «چه باید کرد» پیدا کنند. انتخابی که بهترین نتیجۀ کلی را به همراه داشته باشد، همان است که فایدهگرایی به دنبال آن است
پیامدهای رفتار خود را بررسی کنید
نارضایتی از اخلاق فضیلتگرا بهدلیل عدم شفافیت آن، درککردنی است. در مقابل، فایدهگرایی نظامی ارایه میدهد که به وضوح مشخص میکند کدام عمل اخلاقی است و کدام غیراخلاقی. این رویکرد اخلاقی، درستی یا نادرستی یک عمل را با پیامدهای آن مرتبط میداند. به این معنا که اگر یک عمل اخلاقاً قابلقبول است، یعنی از میان گزینههای موجود در آن موقعیت برای فرد، بهترین نتایج را تولید میکند. منظور از «بهترین نتایج» میزان خوشبختی و خوشحالی است که عمل به وجود میآورد، منهای میزان بدبختی و ناراحتی. هدف اخلاق، تلاش برای ترویج خوشبختی و کاهش رنج و ناراحتی است.
کسانی که بهدلیل ابهام اخلاق فضیلتگرا از آن ناراضی هستند، میتوانند در فایدهگرایی پاسخی مشخص به پرسش «چه باید کرد» پیدا کنند. انتخابی که بهترین نتیجۀ کلی را به همراه داشته باشد، همان است که فایدهگرایی به دنبال آن است (حداقل در فایدهگرایی پاسخ مشخصی وجود دارد، زیرا احتمالاً دو گزینه از نظر میزان خوشبختی کلی، نتایج متفاوتی دارند. البته ممکن است شخص در هنگام عمل، نتواند تشخیص درست بدهد که کدام عمل بهترین نتیجه را در پی دارد).
فایدهگرایی به این دلیل مورد انتقاد قرار میگیرد که تنها به میزان کلی خوشبختی اهمیت میدهد و به نحوۀ توزیع این خوشبختی که میتواند منجر به بیعدالتی شود، توجهی ندارد. بهترین نتایج ممکن است از اعمالی بدست بیایند که تعداد زیادی از مردم را بسیار خوشحال کنند، اما به قیمت رنج عدهای اندک. برای مثال، بردهکردن عدهای اندک، سود زیادی برای اکثریت دارد.
اگر کار ما از نظر اخلاقی ترویج شادی و کاهش ناراحتی به بهترین شکل ممکن است، آیا نباید بیشتر از حدمعمول برای این هدف تلاش کنیم؟ پیتر سینگر، (فیلسوف اخلاقی و از مشهورترین مدافعان مکتب فایدهگرایی)، میگوید بله، در واقع خیلی بیشتر.
او معتقد است که هر انسانی در جامعۀ مرفه وظیفه دارد برای کاهش رنج و افزایش شادی در جهان تلاش کند. سینگر در مقالهاش با عنوان «قحطی، فراوانی و اخلاق» (چاپ ۱۹۷۲) استدلال میآورد؛ افرادی که در جوامع ثروتمند زندگی میکنند باید به کسانی که در فقر به سر میبرند یا از بیماریهای قابلپیشگیری رنج میبرند، کمک کنند. تا حدی که سطح رفاه مالی فرد ثروتمند نزدیک به سطح زندگی آنان برسد. سینگر معتقد است که خرجکردن پول برای شام گرانقیمت در رستوران، به لحاظ اخلاقی قابل توجیه نیست. زیرا لذت زودگذر آن شام، بسیار کمتر از اثری است که این پول میتواند داشته باشد. مثلاً میتواند برای خرید پشهبندهای ارزان قیمت صرف شود تا جان کودکانی را که در معرض خطر مالاریا هستند، نجات دهد. همچنین، با توجه به اینکه در جامعه، انسانهایی به دلیل نیاز به پیوند کلیه جان خود را از دست میدهند، اهدای یکی از کلیههای خود نیز میتواند جان یک نفر را نجات دهد.
بنابراین، بر اساس محاسبات فایدهگرایانه، وظیفۀ اخلاقی ما ایجاب میکند که به این نیازها پاسخ دهیم و دست به اقداماتی برای کاهش رنج دیگران بزنیم.
دیدگاه پیترسینگ کمی افراطی است. زیرا اینکه اخلاق باید مطلقاً بر دیگران (خصوصاً کسانی که از نظر زمانی یا مکانی از ما دور هستند)، متمرکز باشد به بهای نادیدهگرفتن برنامهها، لذتها، خانواده و دوستان خودمان، کمی زیادهروی است. معمولاً ما بین اعمالی که اخلاقاً پذیرفتنی هستند و آنهایی که قهرمانانه یا نمونهای به حساب میآیند، تفاوت قائل میشویم. اما فایدهگرایی پیتر سینگر این تفاوت را از بین میبرد و تلاشهایی که باید به عنوان نمونه و سرمشق برای دیگران در نظر گرفته شوند، وظیفه اخلاقی تلقی میکند. زیر سؤالبردن رویکرد سختگیرانۀ سینگر، به معنای نادیدهگرفتن مسائل مهمی مانند اختلاف طبقاتی یا گرمایش جهانی توسط شهروندان، سیاستگذاران و دانشمندان نیست؛ بلکه هدف، به چالش کشیدن فردگرایی فداکارانهای است که سینگر از ما میخواهد.
قطعاً میتوان حدوسطی یافت که هم قائل به جدیت بحرانهای جهانی باشد و هم نیاز اقدام جمعی را تأکید کند. بدون اینکه تمرکز اصلی زندگی و کار خود را فقط به این مسائل اختصاص دهیم و دچار شکست اخلاقی شویم. خواندن آثار سینگر میتواند از این جهت که ایدههای او مهم و تأثیرگذارند، ارزشمند باشد؛ اما خواندن آثار اپیکور هم ضروری است.
نیکی، نیازمند نیت خوب است
بعضی فکر میکنند که مشکل، تمرکز در پیامدها است (که معمولاً نامعلوم و خارج از کنترل فرد میباشد)، در حالی که اخلاق، درواقع به نیتهای فرد در عمل مربوط میشود. بر اساس دیدگاه ایمانوئل کانت، در کتاب خودش، مبانی متافیزیک اخلاق (منتشرشده در سال ۱۷۸۵) نیت خوب تنها چیزی است که بدون قید و شرط پسندیده است. حتی اگر عمل شخص نتایج خوبی هم داشته باشد، اگر با نیت خوب صورت نگیرد، ارزش اخلاقی نخواهد داشت. مثلاً بقالی که پول خردِ درست، به مشتری برمیگرداند، با این نیت که با آنها خوب رفتار کند، مقایسه کنید با بقالی که پول خرد را درست برمیگرداند چون از این میترسد که اگر مشتری را گول بزند، گرفتار میشود. نتیجۀ هر دو عمل یکی است. ولی کار بقال دوم فاقد ارزش اخلاقی است، زیرا اگر امکان گولزدن مشتری میبود، انجام میداد.
اخلاق کانت، پیچیدگیهای خاصی دارد که در اینجا نمیتوان حق آن را ادا کرد. اما دو ایدۀ کلیدی او اهمیت دارد. اول: ایدۀ «قابلیت جهانشمولی» است. یعنی برای اینکه یک عمل از نظر اخلاقی درست باشد، نیتی که فرد در انجام آن عمل دارد، باید طوری باشد که بهطور عقلانی بگوید اره اگر همه در شرایط مشابه من باشند همین کار را انجام میدهند. کانت برای نشاندادن چگونگی این مفهوم از مثالی استفاده میکند: شخصی که با وعدۀ بازپرداخت، وام میگیرد در حالی که قصد بازپرداخت آن را ندارد، این فرد به اعتماد دیگران تکیه میکند؛ اگر این اعتماد و اطمینانهای اجتماعی نبود، اصلاً وامی هم در کار نبود. اگر نیتِ تقلب به امری عادی تبدیل شود، (یعنی اگر همه مانند او عمل کنند) پایههای اعتماد فرو میپاشد، و او دیگر نمیتواند وام بگیرد. از آنجا که او نمیتواند بهطور عقلانی تأیید کند که همه با چنین نیتی عمل کنند، نیت او برای دادن یک وعدۀ دروغین قابل جهانی شدن نیست.
دومین ایدۀ کانتی، که بر اساس ایدۀ ارزش ذاتی هر فرد است. اینکه از انسانها به عنوان وسیله برای رسیدن به اهداف خود استفاده و بهرهبردن، غیراخلاقی است. زیرا همۀ انسانها ارزش ذاتی دارند. البته که در خیلی از موارد از اشخاص برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنیم و قابلقبول هم است. مثلاً مدیر از کارکنان خود برای تولید استفاده میکند، و او نیز توسط بالادستیهایش به کار گرفته میشود. این استفاده، در صورتی اشتباه است که افراد صرفاً به عنوان ابزار مفید در نظر گرفته شوند. زیرا هیچ شخصی صرفاً یک ابزار نیست. کانت، مشهور است به اینکه اعتقاد دارد تمام انسانها ارزش ذاتی و احترام برابر دارند و فرقی بین ارزش ذاتی یک دهقان در مزارع با ارزش ذاتی یک پادشاه نیست.
ایدههای اخلاقی کانتی در مقام عمل خیلی سخت هستند. معیاری که کانت برای اخلاقیبودن یک عمل بر اساس قابلیت جهانشمولی آن بیان میکند، برخی رفتارهایی را که واضحاً اخلاقیاند را غیراخلاقی تلقی میکند. مثلاً زودتر از خانه خارجشدن برای جلوگیری از گیرکردن در ترافیک. از طرفی هم، این معیار بعضی از اعمال غیراخلاقی را اخلاقی نشان میدهد. مثلاً تقلبکردن در زمانی که مطمین باشم به دردسر نمیافتم، غیراخلاقی محسوب نمیشود. ایدۀ دیگر کانت که میگوید هرگز نباید استفاده ابزاری از انسانها بکنیم، بسیار مبهم است.
برای روشنشدن مطلب، باید این سؤال را بپرسیم که چه چیزی به معنای استفادۀ ابزاری از دیگران محسوب میشود؟ ما همیشه به دیگران وابستهایم، مثلاً برای تحویل نامهها، پرکردن قفسههای فروشگاه، یا رانندۀ اتوبوسی که ما را به محل کار میبرد. آیا چنین وابستگیهایی تعبیر به استفادۀ ابزاری از انسانها میشود؟ اگر چنین است، چه چیزی باعث میشود که از آنها صرفاً بهعنوان وسیله استفاده کنیم؟ یکی از مشکلات مهمتر دربارۀ روابط نزدیک و صمیمی است. در چنین روابطی ممکن است چالشهای احساسی وجود داشته باشد که شامل هر دو عنصر عشق و سوءاستفادۀ فیزیکی و عاطفی میباشد. شناخت عاشقانۀ همسر نشان میدهد که او صرفاً یک وسیله و ابزار نیست؛ اما سوءاستفاده از او، بدون شک از لحاظ اخلاقی غیرقابل قبول است.
چالش نسبیگرایی
دیدگاههایی که بیان شد، همۀ نظریات فیلسوفان نبود. برای درک بهتر موضوع باید یک کتاب خوب در زمینۀ اخلاق مطالعه کنید. مانند کتاب «بنیادهای اخلاقی» نوشته راس شیفر لاندو (چاپ پنجم، ۲۰۲۱). اما با تمام تلاشهایی که در منابع صورت گرفته برای ارایه دیدگاهی مثبت از اخلاق (که مجموعهای از اصول عینی و جهانی برای تشخیص اعمال درست و نادرست اخلاقی است)، همۀ این تلاشها منتقدان بیشتری داشته تا طرفدار.
در نظرسنجی «فیلسوفان چه باور دارند؟» (۲۰۱۴) که توسط دیوید بورژه و دیوید جی چالمرز انجام شد. از فیلسوفان حرفهای سؤال شد دربارۀ اینکه کدام نظریه بیشتر از هر نظریۀ دیگری مورد تأیید آنها است. نتایج زیر بدست آمد: (که در آن کانتیگرایی اصلیترین نظریه در اخلاق وظیفهگرایی، و فایدهگرایی نظریۀ اصلی در میان نظریههای پیامدگرایانه است) وظیفهگرایی ۲۵.۹ درصد. پیامدگرایی ۲۳.۶ درصد. اخلاق فضیلتگرا ۱۸.۲ درصد. سایر نظریات ۳۲.۳ درصد.
اگر تمام نظریههای اخلاقی دارای مشکلات اساسی هستند و بعد از هزاران سال بحث، هنوز اتفاق نظر ندارند. پس اساساً چیزی به نام اخلاق عینی و جهانی وجود ندارد. در نتیجه از آموختن اخلاق دست بکشیم؟
از طرفی هم بگوییم هیچ حقیقت عینی در اخلاق وجود ندارد. یک تز منفی و نظریۀ فلسفی است که باید مثل تمام نظرات مثبت فلسفی دیگر نقد و بررسی شود.
مثلاً فرض کنید که اگر بگوییم هیچ اخلاق عینی یا جهانی وجود ندارد و فقط اخلاقهای مختلفی در فرهنگهای مختلف وجود دارند؛ بدین معنا است که هر عملی که در یک فرهنگ خاص پذیرفته شده باشد، برای همان فرهنگ درست است و اگر در فرهنگ دیگری رد شود، در آنجا نادرست است. هیچ اخلاقیات عینیِ فراتر از این وجود ندارد که بتواند این اختلافها را حل کند. از این منظر، اخلاق چیزی نیست جز آنچه یک فرهنگ خاص میگوید. این دیدگاه، «نسبیگرایی اخلاقی» نامیده میشود؛ که در بین دانشجویان همیشه محبوب بوده و هست.
قبل از پرداختن به نقدی که معمولاً فیلسوفان به دیدگاه دانشجویان حامی نسبیگرایی میکنند. باید بررسی کنیم که چه دلایلی باعث شده دانشجویان به نسبیگرایی برای تفسیر اخلاق روی بیاورند. اکثر دانشجویان متوجه شدهاند که باورهای دوران کودکی دربارۀ مذهب، سیاست، و اخلاق که به آنها آموزش داده شده، بهطور کلی و همهجایی پذیرفته نشدهاند؛ و چشمبسته به آنها متعهد بودهاند. این خود، گامی مثبتی است برای تبدیلشدن به متفکرانی انتقادی. بعلاوه، اگر این دانشجویان به فرهنگی سیاسی یا گروه قومی غالب تعلق داشته باشند، معمولاً از تاریخ نژادپرستی و رفتارهای استثماری فرهنگ یا گروه خود نسبت به دیگران آگاه میشوند؛ و این دانشجویان حق دارند که چنین خطمشی خودبرتربینی، جنگها، استثمارها و فجایعی را که در پی آن رخ داده را محکوم کنند.
نقد اساسی که به نسبیگرایی اخلاقی میشود این است که برخی اعمال مانند نسلکشی یا ختنۀ دختران که لذتجنسی آنها را میگیرد؛ امکان ندارد اخلاقی باشند، صرفاً به این دلیل که یک فرهنگ مردسالارانه آن را درست میداند. این اعمال نشاندهندۀ این است که جوامع (نه فقط افراد) میتوانند از نظر اخلاقی گمراه شوند و به قهقرا بروند.
علاوه بر این، نقد عملی هم بر این دانشجویان وارد است. چرا که فرهنگ خود را به دلیل نژادپرستی یا مردسالارانه نقد میکنند؛ درحالی که طبق عقاید نسبیگرایان، فرهنگ خودشان اخلاقاً پذیرفته شده است. درواقع این دانشجویان نیز به «برابری اخلاقی و حقوق بشر» باوردارند که فرهنگ خود را نقد میکنند و فارغ از فرهنگ و زمان، به اصولی که برای همه انسانها معتبر است معتقدند.
جایگزین بینابینی
نظریههایی مانند فایدهگرایی و کانتیگرایی همیشه اخلاق را در دو طبقه تقسیم میکنند: یا اخلاقاً قابلقبول است یا غیرقابلقبول. اما برخی اعمال در وضعیت نامعین قرار میگیرند. در این موارد نامعین، هیچ حکمی قطعی دربارۀ قابلقبول بودن یا نبودن اخلاقیِ عمل، وجود ندارد. رویکرد «بینابین» شاید نسبت به رویکردهای سنتی که تلاش دارند همۀ اعمال انسانی را در یکی از دو دسته استاندارد جای دهند، واقعبینانهتر باشد.
در کتاب «اخلاقیات مشترک: تصمیمگیری دربارۀ اینکه چه کاری انجام دهیم» (منتشرشده سال ۲۰۰۴)، برنارد گرت، نظریهای بینابین ارایه میدهد که بر اساس قواعد اخلاقی مشترک بین همۀ انسانها است. رویکرد گرت با مفهوم اخلاقیات جهانی آغاز میشود (یعنی قواعدی که قطعاً جهانی هستند، مانند: «کسی را به قتل نرسان»، «تقلب نکن»، «به وعدههایت پایبند باش»). البته با این قید که این قواعد معمولاً دارای استثنا نیز هستند. مثلاً کشتن در دفاع از خود.
براساس نظر گرت، اگر بیدلیل یکی یا چند مورد از این قواعد اخلاقی را نقض کنیم، غیراخلاقی است. اما برخی از نقضها (مانند استثنای دفاع از خود) از نظر اخلاقی قابلتوجیه هستند. گرت برای تشخیص اینکه آیا نقض یک قاعدۀ قابلقبول است یا نه، میگوید: افراد منطقی بیطرف بپذیرند که بهطور عمومی هر کسی در شرایط اخلاقی مشابه قرار گیرد آن قاعده را نقض میکند یا خیر.
گرت معتقد است که در میان چنین افرادی نقض برخی اعمال که هیچ قاعدۀ اخلاقی را نقض نمیکنند، قابلقبول همگانی هستند (مثلاً بیدارشدن در صبح و لباسپوشیدن). همچنین، برخی از اعمال، با وجود اینکه قاعدهای از اخلاق را نقض میکنند، قابلقبول هستند. مثلاً یک پزشک که وعدۀ ناهارش با یک همکار را میشکند به این دلیل که در راه با مجروح تصادفی مواجه شده و به کمک او می رود. این نوع نقض اخلاقی مورد قبول همگان میباشد.
نظریۀ گرت با نسبیگرایی تفاوت دارد. زیرا رویۀ فکری او برای اکثر اعمال، مرزهای مشخصی را تعیین میکند، که بهطور عینی نشان میدهد یک عمل اخلاقاً درست است یا غلط. متفکرانی که همنظر با گرت هستند، میگویند که برخی اعمال (مثلاً ناهارخوردن) اخلاقاً قابلقبول هستند، و برخی دیگر (مانند کشتن کسی برای گرفتن پول او) اخلاقاً غیرقابلقبول هستند. رویکرد گرت مبنایی عینی برای نقد اخلاقی برخی باورها و اعمال فرهنگی ارایه میدهد (چیزی که نسبیگرایان در انجام آن مشکل دارند). برای مثال، دربارۀ قتل توتسیها در نسلکشی رواندا؛ توجیهات اخلاقی که بر این واقعه میآوردند کاملاً بر پایۀ نفرتهای قومی بود. این کینهها مانعاند از داشتن دیدگاه عقلانی و بیطرفی که گرت برای بررسی خالصانۀ اخلاقی نیاز میداند.
بااینحال، در برخی موارد، افراد بیطرف و عقلانی در سناریوی فرضی و فکریِ گرت ممکن است اختلاف داشته باشند در اینکه یک عملی که قاعدۀ اخلاقیای را نقض میکند قابلقبول است یا خیر. در چنین حالتی، نمیتوان بهطور قطعی گفت که آن عمل اخلاقاً صحیح است یا غلط؛ بلکه کاملاً بیطرف قرار میگیرد، و ماهیت بینابینی نظریۀ گرت را نشان میدهد. (اگرچه برخی نظریههای اخلاق فضیلتگرا نیز میتوانند بینابینی باشند، نظریۀ گرت یک رویۀ فکری واضحتر برای اعمال ارایه میدهد و اخلاق را نه بهعنوان مسئلهای دربارۀ «بودن» یا «بهترین بودن»، بلکه بهعنوان اجتناب از آسیبهای غیرضروری در نظر میگیرد.)
براساس نظریۀ گرت، هر مقدار از رفتارهای اخلاقی که نامشخص باشند، به همان میزان نظریۀ او در حل معضلات اخلاقی اثر کمتری گذاشته است. این رویکرد نیز مانند دیگر رویکردهای اخلاقی خالی از اشکال نیست. با این حال، این موضوع نشان از پیشرفت و ادامۀ ارایه راهکارهای دقیقتر در حوزۀ اخلاق است.
نکات کلیدی برای اندیشیدن به دوراهههای اخلاقی:
۱ـ راه میانه و فضیلتمندانه را در نظر بگیرید:
ارسطو توصیه میکند که بهصورت میانهرو عمل کنید تا شخصیت فضیلتمندانهای را پرورش دهید. به نظر او، فضیلت (حالت میانه بین دو افراط) پایه و اساس خوبی محسوب میشود. اما اخلاق فضیلت اغلب با دشواریهایی روبهرو میشود. مثلاً زمانی که فضیلتها با یکدیگر در تعارض هستند یا در ترجیحدادن یکی بر دیگری.
۲ـ نتایج اعمال خود را بررسی کنید:
فایدهگرایی در تولید بهترین نتایج کلی، به ما کمک میکند. اما مشکلاتی هم در پی دارد. مثلاً اینکه آیا خوشبختی جمعی اکثریت میتواند رنج اقلیت را توجیه کند؟ علاوه بر این، این رویکرد باید با ملاحظاتی متعادل شود که به آرزوهای شخصی و مراقبت از افرادی که دوستشان داریم، احترام بگذارد.
۳ـ نیت خوب لازمۀ نیکوکاری است:
اخلاق کانت بر نیتهایی که فرد در انجام اعمال دارد، تمرکز میکند. کانت از ما میخواهد که همواره با احترام به انسانیتِ دیگران رفتار کنیم، و هر فرد باید به گونهای عمل کند که منطقی بپذیرد همه نیز همانگونه رفتار میکنند. با این حال، معیار جهانشمولی که کانت ارائه میدهد، مشکلاتی دارد و شرط احترام نیز مبهم، و در عمل سخت است.
۴ـ تأمل بر چالش نسبیگرایی اخلاقی:
نسبیگرایی، ملاک اخلاقیبودن یک عمل را جامعه یا فرهنگ قرار میدهد. این رویکرد امکان وجود یک جامعه غیراخلاقی یا اعمال غیراخلاقی که در یک جامعه نهادینه شده است را بدون توجیه قابلقبولی انکار میکند!
۵٫ یک جایگزین بینابینی از برنارت گرت
نظاممندکردن اخلاق عمومی گرت مانند نظریههای سنتی، به اخلاق عینی پایبند است؛ و اکثر اعمال را بهطور قطعی درست یا نادرست میداند. با این حال، موارد نامعینی وجود دارند که این رویکرد پاسخ قطعی برای آنها ندارد. چنین دیدگاهی در صورتی میتواند مفید باشد که دامنۀ این موارد نسبتاً محدود باشد.
تأمل اخلاقی، تعلقات شما را کاهش میدهد نسبتبه به باورهایی که بدون اندیشه و براساس تربیت، محیط، و عوامل خارجیای دارید که هیچ کنترلی بر آنها نداشتهاید.
اهمیت موضوع در چیست؟
فکر کردن نظاممند دربارۀ مسائل اخلاقی مهم است. اما نه به این دلیل که احتمالاً به شما یک راه حل قطعی دربارۀ اینکه کدام نظریۀ اخلاقی بهترین است، ارایه دهد. تمام نظریات اخلاقی که در اینجا بررسی کردیم؛ همچنان حامیانی دارند که تلاش میکنند در حل مشکلات، جایگزینهایی را پیشنهاد دهند تا این مشکلات را کاهش دهند. برای مثال، گونههایی از فایدهگرایی وجود دارند که نه بر اعمال فردی (مانند کاری که پیتر سینگر میکند)؛ بلکه بر قوانین کلی که بیشترین خوشبختی و رفاه را میآورند، تمرکز میکنند.
نمونهای از این رویکرد در کتاب «اصول ایدهآل، دنیای واقعی: نظریه اخلاقی پیامدگرایی قاعدهمحور» نوشته برد هوکر (منتشرشده در سال۲۰۰۰) ارائه شده است. تلاش فیلسوفان برای یافتن راههایی برای رسیدگی به مشکلاتی که مورد بحث قرار گرفت مهم و حیاتی است. به این دلیل که هیچکدام از رویکردهای نظری نتوانستهاند تمام رقبا را از میدان خارج کنند.
در این زمینه، نظریۀ اخلاقی تفاوتی با سایر شاخههای فلسفه ندارد. برخی، نبود پاسخ قطعی در سؤالات خود را بهانهای برای رد تحقیقات فلسفی قرار دادند یا به این نتیجه رسیدند که هر نظریۀ فلسفی بهاندازۀ دیگر نظریات معتبر است. اما این دیدگاه صحیح نیست. برخی نظرات منطقیتر و قابلقبولتر هستند. برخی هم در ردّ و تایید مسائل و مشکلات ذهنی استدلالهای محکمتری دارند. نیافتن پاسخ قطعی، نه دلیلی برای ناامیدی است و نه بهانهای برای پذیرفتن باورهای اطمینانبخش و محرز؛ بلکه این وضعیت، فرصتی است برای کاوش و رشد فکری.
مثلاً دانشجویی که معتقد است نسبیگرایی اخلاقی بهترین رویکرد است؛ بعد از بررسی نظاممند پیامدهای این نظریه و باورهای اصلی خود، متوجه میشود که وابستگی واقعی او مربوط به تعصبی است که ویژگی بارز نژادپرستی و قومگرایی است. او همچنین ممکن است دریابد که تنها در صورتی میتواند فرهنگهای غیرمداراگر را بهطور منسجم نقد کند که مدارا را بهعنوان یک ارزش عینی و غیرنسبی تأیید کند.
برای تفکر نظاممند دربارۀ اخلاق، لازم است تاب سؤالهای نامحدود که پاسخهای قطعی ندارند را داشته باشیم. این بدین معنا نیست که باید از هرگونه تعهد به ادّعاها و قضاوتهای اخلاقی اجتناب کنید. برخی از نظریات اخلاقی کاملاً قطعی هستند. مثلاً وظیفۀ مراقبت از سلامت فرزندان اخلاقی است، حتی اگر مراجعۀ به پزشک باعث درد و اضطراب موقتی برای او شود.
البته، همۀ قضاوتهای اخلاقی چنین قطعی نیستند. ولی قضاوت اخلاقیای که بهصورت آزمایشی و غیرقطعی پذیرفته شده میتواند با سایر باورهای اخلاقی و تجارب زندگی و فهم رو به تکامل شما مقایشه شود؛ که احتمالاً یا آن را کلاً رد میکنید یا بعد از کمی تأمل، جایی در جهانبینی اخلاقیتان برای آن پیدا میکنید. رفته رفته، به حدی از اعتماد و اطمینان میرسید که همزمان در برخی از نظریات تردید دارید و هم به پیشرفت در مسیر تفکر اخلاقی اذعان دارید.
تأمل اخلاقی، تعلقات شما، به باورهایی که بدون اندیشه و بر اساس تربیت، محیط، و عوامل خارجی که هیچ کنترلی بر آنها نداشتهاید، کاهش میدهد. احتمالاً بعد از کمی تفکر، تصمیم به نگهداری برخی از این باورها بگیرید. اما این بار، تصمیمی آگاهانه و بر اساس انتخاب خواهد بود. در این صورت است که تأملات اخلاقی به آزاد اندیشی شما کمک میکند.