از دیگردوستی مؤثر به دیگرمحوری
با کمک به دیگران، ممکن است حس خوبی پیدا کنید، اما آیا واقعاً این حس برای شما خوب است؟!
نظریهای معروف وجود دارد که روشن است دیگردوستی، برای همۀ افراد خوب است. اما حقیقت پیچیدهتر از این حرفهاست.
بسیاری از ما، بیماران روانی و خود شیفتهها قبول دارند که از نظر اخلاقی، باید در کارهایمان به منافع دیگران توجه کنیم و نباید فقط منافع خودمان را در نظر بگیریم. اما اگر بخواهیم خوب زندگی کنیم و از نظر اخلاقی خوب باشیم، چقدر باید این نگاه را دنبال کنیم؟
آیا باید به منافع دیگران هم توجه کنیم؟حتی بیشتر ازمنافع خودمان؟ یعنی باید بکوشیم بسیار دیگردوست باشیم؟
بر اساس موجی از یافتههای پژوهشهای جدید، ممکن است فکر کنید این نظریه، قطعاً نظریۀ خوبی است. از اینها گذشته، این مطالعات نشان میدهد وقتی رفتار دیگردوستانهای انجام میدهید، فقط برای کسی که به او کمک میکنید مفید نیست، بلکه فایدهاش به خودتان هم برمیگردد و برای جسم و روح شما هم مفید است؛ سلامت شما را بهبود میبخشد و عمرتان را افزایش میدهد. این نظریات، ذهن مردم را پُر کرده است، و به عناوینی چون «قدرت فیزیولوژیکی دیگردوستی» و «یاری وافر» منجر شدهاست.
با این حال پژوهشهای جدید نشان میدهد که داستان، پیچیدهتر از این حرفهاست. مشکل اصلی این است که همۀ اهدافِ دیگردوستانه، یکسان ایجاد نشدهاند. انگیزههای متفاوتی برای برانگیختن افراد به دیگردوستی وجود دارد، و این انگیزههای مختلف، پیامدهای متفاوتی را به دنبال دارند.
محرک اصلیِ دیگردوستی در برخی افراد را در نظر بگیرید؛ خصوصیتی که در روانشناسی، «همدلی مطلق1» نامیده میشود.کسی را تصور کنید که خودکمبینی دارد و نگران است دیگران هم او را دستکم بگیرند. این افراد برای اینکه خود را فدای همسر یا فرزند یا همسایهها و منافع آنها کنند، نیازهای خود را نادیده میگیرند. این افراد، وسواس فکری بغرنجی در مورد نگرانیهای دیگران میگیرند و همهی زندگیشان حول محور آنهاست، تا جایی که شاید اگر این دیگران از زندگیشان حذف شوند ــ یعنی مثلاً همسر آنها از دنیا برود یا فرزندان و همسایهها نقلمکان کنند ــ نمیدانند زندگیِ خود را از کجا شروع کنند؛ شاید شما هم چنین افرادی را در زندگی خود بشناسید یا دیده باشید.
افرادی که زندگیشان حول محورِ دیگران میچرخد، رضایت بیشتری از زندگی خود دارند و معنای بیشتری تجربه میکنند و راحتتر میتوانند با استرس مقابله کنند.
همدلی مطلق مستلزم این گرایش است که یک نفر منافع خود را برای ارتقای منافع دیگران قربانی کند. به این ترتیب، این نظریه، بهشدت دیگردوستانه است. بااینحال، این از خود گذشتگی، بسیار سخت است، چون فرد، شادیِ خود را با شادی دیگران، بیشازحد درهم میآمیزد.
آنها برای منفعت دیگران کار میکنند، چون احساس میکنند دیگران بدون آنها نمیتوانند ادامه دهند. بهصورت افراطی، نگران دیگران هستند و احساس میکنند نمیتوانند خودشان خوشحال باشند مگر اینکه دیگران شاد باشند.
پژوهشگران تأیید کردهاند افرادی که در همدلیِ مطلق، نمرۀ بالایی دارند، در ویژگی روانرنجوری (بیثباتیِ هیجانی) نیز نمرۀ بالایی دارند و استرس زیادی را تجربه میکنند. همچنین، من و همکارانم دریافتیم که آنها در آنچه با نامِ «تمایز خود» (تمایزیافتگی) شناخته میشود، امتیاز پایینی دارند. کسانی که نمرۀ پایینی در «تمایز خود» (تمایز یافتگی) دارند، در متعادل ساختن صمیمیت و استقلال در روابط صمیمیشان مشکل دارند و به تجربیات دیگران واکنش عاطفیِ شدیدی نشان میدهند؛ برایشان سخت است در زمانی که احساسات دیگران جریحهدار میشود، آرام باشند. پایینبودنِ تمایزیافتگی مثل پایینبودنِ همدلی، با افسردگی، اضطراب و استرس ارتباط دارد.
این پژوهش دربارۀ همدلیِ مطلق، اصلاحیهای است مهم بر این نظریۀ سادهانگارانه که دیگردوستی، در یک لحظه برای شما به وجود میآید و همیشه برای شما خوب است. البته این سؤال وجود دارد که «کدام نوع از دیگردوستی، منش سالمتری است؟» بر اساس تحقیقات، میدانیم که انسانها وقتی به دیگران منفعتی میرسانند، خوشحالترند تا زمانی که برای خودشان چنین کاری میکنند. اما دلیلِ اینکه «چرا آنها شادیِ بیشتری را تجربه میکنند» برای اهداف ما مهم است. من و همکارانم معتقدیم که مشوّق اصلی دیگری برای رفتارهای دیگردوستانه وجود دارد که به احساس شادی بیشتر در هنگام بهرهمندی از دیگران مربوط میشود، چون رابطۀ مثبت با دیگران را پرورش میدهد؛ صفتی که ما آن را «دیگرمحوری2» مینامیم.
افرادی که زندگیشان حول محورِ دیگران میچرخد، رضایت بیشتری از زندگی خود دارند و معنای بیشتری تجربه میکنند و راحتتر میتوانند با استرس مقابله کنند.
برای اطلاع از اینکه این ویژگی در عمل چطور است، این داستان را از سال ۲۰۱۸ را ببینید: زمانی که خبرِ گیر افتادن یک تیم فوتبال در یک غار در تایلند دنیا را پر کرده بود، مربی ۲۵ سالۀ تیم، پی اِک3، به کمک برای نجات همۀ اعضای تیم قبل از نجات خودش اصرار داشت. یکی از بازیکنانِ سابق تیم گفت که این موضوع، چیز شگفتانگیزی نبود، چون مربی اِک همیشه قبل از خودش، به فکر دیگران است؛ همیشه آخرین نفر است که در تمرین تیم آب میخورد. شاید اِک به دیگرمحوری تظاهر میکند. نجات او و بقیه اعضای تیم ارزش یکسان دارد، اما او ترجیح میدهد اول به نجات تیم کمک کند، چون برای مراقبت از آنها ارزش بیشتری قائل است.
کسانی که دیگرمحور هستند، فکر میکنند شادبودن خودشان به اندازۀ شادبودن دیگران ارزش دارد. آنها در پاسخ به پرسشنامهها، با این جمله موافقاند: «رفاه من نه بیشتر و نه کمتر از دیگران اهمیت دارد». اما آنها معمولاً به داشتن رابطۀ مثبت با دیگران بها میدهند. این موضوع را آنجایی میتوان دید که با گزینۀ «همیاری مردم با یکدیگر ارزشمند است» موافقاند. مجموع این عوامل موجب میشود آنها منافع دیگران را بر منافع خودشان اولویت دهند. بنابراین، آنها با این جمله هم موافقاند: «من ترجیح میدهم منفعت دیگران را تضمین کنم بهجای آنکه آن را برای خودم تضمین کنم.»
همانطور که انتظار میرفت، نتایج پژوهش نشان داد که افراد دیگرمحور، ذات بسیار دیگردوستی دارند. کسانی که نمرۀ بسیار بالایی در سنجش دیگرمحوری دارند، بسیار بخشنده، لطیف، مهربان و صادق هستند. این افراد معمولاً بسیار همدل، دیگردوست و بسیار سازگار هستند. بیشترشان، فعالیتهای داوطلبانه و مشارکت اجتماعی دارند و در آزمونی که ما از آنها در مورد تقسیم پول گرفتیم، تمایل داشتند پول بیشتر را به شریک زندگی خود بدهند.
مهم این است که افراد دیگرمحور، صرفاً به دیگران سود نمیرسانند، بلکه ظاهراً زندگی آنها برای خودشان نیز بهتر پیش میرود. در مورد همدلی هم موضوع از همین قرار است، ولی در دیگرمحوری، داستان کمی فرق دارد. ما دریافتیم کسانی که دیگرمحور هستند بیشتر از زندگی خود راضی هستند، آن ها در زندگی خود معنای بیشتری را نسبت به همتایان خود تجربه میکنند، و بهتر با استرس مقابله میکنند. همچنین نمرهی پایینی در متغیرهای منفی مانند روان رنجوری و کم بودن تمایز یافتگی به دست میآورند. بهطور خلاصه به نظر میرسد دیگر- محوران ارتباط مثبت با دیگران را با اولویت قرار دادن آنها حفظ می کنند درحالیکه نقاط منفی را نادیده میگیرند.
اگر دیگرمحوری حقیقتاً اوجِ دیگردوستی است و قبلاً آن را تجربه نکردهاید، ممکن است از خودتان بپرسید چطور میتوانید به این قله نزدیک شوید؟ من خوشبینام که رسیدن به این هدف، در پرتوی تحقیقات دربارۀ تغییرات ارادیِ شخصیت ممکن است. من نمیتوانم پاسخ محکمی در اینجا بدهم، چون ما تازه شروع به بررسیِ جدی این موضوع کردیم، اما دو پیشنهاد طبیعی وجود دارد که به نظر من احتمالات مناسبی هستند:
۱ـ تأمل دربارۀ رفتارها و انگیزههایتان: وقتی منفعت دیگران را در اولویت قرار میدهید، آیا این کارتان بهخاطر دلایلی است که منعکسکنندۀ همدلیِ مطلق است یا به دلایلی این کار را میکنید که برخاسته از دیگرمحوری است؟ اگر عمل شما از جانب نگرانی، درگیرشدن زیاد یا این احساس است که نمیتوانید بدونِ دردستداشتنِ کنترل شخصِ مقابل شاد باشید، چهبسا بخواهید در رفتارتان تجدیدنظر کنید. البته انگیزههای شما همیشه برای خودتان واضح نیستند، اما وقتی این انگیزهها وقتی جدی میشوند، باید توانایی تشخیص و تصحیح انگیزههای نامعلوم را داشته باشید.
۲ـ ممکن است برای شما کاربرد داشته باشد که از قبل، برنامهریزی کنید و تصمیم بگیرید که خود را در موقعیتهایی قرار دهید که بهجای خود، به دیگران سود برسانید. ممکن است شما بتوانید برنامهای داشته باشید که دفعۀ بعد که در اتاق استراحت دفتر یک بشقاب شیرینی بود، ابتدا شیرینی را به دیگران بدهید .یا برنامهای داشته باشید که دفعۀ بعد که همزمان با همسرتان برنامهای داشتید، برنامۀ خودتان را رها کنید و همسرتان را در اولویت قرار دهید.
به این ترتیب، شما رضایتی را تجربه میکنید که برخاسته از کمک به دیگران است و میآموزید برای این شیوۀ زندگی ارزش قائل شوید. به خاطر داشته باشید در چندین مطالعه که دریافتند کسانیکه به دیگران سود میرسانند شاد تر از کسانیاند که به خودشان سود میرسانند، شرکتکنندگان فقط این گزینه را انتخاب کرده بودند (نه اینکه لزوماً در زندگیشان هم چنین آدمهایی بودند). این ممکن است چیزی نبوده باشد که آنها در لحظه برای خودشان انتخاب میکنند، اما باز هم رضایت بیشتری را تجربه میکردند.
مهم است که این فرصت را به خودتان بدهید که این خشنودی را تجربه کنید؛ اینکار به اصلاح گرایش افرادی کمک میکند که باید میزان احساس خود و دیگران را از پیوند کوچکی که با یکدیگر ایجاد کردهاند دستکم بگیرند.اگر بتوانید این انگیزه را اصلاح کنید و یاد بگیرید برای ارتباطی که با توجه به علاقۀ دیگران ایجاد میکنید، ارزش قائل شوید، در راه رسیدن به دیگرمحوری ــ یعنی اوج دیگردوستی ــ نزدیک شوید.