آیا محدودیتی در بخشش وجود دارد؟
لحظهای از وحشتی غمانگیز در کتاب «آفتابگردان: دربارهٔ احتمالات و محدودیتهای بخشش»1 اثر سیمون ویزنتال2 وجود دارد.
داستان با ویزنتال، بازماندهٔ هولوکاست،3 آغاز میشود درحالیکه او کنار یک سرباز آلمانی که در حد مرگ مجروح است ایستاده.
سرباز میگوید: «من بهزودی میمیرم. اما قبل از آن میخواهم درمورد اتفاقی صحبت کنم که مرا عذاب میدهد. در غیر این صورت نمیتوانم در آرامش بمیرم.» وقتی آن سرباز متوجه شد که حواس ویزنتال متوجه اوست، اعتراف کرد که در جنگی وحشیانه دست داشته که در آن حدود دویست مرد، زن و کودک یهودی را به خانهای بردند و زنده زنده سوزاندند.
در این حال سرباز گریهکنان فریاد میزند که: «باید این عمل وحشتناک را پیش شما اعتراف کنم. این کار را میکنم چون شما هم یهودی هستید.»
سرباز التماس میکند که ویزنتال او را ببخشد تا در آرامش بمیرد. صدایش میلرزید، دستش هم؛ خستگی و پشیمانی او قابللمس بود. اما ویزنتال چیزی نگفت. برگشت و بدون هیچ حرفی سرباز را ترک کرد.
فردای آن روز متوجه شد که سرباز مردهاست؛ نابخشوده…
هرچند به نظر بیرحمانه است، اما تصور آن لحظه ویزنتال را آزار میدهد. باتوجهبه اینکه سرباز واقعاً توبه کرده بود، آیا ویزنتال اشتباه کرد که او را نبخشید؟
ویزنتال در کتاب آفتابگردان از خوانندگان میپرسد: « اگر جای من بودید چهکار میکردید؟»
ویزنتال همین سؤال را از فیلسوفان، الهیدانان، روانشناسان و بازماندگان آن نسلکُشی نیز میپرسد و پاسخهای ایشان را در سراسر کتابش ارائه میدهد.
این درست است که بسیاری از ما در چنین موقعیتهای دلخراشی نخواهیم بود، اما بااینحال برخی افراد در چنین موقعیتهایی هستند.
قربانیان جنایات را میتوان برای شرکت در برنامههای عدالت ترمیمی4 دعوت کرد.
در این برنامهها قربانیان با آن فردی که به آنها ظلم کردهاست، روبرو میشوند. از هر پنج زن استرالیایی بالای پانزده سال، یک نفر مورد تجاوز جنسی یا تهدید به تجاوز قرار گرفتهاست، معمولاً هم توسط کسی که او را میشناسند.
در این موارد، قربانی با یک دوراهی اخلاقی روبرو شود: او باید تصمیم بگیرد که ببخشد یا نه.
طلب بخشش
آیا باید کسانی را که به ما ظلم کردهاند، ببخشیم؟ چه چیزی کسی را شایستهٔ بخشش میکند؟ آیا بخشش میتواند اشتباه باشد؟
این سؤالات به دو دلیل مهم هستند. اولاً بخشش همیشه بهطور طبیعی به وجود نمیآید. در لحظهای که به ما ظلم شده، آنهم اغلب ظلمی شدید و آسیبزا، تعمق و تفکر در اخلاقیاتِ مرتبط با بخشش دوچندان دشوار میشود.
این موضوع دردناک و گیجکننده است و بار اخلاقی برای فرد دارد: بههرحال چه کسی میخواهد آن انسانی باشد که افرادی که در حقش ظلم کردهاند را نمیبخشد؛ حتی وقتی که این بخشودن غیرممکن به نظر میرسد؟ بخششی که نماد فضیلت و انسانیت است.
دوماً ما باید بفهمیم که بخشش چگونه باید باشد، زیرا همهٔ ما در مقطعی از زندگی بهدنبال آن خواهیم بود. همهٔ ما در مرحلهای به دیگران ظلم میکنیم؛ حال چه بزرگ چه کوچک. زمانی که میخواهیم کسی را ببخشیم، اگر به این فکر کرده باشیم که آن شخص چه رفتاری باید داشته باشد و چه کاری را باید انجام بدهد تا او را ببخشیم، آنگاه وقتی هم که خود ما در طلب بخشش از کسی هستیم، نقشهٔ راهی را که باید دنبال کنیم، بلدیم و میدانیم که باید دقیقاً چه کنیم.
درمورد داستان ویزنتال و سرباز آلمانی، چیزی که ویزنتال را آزار میدهد، پشیمانی حقیقی آن سرباز است. او معتقد است که آن سرباز واقعاً از کاری که انجام داده متأسف و پشیمان است.
البته همه با او موافق نیستند: آیا این سرباز واقعاً پشیمان بود یا فقط از مرگ میترسید که طلب بخشش میکرد؟ اما صرفِنظر از اینکه آن سرباز پشیمان بود یا نه، ما موافقیم که اظهار پشیمانی برای بخشش مهم است. اگر کسی پشیمان است و به آن اظهار میکند، حداقلش این است که میتوانیم به این فکر کنیم که آن شخص را ببخشیم یا نه. اگر پشیمانی وجود نداشته باشد، آنگاه ظاهراً چالشی اخلاقی برای نبخشیدن کسی نیز نخواهیم داشت.
پشیمانی حقیقی
اما ابراز پشیمانی سخت است. ابراز آن به چیزی بیش از آنچه که ال. گریگوری جونز،5 متخصص الهیات بدون عذرخواهی، 6 «غم و اندوه چرخان»7 میخواند، نیاز دارد.
این ابراز پشیمانی شامل اعتراف به مسئولیت و اشتباه است. گفتن «متأسفم که بهت برخورد» ابراز پشیمانی محسوب نمیشود. این نوع بیان پشیمانی، عملی انشایی است و قربانی را مسئول رنجی که میبرد، میداند. خلاصه که میگوید تو آزرده شدی، من کار توهینآمیزی نکردم! مسئولیت رنجی که میبرید بر دوش شماست. این، پشیمانی نیست، بلکه خودسری و کودنیست.
پشیمانی چنین میطلبد که ما وسعت خطا و اشتباه خود را کاملاً درک کنیم.
این عملی که اشتباه بوده، چرا اشتباه بوده و چگونه آن کار اشتباه به دیگری آسیب رسانده است؟ این سؤالات به ما دلیل خوبی میدهد برای آنکه قبول کنیم سرباز داستان ویزنتال واقعاً بهخاطر اعمالش پشیمان نبوده.
اگر همچنان از خطا و اشتباه گذشته بهرهمند باشیم و سود ببریم و نتوانیم منشأ ضرر را تشخیص دهیم، این به این معناست که کار اشتباه را طولانی کردهایم و به آن تداوم بخشیدهایم.
خوفناکی هولوکاست به انکار و حذف قاعدهمند شخصیت یهودی بستگی داشت. یهودیان بهعنوان یک فرد، یعنی افرادی با زندگی پیچیده، منحصربهفرد، دارای شخصیت و بینهایت ارزشمند دیده نمیشدند؛ درعوض، آنها اشیایی قلمداد میشدند که باید با آنها آنطوری رفتار میشد که دیگران صلاح میدانستند.
عنوان «یهودی»: عنوانی که انگیزهٔ کشتار افراد را در سرباز تقویت میکرد و برای توجیه کارش کافی بود. آن سرباز آلمانی با درنظرگرفتن ویزنتال بهعنوان یک «یهودی» به همان تفکر نفرتانگیزی که در وهلهٔ اول منجر به جنایات او شد، ادامه میدهد. او عمق بدی کاری را که انجام داده درک نمیکند. پس چگونه میتواند بهگونهای عذرخواهی کند که مستلزم بخشش باشد؟
سیاست بخشش
برای اینکه لحظهای از داستان ویزنتال فاصله بگیریم، بگویید که هر روز چند بار شاهد عذرخواهیهایی هستیم که هیچگونه آگاهی از منشأ خطا و اشتباه را نشان نمیدهند؟ در سطح سیاسی، ما شاهد عذرخواهی کسانی هستیم که همچنان از این بیعدالتیها سود میبرند. آیا این نوع عذرخواهیها بهمنزلهٔ پشیمانی است یا درکی واقعی از عمل اشتباه؟
بهعنوان مثال عذرخواهی سیاسی را در نظر بگیرید: برخی از مخالفان «عذرخواهی ملی استرالیا از نسلهای ربودهشده»8 استدلال کردند افرادی که عذرخواهی میکنند، کسانی نبودند که کار اشتباهی انجام دادهاند. ادعا در اینجا چنین است که اگر کار اشتباهی انجام ندادهایم، پس نیازی به بخشش نداریم. و اگر نیازی به بخشش نداریم، پس چرا عذرخواهی میکنیم؟
این شاید یک نکتهٔ مهم را در نظر نگیرد.
اگر همچنان از خطا و اشتباه گذشته بهرهمند باشیم و سود ببریم و نتوانیم منشأ ضرر را تشخیص دهیم، این به این معناست که کار اشتباه را طولانی کردهایم و به آن تداوم بخشیدهایم.
بااینحال، این نکته توجه ما را به نقش جایگاهمان در مفهوم بخشش نیز جلب میکند: من نمیتوانم برای اشتباهی که در آن نقشی نداشتهام، عذرخواهی کنم.
به همین ترتیب، تا زمانی که به من ظلمی نشده، من در جایگاهی نیستم که بتوانم کسی را ببخشم. این مهم، سیاست بخشش را نیز پیچیده میکند: چه کسی بهلحاظ اخلاقی قدرت و اختیار برای بخشیدن دارد؟ آیا ویزنتال، که سرباز او را یک «یهودی» میدانست، حتی اگر میخواست، واقعاً میتوانست آن سرباز را ببخشد؟ ازاینگذشته، جنایات قبلی سرباز مستقیماً به ویزنتال آسیب نرسانده.
اوا کور9 یکی از بازماندگان هولوکاست بود که از یوزف منگله،10 پزشکی که در آشویتس11 آزمایشهای وحشتناکی روی دوقلوها12 انجام میداد، درگذشت. اقدامات او مورد انتقاد سایر بازماندگان قرار گرفت؛ آنها میگفتند که اوا کور حق ندارد از طرف دیگران کسی را ببخشد. او همچنین نباید آنها را مادامی که آمادهٔ بخشش نیستند، تحت فشار بگذارد تا دیگران را ببخشند.
جونا لاکس،13 یکی دیگر از «دوقلوهای منگله» او را نبخشید. در ارتباط با منگله، این نبخشیدن قابلدرک است. اما اگر پشیمانی حقیقی، تعهد به تغییر و اقداماتی برای رسیدگی به تخلفات وجود داشت، چه؟ آیا این امتناع از بخشش اشتباه است؟
در برخی مواقع چنین به نظر میرسد. مثلاً اگر کسی نتواند از اشتباهات بسیار جزئی بگذرد، این را بهعنوان یک عیب یا نشانهای از شخصیت بد او در نظر میگیریم. من نمیگویم که یک بازماندهٔ هولوکاست (یا هر فرد یهودی) که تحت هیچ شرایطی نازیها را نمیبخشید، فردی تنگنظر و کوتهفکری بوده، اما این توضیح ما را به سؤالی که قبلاً مطرح کردیم باز میگرداند.
آیا چیزی وجود دارد که نابخشودنی باشد؟
سؤال نهایی چنین خواهد بود: آیا چیزهایی وجود دارند که نابخشودنی باشند؟ شاید. پس چگونه باید درمورد آنها فکر کنیم؟
فیلسوف مطرح، هانا آرنت14 معتقد بود که جرایم نابخشودنی آنهایی هستند که نمیتوان مجازاتی متناسب با خود جرم برایشان در نظر گرفت. پس در جایی که هیچ تاوانی ممکن نیست، هیچ بخششی نیز ممکن نخواهد بود. از نظر آرنت این جنایات بدیها و شرارتی هستند فراتر از رستگاری.
در مقابل، ژاک دریدا15 فیلسوف فرانسوی استدلال کرد بخششی که شرطوشروط داشته باشد، بخشش نیست. بعضی از ما کسی را تا زمانی که ملاحظاتی (مانند پشیمانی) را برآورده نکرده، نمیبخشیم. دریدا معتقد بود وقتی چنین انتظاری داریم تا از خطای کسی بگذریم، بعد از برآوردهشدن این انتظار، آنگاه کسی را میبخشیم که از قبل دیگر بیگناه است؛ یعنی کسی که دیگر نیازی به بخشش ندارد. این وسط، تنها فرد بیرحم است که گناهکار باقی میماند و تنها همین فرد است که واقعاً به بخشش نیاز دارد.
در نتیجهٔ آن، دریدا بحث را با بیان یک تناقض به پایان میرساند: فقط نابخشودنیها را میتوان واقعاً بخشید.
دریدا تفکر خود را به سنتهای مذهبی بازمیگرداند که در آن بخشش، بدون قیدوشرط و همچنین غیراقتصادی است. بخشش یک هدیهست نه معامله. این دیدگاهی است که ال. گریگوری جونز معتقد است برای جلوگیری از «بخشش تسلیحاتی»16 اهمیت مرکزی دارد.
به نظر من مهم است به یاد داشته باشید که بخشش، همیشه یک هدیه است و نه یک انتظار. غیرمنصفانه است اگر انتظار داشته باشیم هر فردی که قربانی شده، آمادهٔ بخشش باشد؛ بهخصوص اگر که فردی خشن یا فاقد ظرافت اجتماعی نیز باشد.
با بخشیدن است که جایگاه شأن و منزلت خود را در جامعهٔ اخلاقی تثبیت میکنیم.
و این نکته بهویژه در خشونت خانگی و سایر انواع بخشش مهم است. انتظار بخشش نیز بهعنوان سلاحی برای تنبیه و تداوم یک چرخه استفاده میشود که اغلب در خشونت خانگی اتفاق میافتد؛ برای مثال، زمانی که شخص آزاردهنده میآید و میگوید: «تو باید مرا ببخشی چون مسیحی هستی.» و فرد مقابل خود را موظف به بخشودن او میداند. این عمل، تنها کاری که میکند، تداوم و تشدید خشونت بهجای رفع آن است.
پس چگونه باید درمورد داستان ویزنتال فکر کنیم؟ اگر ما بودیم چه کار میکردیم؟ کاملاً بدیهی به نظر میرسد که او هیچ وظیفهای برای بخشیدن این سرباز نازی نداشت – و شاید اینکه او اصلاً حق این کار را نداشت. بااینحال، اگر بحث مشروعیت را کنار بگذاریم، او چگونه ممکن است تصمیم بگیرد که او را ببخشد؟
برخی از فیلسوفان استدلال کردهاند که احترام به خود نقش اساسی در طرز تفکر ما نسبت به بخشش دارد. بخشش مستلزم این است که بدانیم ارزشمند هستیم – که ما مستحق ظلم نبودیم و دیگری نباید به ما ظلم میکرد.
با بخشیدن است که جایگاه شأن و منزلت خود را در جامعهٔ اخلاقی تثبیت میکنیم.
بااینحال، ممکن است دیگران بر این باور باشند که چنین بخششی از عزتنفس آنها میکاهد – مخصوصاً اگر این بخشش باعث شود که فرد خطاکار بهتر از قربانی نمود کند. بخشش میتواند به افراد خاطی آرامش دهد – همانطور که سرباز آلمانی میدانست – اما اغلب قربانی را با ضربهٔ روحی خود تنها میگذارد.
سوزان چیور،17 نویسنده، در جایی نوشت: «کینهتوزبودن مانند زهرخوردن و انتظار مرگ دیگری را کشیدن است». برای برخی، این ممکن است درست باشد. برای دیگران اما، بخشیدن ممکن است مانند نوشاندن آب به دیگری باشد در حالی که خودتان دارید از تشنگی میمیرید.
آیا ویزنتال باید سرباز را میبخشید؟ همهچیز ممکن است به این بستگی داشته باشد که او چه چیزی را و تا چه حدی میتواند درک کند و بپذیرد و بعد همچنان بتواند به چهرهٔ خودش در آینه نگاه کند.
همهٔ اینها ممکن است به آن چیزی برگردد که او میخواهد ببیند وقتی که در آینه مینگرد.
پی نوشت
- The Sunflower: On the Possibilities and Limits of Forgiveness
- Simon Wiesenthal
- کشتار یهودیان توسط آلمانها در جنگ دوم جهانی
- هدف این است که آنها تجربهٔ خود را از آنچه اتفاق افتاده به اشتراک بگذارند، دربارهٔ اینکه چه کسی و چگونه از این جنایت آسیب دیدهاست، بحث کنند و برای آنچه مجرم میتواند برای ترمیم آسیب ناشی از جرم انجام دهد توافق کنند. این ممکن است شامل پرداخت پول دادهشده از مجرم به قربانی، عذرخواهی و جبران خسارات دیگر و سایر اقدامات برای جبران خسارت به آسیبدیدگان و جلوگیری از آسیبرساندن مجرم در آینده باشد.
- L. Gregory Jones
- Non-apologies: بدون عذرخواهی بیانیهای است که فرم و شکل یک عذرخواهی را داراست ولی پشیمانی و ندامت مورد انتظار را بیان نمیکند.
- Spinning Sorrow: موارد استفاده و سوءاستفاده از بخشش در فضای عمومی
- Australia’s National Apology to the Stolen Generations
- Eva Kor
- Josef Mengele
- Auschwitz
- twin experiments
- Jona Laks
- Hannah Arendt
- Jacques Derrida
- بخششی که از آن بهعنوان اسلحه استفاده میشود برای پیشبرد مقاصد شخصی.
- Susan Cheever