گزارشی از جلسۀ هفتم مدرسۀ پاییزۀ ۱۴۰۳: اخلاق و حقوق
استاد سیدمحمد حسینی سورکی، عضو هیئت علمی دانشگاه قم در جلسۀ روز دوم مدرسۀ پاییزۀ اخلاق دربارۀ رابطۀ اخلاق و حقوق مطالبی را مطرح کردند. ایشان در ابتدا به اشتراکات و افتراقات علم حقوق و اخلاق پرداختند. در ادامه به وجوهی که علم حقوق میتواند از علم اخلاق متأثر شود اشاره کردند و در آخر، جمعبندی نهایی را در پاسخ به این سؤال که آیا علم حقوق بر اخلاق ابتنا دارد یا خیر، بیان کردند.
استاد حسینی بیان داشت که رشتۀ ارزششناسی موضوع عامی است که علم اخلاق و حقوق زیرمجموعۀ آن به حساب میآیند. بهطور کلی بعضی رابطۀ اخلاق و حقوق را متباین میدانند. بهطور مثال برخی امورِ غیراخلاقی اصلاً جرمانگاری نمیشوند. همچنین این امور غیراخلاقی، فردی محسوب میشوند درحالی که حقوق صرفاً به امور جمعی میپردازد.
اشترکات علم حقوق و اخلاق
استاد حسینی مسائلی که سبب میشود دو علم حقوق و اخلاق را دو علم مبتنی بر یکدیگر دانست، برشمردند. اموری مانند قتل، دزدی و مانند آن در دو علم حقوق و اخلاق مورد بررسی قرار میگیرد. اما برخی قوانین در بادی امر ارتباطی با علم اخلاق ندارند؛ مانند قوانین راهنمایی و رانندگی. بعضی معتقدند این قوانین تشریفات قانونی هستند همچون قوانین ثبت. البته در نگاه دقیقتر عدهای عقیده دارند این قوانین نیز میتوانند اخلاقی باشند.
نکتۀ بعدی در ارتباط با اشتراک علم حقوق و اخلاق در حوزۀ اموری مانند تعهد، الزام، تکلیف و… است. اینها کلیدواژههایی هستند که باعث پیوند این دو حوزه میشوند.
همچنین میتوان گفت این دو حوزه ناظر به فعل اختیاری انسان هستند. موضوع علم اخلاق فعل اختیاری انسان است و در علم حقوق نیز پیرامون همین موضوع بحث میشود. البته در علم حقوق و در اموری مثل ضمان دربارۀ افعال غیراختیاری نیز بحث میشود ولی در علم اخلاق اینگونه نیست.
نقاط افتراق علم حقوق و اخلاق
ایشان در باب تفاوتهایی که بین علم حقوق و اخلاق وجود دارد مطالبی را بیان کردند. ازجمله اینکه علم حقوق و اخلاق در هدف و غرض با یکدیگر متفاوتند. اخلاق به رشد فضائل انسانی، سعادت و میل به خوشبختی کمک میکند ولی حقوق در پی نظم عمومی، انضباط و بقای جامعه است. البته در نگاه افرادی که مسئلۀ علم اخلاق را «چه باید کرد؟» میدانند و پاسخ آن را بیشترین نفع برای بیشترین افراد میدانند، میتوان گفت علم اخلاق با این هدف تاحدودی با علم حقوق همسو میشود.
همچنین علم اخلاق ناظر به باورها و هستهاست ولی علم حقوق و قوانین، بر پایۀ اعتبار بنا نهاده شدهاند. البته برخی معتقدند علم حقوق بر پایۀ ارزشهای اخلاقی است که در این صورت تفاوتی بین علم حقوق و اخلاق وجود ندارد.
علاوهبر این، علم اخلاق تمام افعال و حالات درونی و بیرونی انسان را مورد بررسی قرار میدهد و محدودیتی برای آن وجود ندارد، درنتیجه قلمرو موسّعی دارد. ولی علم حقوق تنها افعالی که ساحت بیرونی دارند را مدنظر و مورد بررسی قرار میدهد.
قواعد اخلاقی عامتر از قواعد حقوقی هستند. همچنین زبان اخلاق، زبانی عام و بینالمللی است که میتوان بهواسطۀ آن و با وجود تمام تفاوتهای میان انسانها، آنها را قانع کرد و به تفاهم رسید. ولی قوانین و بهطور کلی علم حقوق در هر کشور و در بین هر ملتی خوانش متفاوتی دارد و نمیتوان از قوانین و حقوق بهعنوان زبانی جهانی استفاده کرد. علاوهبر این ضمانت اجرایی در علم حقوق و علم اخلاق نیز با یکدیگر متفاوت است و این نیز یکی از وجوه افتراق این دو علم است.
اخلاق به رشد فضائل انسانی، سعادت و میل به خوشبختی کمک میکند ولی حقوق در پی نظم عمومی، انضباط و بقای جامعه است.
ارتباط قوانین با اخلاق
از مهمترین مباحث در فلسفۀ حقوق طرح این مسئله است که آیا قانون با اخلاق ربط و ارتباطی ضروری دارد؟ آیا قانونی که با اخلاق همسو نباشد قانون به حساب میآید؟
امثال آکویناس معتقد بودند قانونی که ناعادلانه است اساساً قانون نیست. درنتیجه لازمۀ این دیدگاه این است که قوانین باید عادلانه باشد. قانون طبیعیها معتقدند همانطور که آداب و رسوم اخلاقیاند، قانون نیز باید اینگونه باشد. به لحاظ زبانشناسانه نیز تمام مباحث و الفاظ حقوقی برگرفته از اخلاق است. حتی این مباحث را میتوان عیناً در رابطه با اخلاق و فقه نیز بررسی و بازخوانی کرد.
اما نظر تعدیلیافتهتر از نظر آکویناس این است که اگر قانونی ناعادلانه بود آن را تکاملنیافته بدانیم. به تعبیر دیگر برخی معتقدند که کافی است قانون، تقابلی با اصول نداشته باشد نه اینکه کاملاً اخلاقی باشد.
علاوهبر این دسته، گروهی نیز معتقدند قانون، قانون است و اخلاق، اخلاق، نباید توقع داشت که قانون اخلاقی باشد. البته این دسته همسویی قانون با اخلاق را بدون اشکال میدانند ولی الزامی در اخلاقی بودن قانون نمیبینند.
در کنار اینها برخی نیز معتقدند حقوق، ناظر به آنچه هست تعیین میشود ولی اخلاق ناظر به آرمانهاست و باید قانون را عاری از گزارههای اخلاقی کرد، چراکه قانون میتواند قانون خوبی باشد ولی اخلاقی نباشد.
جان استوارت میل معتقد است قانون را زمانی میتوان وضع کرد و عملی را جرمانگاری کرد که آزادی دیگری نقض شده باشد. ایشان طبق اصل ضرر معتقد است تنها درصورتی که ضرری به دیگری وارد شود قانون وضع شده و جلوی آن عمل را میگیرد.
شیوههای اثرگذاری اخلاق در حقوق
استاد حسینی سورکی در ادامۀ جلسه ابعاد تأثیرگذاری اخلاق در حقوق را بررسی و نمونههایی از این اثرگذاری را طرح کردند.
در حقوق جزا، اصل عدم تبعیض افراد در برابر قانون مطرح میشود که این اصل از اصول اخلاقی به شمار میرود. رعایت عدالت در مجازات و برابری در برابر قانون از مباحث اخلاقی است که در تدوین قوانین به آن توجه شده است و میتوان این نمونه را از تأثیر اخلاق بر حقوق دانست.
همچنین در حقوق دربارۀ میزان و نوع مجازاتها نیز بحث میشود که میتواند جنبههای اخلاقی نیز داشته باشد. علاوهبر این، سخن در رابطه با جرایم عقیم یا از روی خطا نیز میتواند ابعاد اخلاقی داشته باشد.
در تفکیک بین نیت فاعل و فعل نیز در علم حقوق بحث و نظر فراوانی است اما آیا این تفکیک در علم اخلاق نیز وجود دارد؟ سؤالی که درصورت مثبت بودن میتواند وجه اخلاقی حقوق را پُررنگ کند. در بین قواعد حقوقی مانند «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخری»، «عطف بماسَبق»، «تکلیف بمالایُطاق» و «قبح عِقاب بلابیان» و… میتوان وجه اخلاقی حقوق که ناظر به وضع قوانین است را یافت.
نکتۀ دیگری که استاد حسینی برای وجه اخلاقی حقوق بیان داشتند طرح این سؤال بود که دلیل تبعیت از قانون چیست؟ اگر برای پاسخ به این سؤال دست به دامان اخلاق شویم، میتوان گفت اخلاق بر حقوق مؤثر است چنانکه برخی برای پاسخ به این سؤال به اخلاق متوسل شدهاند.
در نظام حقوقی اسلام بنابر برخی قواعد مانند «اَلتَّعْزِیرُ لِکُلِّ عَمَلٍ حَرَامٌ» مشخص میشود که اسلام تابع قانون طبیعی است و اخلاق را در حوزۀ قانونگذاری مهم میداند.
استاد حسینی بهطور کلی به شاخههای دیگر حقوقی مانند حقوق خانواده و حقوق بینالملل نیز اشاره کردند و سویههای اخلاقی این رشتههای حقوقی را نیز مورد بحث قرار دادند.
بهطور مثال تمام ضمانت اجرایی در حقوق بینالملل همان اخلاق است، اگرچه برخی معتقدند چون حاکمی بالاتر از کشورها وجود ندارد تا بر آنها حکمرانی کند درنتیجه حقوق بینالملل اساساً وجود ندارد.
مبحث دیگر در حقوق بینالملل در زمان جنگ مطرح میشود. حقوق و اخلاق در زمان جنگ نیز میتواند محل بحث ما باشد. بهطور مثال اصول اخلاقی اسلام قاعدۀ «وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ» را مطرح میکند ولی در زمانی که دشمن دست به کشتن اُسرا یا مُثله کردن آنها میزند، اجازۀ پیروی از این قاعده را نمیدهد، چراکه این روشِ برخورد با اسیر را غیراخلاقی میداند.
در انتهای جلسه، استاد حسینی به جمعبندی و نتیجهگیری پرداختند. ایشان همسویی حقوق و اخلاق را منجر به آسان شدن اجرای قوانین میدانند. علاوهبر این، در دورۀ کنونی به سبب پیشرفتهای علمی و نظری مباحث حقوقی به اخلاق نزدیکتر شده است.