گزارشی از جلسۀ دوم مدرسۀ پاییزۀ ۱۴۰۱: کارلا بگنولی
به نظر استاد محمد لگنهاوسن، خانم کارلا بگنولی (Carla Bagnoli) یکی از مهمترین فیلسوفان اخلاقی امروز ماست. او استاد فلسفۀ مذهبی در دانشگاه «Modena and Reggio Emilia» است. در میان آثار تازهای که دربارۀ نظریۀ «The Resposibilita» نوشته شده است، کتاب «Ethical Constructivism» به قلم این اندیشمند فلسفۀ اخلاق است.
ایشان فیلسوف فلسفۀ اخلاق است که دغدغهاش بیشتر دربارۀ «احترام و ارزش برای انسانها تااندازهای که آنها حق دارند» است. وقتی کسی حرف میزند و ما گوش میکنیم یا وقتی کسی ادعا میکند که به من ظلم شده است یا چیزی مثل این، ما به او احترام میگذاریم و به صحبتهایش گوش میکنیم تا ببینیم چه میگوید، این منشأ اخلاق میشود.
ایشان هم از روش تحلیلی و هم از روش بینرشتهای در معرفتشناسی اجتماعی و اخلاقی استفاده میکند. ایشان تااندازهای از کانت استفاده میکند و توجه زیادی هم به آثار جان رالز دارد ولی بااینهمه رویکرد ایشان به موضوعها بسیار ابتکاری است، چون ایشان اهمیت عواطف انسانی و شکستپذیری (Vulnerability) را بسیار برجسته میکند.
کتاب «The Resposibilita»
استاد محمد لگنهاوسن در ادامه به معرفی کتاب «The Resposibilita» پرداختند. این کتاب دربارۀ این است که چطور میتوانیم از عقل برای ساختن هنجارهایی که همه قبول داشته و به آن احترام میگذاریم، استفاده بکنیم. خانم کارلا بگنولی در این کتاب نشان میدهد که چطور مفهوم مسئولیت یا وظیفه نقشی مهم در کار ما دارد. بنیولی نشان میدهد که تشخیص وظیفه در ارتباطات شخصی و اجتماعی و نهادی در آن چیزی که در زمینههای مختلف اتفاق میافتد، چه اخلاقی و چه غیراخلاقی، که کاملاً با روانشناسی سازگار است و اصلاً برای زندگی متمدنانه در میان موجوداتی که محدود و وابسته به هم هستند و بهطور متقابل شکستپذیر هستند، اجتنابناپذیر است.
ایشان همچنین دربارۀ مفهوم وظیفه بحث میکند. مجموعه مفاهیمی که یکی دوتا هم نیستند و فاعلهای اخلاقی از این مجموعه مفاهیم استفاده میکنند تا بتوانند به هنجارهای اخلاقی مشترک بین مردم عمل کنند. منظور از این هنجارها همان استانداردهایی است که مردم قبول میکنند یا قبول نمیکنند. چگونه زیر بار این هنجارها برویم؟ و چطور میتوانیم اینها را تنظیم و وضع بکنیم؟ وقتی وظیفهای را به کسی نسبت میدهیم، مخصوصاً اگر بخواهیم به شیوۀ قانونی نگاه کنیم و بگوییم که مسئول این خرابکاری چه کسی است؟ این نیز بهنوعی مسئولیت است ولی مسئولیت قانونی.
نقد به آرای کانت
کارلا بگنولی درحالیکه کانتی است ولی به کانت نیز نقد دارد. نقد ایشان به کانت ابتدا با دیدگاهی دربارۀ خودمختار بودن (اینکه خودمان قانون اخلاقی برای خودمان تعیین میکنیم) شروع میشود و در فلسفۀ کانت این مربوط به اختیاری است که خودمان داریم بهعنوان یک «بود». کانت نیز دربارۀ تفاوت یک خود بحث میکند که نومِنال است و همچنین دربارۀ یک خود که فقط برای ما ظاهر میشود.
ریشۀ اختیار ما در این خودی است که به آن نومِنال میگوییم ولی کارلا بگنولی میگوید: این باعث شده است که طبیعتگراها بگویند که این حرف کانت نیز نوعی متافیزیک است که کسی لازم نیست آن را قبول کند و مدام باید به جزئیات متافیزیک کانت وارد بشود که مایل نیست این کار را بکند.
کارلا بگنولی میگوید: ما میتوانیم تفسیری از خودمختاری بدهیم که مستقل از متافیزیکی است که کانت دارد و این خودمختاری شأنی است که جامعۀ مردمِ بااخلاق به اعضای خود میدهد، یعنی مردم میگویند که ما تعیین میکنیم که با همدیگر مسئول هستیم. خودمختاری مردم نیز در همین است که ما همدیگر را مسئول میدانیم، نه به سبب اینکه یک لُب خارج از متافیزیک داریم.
نقش عواطف
نقد دیگری که ایشان به کانت دارد مربوط به نقش عواطف است. در آثار کانت، عواطف بهعنوان چیز بدی شناخته میشود که بهنوعی مانع است. ایشان مقالهای در سال ۲۰۱۸ با عنوان «Emotions and The Dynamics of Reasons» منتشر میکند. منظورش از دلایل در اینجا این است که وقتی میخواهیم تصمیم بگیریم که کاری بکنیم باید به چه چیزی توجه داشته باشیم؟ آنچه باید به آن توجه داشته باشیم همین دلایل هستند. کارلا بگنولی میگوید: فیلسوفان معمولاً تصور میکنند که دلایل، دائمی و عواطف زودگذر هستند و به خاطر همین، کانت گمان کرد که عواطف نمیتواند راهنمای خوبی برای فعالیتهای عقلی باشد.
دربارۀ عقل عملی، اول به خاطر اینکه کانت خودش اعتراف میکند که اگر ما بخواهیم بهطور عاقلانه و ارادی از آن استفاده بکنیم باید انگیزه داشته باشیم، این انگیزه از عواطف میآید، انگیزه صرفاً از عقل نمیآید، بلکه چیزی با تعقل همراه میشود که انگیزه میدهد. چیزی که همراه با تعقل میآوریم در دیدگاه کانت احترام است (Respect). پس احترام یک نوع احساس درونی است که همۀ ما داریم. وقتیکه توجه داریم به قانون، یعنی قانون، اخلاقی برای همه است و باید به آن احترام بگذاریم.
شکستپذیری
مقالۀ دیگری که ایشان دارد در مجلۀ «Angelaki Journal» در سال ۲۰۲۰ به چاپ رسید. در آن مقاله بیشتر دربارۀ شکستپذیری صحبت میکند. نقل قولی از ایشان هست که میگوید: ما باید توجه داشته باشیم که چون انسانها اجتماعی هستند، شکستپذیرند. انسانها عواطف و احساسات دارند و این احساساتی که آنها دارند مانع آنها نیست، احساسات چیزی است که باعث میشود بتوانند بیشتر با همدیگر ارتباط برقرار کنند.
ایشان دربارۀ سه نوع شکستپذیری بحث میکند؛ نوع اول از لحاظ «هستیشناسی» است، یعنی باتوجه به فطرت انسان که فطرتاً ضعیف است و به کمک دیگران نیاز دارد. نوع دوم از لحاظ «اخلاقی» است.
ایشان به این نکته توجه میدهد که گاهی انسان شکستپذیر است به سبب اینکه دیگران کارها یا رفتارهای غیراخلاقی با او داشتهاند. همۀ ما اجتماعی هستیم ولی میبینیم که افراد بدجنس از این ارتباطات انسانی سوءاستفاده میکنند و این نوع دیگری از شکستپذیری است که به دلیل رفتار غیراخلاقی دیگری به وجود میآید.
نوع شکستپذیری دیگری هم وجود دارد به نام «نهادی» که دلالت دارد بر اینکه عواطف سرایت دارد. وقتی میبینیم فرد دیگری هیجان دارد ما نیز کمی آن را احساس میکنیم. مثلاً من اصلاً اهل تماشای فوتبال نیستم ولی وقتی با دوستانم هستم و آنها سرگرم تماشای مسابقۀ تلویزیون هستند و میبینم هیجان زیادی دارند، من نیز با آنها همراه میشوم.
«Constitutive Vulnerability» یعنی نوع سوم که در اینجا با عبارت Vulnerability بیان شد، سه نوع دارد؛ هستیشناختی، اخلاقی و نهادی. منظور از شکستپذیری نهادی این است که ما علاوهبر اینکه فاعل عملی هستیم میتوانیم فاعل غیرعملی هم باشیم. ما میتوانیم تحت تأثیر دیگران باشیم و هم میتوانیم تحت تأثیر عناصری مثل حادثههایی که اتفاق میافتد باشیم.
فاعلهای دیگر و عواطف صرفاً یک حالت خاصی که در یک زمانِ خاصی ادامهدار میشود، نیستند، این عواطف، جریانهایی هستند که بالا و پایین هم دارند، گاهی اوقات با همدیگر نیز به شیوۀ پیچیدهای ارتباط دارند. مثلاً کسی میتواند ترس داشته باشد و این ترس نیز همراه با نوعی نگرانی باشد و بعد همین میتواند تبدیل به یک نوع غم بشود و این احساسات نیز میتواند با همدیگر ارتباط پیدا بکند.
کارلا بگنولی پیشنهاد میکند که ما میتوانیم بهوسیلۀ این شکستپذیری، سدهای اخلاقی و پدیدارشناسی را تشخیص بدهیم، یعنی از یک لحاظ نگاه بکنیم به صفحۀ پدیدارشناسی و بگوییم احساساتی که ما داریم نشان میدهد که عضو یک گروه هستیم.
مثلاً ما عضوی از یک گروه دوستانه هستیم یا با کسی ارتباط دوستانه داریم و این ارتباط شامل احساسات مثبت میشود که بهطور مثال میتوانیم به دوستان خود اعتماد بکنیم یا به آنها بگوییم که من به کمک شما نیاز دارم و معمولاً برخی از آنها پاسخ مثبت میدهند و به ما کمک میکنند. ولی سطح اخلاقی این است که ما نیز مایل به برقراری ارتباطات دوستانه هستیم و حاضریم مسئولیت قبول بکنیم. یعنی وقتی با کسی دوست میشویم میبینیم که همراه با این دوستی یک نوع مسئولیت میآید.
خانم کارلا بگنولی روی این سه ویژگی شکستپذیری تأکید میکند. این شکستپذیری نوعی وابستگی پیچیده دارد. به خاطر این پیچیدگی است که ما باید به کسی که میخواهد دراینباره کلیگویی کند، شک داشته باشیم.
به باور استاد لگنهاوسن، خانم کارلا بگنولی از بهترین نویسندگان در حوزۀ فلسفۀ اخلاق است، چراکه از دیدگاه خویش بهخوبی دفاع میکند و وسعت کتابها و نویسندگانی که آثارشان را خوانده و معرفی میکند، بسیار گسترده است.
کتاب «برساختگرایی اخلاقی»
خانم کارلا بگنولی بحثهایی دربارۀ عواطف و شکستپذیری دارد. دو کتاب از ایشان به چاپ رسیده که یکی از آنها «Constructivism in Ethics» است که مجموعه مقالاتی است که ایشان ویراستار آن بوده است. دیگری هم کتاب جدید ایشان است با نام «Ethical Constructivism» است. کتاب «Ethical Constructivism» (برساختگرایی اخلاقی) با مسئلۀ عینیت شروع میشود، یعنی از کجا میتوانیم بگوییم که حکمهای اخلاقی ما عینی هستند؟ به این معنا که حجت هستند و ما باید آنها را رعایت بکنیم، چنین چیزی از کجا پیدا میشود؟
رئالیستها معمولاً اینگونه جواب میدهند که این واقعیت اخلاقی وجود خارجی دارد و فایدهای که اخلاق برای ما دارد این است که امری متافیزیکی است. اما کانتیها معتقدند که اینطور نیست و این عینیت اخلاق به سبب عقل عملی به وجود میآید.
خانم کارلا بگنولی این کتاب را با بحث دربارۀ نظر جان رالز شروع میکند. فصل دوم این کتاب، بحث دربارۀ نوع دیدگاه خانم «کریستین کورسگارد» (Christine Korsgaard) در رابطه با برساختگرایی و نقد آن است. فصل سوم این کتاب نیز دربارۀ فیلسوفان اخلاقیای است که میخواهند بهنوعی برساختگرایی را قبول کنند، ولی بیشتر از آثار هیوم الهام میگیرند.
فصل چهارم این کتاب دربارۀ دیدگاههایی در برساختگرایی است که میگویند ما نباید به اینکه دلایل عملی و هنجارها فوق زمان و مطلق هستند فکر بکنیم بلکه باید به تعهدات در هنجار توجه داشته باشیم، اینکه کدام هنجارها را قبول بکنیم و در جامعه چه شکلی دارند. ایشان در این فصل هم دربارۀ برساختگراهای ارسطویی بحث میکند و هم دربارۀ برساختگراهای هگلی.
فصل پنجم این کتاب به مسئلۀ عینیت برمیگردد و اینکه چطور حکم اخلاقی میتواند برای ما حجت باشد. ایشان بیان میکند تنوع در برساختگرایی اخلاقی به علت اختلافنظر دربارۀ قلمرو عقلانیت است. خودِ چیستیِ عقلانیت چیست؟ مثلاً عقلانیت عملی فقط ابزاری است که نشان میدهد چگونه به یک هدف برسیم یا میتواند به ما نشان بدهد که باید سمتوسوی چه چیزی باشیم؟ مخصوصاً بحث دربارۀ این مسئله که اصول اخلاقی باید مطلق و جهانی باشد یا خیر؟
تصویری که ایشان بر اساس این نکته ترسیم میکند، این است که حکمت عملی فقط به تولید هنجارهایی که در جامعه وجود دارد، نمیپردازد بلکه ما نیز تغییر میکنیم. وقتیکه ما میخواهیم جزئی از جامعه میشویم و سهمی داشته باشیم درنتیجه ما نیز دیگران را به رعایت هنجارها تشویق میکنیم. این کار هم در وجود خودمان اثر دارد و هم بالقوه میتواند به ما توان اجتماعی بدهد.
به باور استاد لگنهاوسن، خانم کارلا بگنولی از بهترین نویسندگان در حوزۀ فلسفۀ اخلاق است، چراکه از دیدگاه خود بهخوبی دفاع میکند و وسعت کتابها و نویسندگانی که آثارشان را خوانده و معرفی میکند، بسیار گسترده است. ایشان به فلسفۀ اخلاقِ امروز و بحثهای مربوط به آن در کشورهای مختلف بهخوبی ورود پیدا کرده است.