دل اگر تیره نباشد، همه دنیاست بهشت! | بررسی فضیلت خوشبینی در سریال تد لاسو
با اینکه مدت زیادی از پخش سریال تد لاسو1 میگذرد و ما لطیفهها، شیطنتهای درون و بیرون زمینبازی و حتی نام اکثر شخصیتها را فراموش کردهایم، اما گمان میکنم هنوز حس خوب تماشای این سریال را به یاد داشته باشیم.
دلیلِ بهیادماندنیبودن این سریالِ کمدیِ آمریکایی این است که دربارۀ یک مربی خوشبینِ لیگ ملی فوتبال میچرخد که مربیگری یک تیم فوتبال انگلیسی را برعهده دارد. این سریال، انتظارات ما را از یک سریالِ تلویزیونی عادی فراتر میبرد و چیزی متفاوت و غیرمنتظره ارائه میدهد. هم سریال تد لاسو و هم شخصیت اصلی داستان که تد لاسو نام دارد، بهجای برجستهکردن جنبههای منفی و مشکلات جهان و لطیفه ساختن از آنها، از بدبینی دوری میکند.
علاوهبر اینکه این سریال، برخلاف سایر سریالهای تلویزیونی، جذاب و مفرح است، یک پیام اخلاقی مهم نیز در پسِ سبیلهای صاف تد مخفی شده است: برای اینکه انسانهای بهتری شویم و دنیا را بهجای بهتری تبدیل کنیم، باید بدبینی را کنار بگذاریم.
این روزها بدبینی میان ما متداول است. این بدبینی عمدتاً موجه و معقول است. غرقشدن در مشکلاتِ بسیاری که امروز با آن روبهرو هستیم، آسان است و زمانی که مسئولان و صاحبمنصبان در رسیدگی به این مشکلات کوتاهی میکنند، ناامیدی ما بیشتر میشود. فضای سیاسی دوقطبی را به این شرایط اضافه کنید. بسیاری از اوقات فکر میکنیم که حریف ما نهتنها هیچچیزی نمیفهمد، بلکه دچار فساد اخلاقی است. مجموع این عوامل باعث میشوند که خوبی ذاتی انسان را نادیده بگیریم.
ازآنجاییکه داستانها اغلب وضعیت دوران کنونیمان را بازتاب میدهند، تصادفی نیست که کمی چاشنی بدبینی نیز به سریال اضافه شده باشد. سریالهای تلویزیونیای مانند بازی تاجوتخت2، نیلوفر سفید3، وراثت4، خانۀ پوشالی5 و زیاد ذوقزده نشو6 شخصیتهای فریبکاری را به تصویر میکشند که بهجای ایجاد تغییرات مثبت یا کمک به دیگران، منافع شخصی را در اولویت قرار میدهند و نقاط ضعف خود را پنهان میکنند.
ما با این سریالها همزادپنداری میکنیم. از شخصیتهای شَرور و حیلهگر نفرت داریم و از همین هم لذت میبریم. بااینحال، این نوع داستاننویسی در حوزۀ اخلاق هزینهبردار است. وقتی هنر فقط عیبهای ما را بزرگنمایی میکند و بدترینهای گونۀ ما را نشان میدهد، جای تعجب نیست که به کارهای نوعدوستانه روی خوشنشان نمیدهیم و تلاش برای اصلاح مسائل جهانی را غیرواقعی یا بیهوده میدانیم.
این ذاتِ بدبینی است: باورنکردن نیتهای دیگران، ناامیدی از بهترشدن جهان، و پذیرفتن اینکه ما نمیتوانیم هیچ یک از مشکلات را خودمان اصلاح کنیم.
این روزها بدبینی میان ما متداول است. این بدبینی عمدتاً موجه و معقول است. غرقشدن در مشکلاتِ بسیاری که امروز با آن روبهرو هستیم، آسان است و زمانی که مسئولان و صاحبمنصبان در رسیدگی به این مشکلات کوتاهی میکنند، ناامیدی ما بیشتر میشود. فضای سیاسی دوقطبی را به این شرایط اضافه کنید. بسیاری از اوقات فکر میکنیم که حریف ما نهتنها هیچچیزی نمیفهمد، بلکه دچار فساد اخلاقی است. مجموع این عوامل باعث میشوند که خوبی ذاتی انسان را نادیده بگیریم.
موج اول بدبینی
بدبینی، مختصِ زمان ما نیست. بدبینی، سکۀ رایجِ دورانهای گذشته هم بوده است، ازجمله زمانی که این اصطلاح در آن پدید آمد.
در اواخر قرن چهارم قبل از میلاد، همزمان با قدرتگرفتن اسکندر مقدونی، یونان نیز غرق در بدبینی شد. قبل از اسکندر، یونان سرزمین نوآوری، پیشرفت و وفور امکانات بود (حداقل برای طبقه خاصی از یونانیان) که ناشی از مشارکت سیاسی بیشتر مردم در دولتشهرهایی مانند آتن بود.
فلسفۀ یونان در دوران قبل از اسکندر، حس قدرت و خوشبینی را بازتاب میداد. متفکران، از فیثاغورس تا افلاطون، موضوعاتی مانند عدالت، عشق، فضیلت و چگونگی ساختن یک دولت بینقص را مورد گفتوگو قرار دادند. آنها نقطهضعفهای انسان را پذیرفتند، ولی معتقد بودند که باید از این نقطهضعفها عبور کنیم و در انجام این کار تواناییم.
بااینحال، وقتی اسکندر مقدونی و پیروانش، اقتدار سیاسی را از چنگ افرادِ دارای نفوذ ربودند و آن را به گروهی از نخبگان جاهطلب و شهرتطلب اعطا کردند، فلسفه نیز دستخوش دگرگونی شد. همانطور که برتراند راسل7 در کتاب تاریخ فلسفۀ غرب خود بیان میکند، دیگر فیلسوفان نپرسیدند: چگونه مردم میتوانند دولت خوبی ایجاد کنند. در عوض پرسیدند: چگونه انسانها میتوانند در دنیای شَرور، نیکوکار باشند یا در دنیایی پر از رنج، شاد باشند؟
در تاریخ ادبیات یونان و روم (دوران پساکلاسیک)، چهار مکتب فکری اصلی پدید آمد که هر کدام برای کنارآمدن با این دنیای آشفته، دیدگاه، رویکرد یا تفسیر منحصربهفرد خود را داشت. اپیکور به ما آموخت که خوشبختی از نادیدهگرفتن شهوات و کنارآمدن با فناپذیری ناشی میشود. رواقیان بر این باور بودند که رهایییافتن از رنج، از درون محقق میشود و با خِرَد شخصی و خویشتنداری پرورش مییابد. شکاکان بهکلی از حقیقت دست کشیدند و کلبیان همۀ قاعدههای اجتماعی از جمله ثروت، موقعیت یا حتی کالاهای اساسی مادی را به نفع زندگی مطابق با طبیعت رد کردند.
احتمالاً تصادفی نیست که در دوران کنونی، وقتی که بسیاری از ما برای حل مشکلات جهان احساس ناتوانی میکنیم، دیدگاههای آرمانشهری جای خود را به این دیدگاهها داده است. در واقع، رواقیگری امروز در حال رونقگرفتن است. به نظر میرسد بسیاری از ما از تغییردادن جهان برای بهترشدن دست کشیدهایم. در عوض، سعی میکنیم خودمان را با شرایطی که هست سازگار کنیم.
برتراند راسل در کتاب تاریخ فلسفۀ غرب خود بیان میکند که دیگر فیلسوفان نپرسیدند: چگونه مردم میتوانند دولت خوبی ایجاد کنند. در عوض پرسیدند: چگونه انسانها میتوانند در دنیای شَرور، نیکوکار باشند یا در دنیایی پر از رنج، شاد باشند؟
شخصیتِ تد لاسو
سریال تد لاسو میان سریالهای دیگری مثل پارکها و تفریحات8، خلیجِ شیت9 و یک جای خوب10 بیشترین نقش را علیه بدبینی دارد. اینها سریالهایی هستند که قواعد داستانسرایی مدرن را زیر و رو میکنند. این سریالها بهجای اینکه به طور اغراقآمیز افراد را در پلیدترین حالت ممکن جلوه بدهد، در بهترین حالت نشان میدهد. داستانهایی را تعریف میکنند که در آن فضایلی مانند مثبتاندیشی، نیکوکاری و بخشش، نقاط ضعفی نیستند که دیگران از آنها سوءاستفاده میکنند، بلکه نقاط قوتیاند که به ما کمک میکنند تا بر چالشهای پیشِ رویمان غلبه کنیم.
مجریان برنامه برای انجام چنین کاری باید شجاع باشند. شاید بینندگان، سریالی را که خالی از بدبینی است، غیرواقعی بدانند و آن را تماشا نکنند. البته که این سریالها غیرواقعی هستند، اما نه بیشتر از سریالهایی که پُر از بدبینی است. اما بسیاری از برنامههای امروزی صرفاً به روشنگری و نقد مشکلات جهان میپردازند، علاقۀ چندانی به ارائه راهحل ندارند. از سوی دیگر، برنامههایی که در آنها بدبینی جایی ندارد، میپذیرند که کاستیهایی وجود دارد؛ اما چیزی پیشنهاد میکند که میتوان بهعنوان هدف پذیرفت.
لازمۀ اخلاق، تخیل اخلاقی است تا بتوانیم طیف کاملی از انتخابهای پیشِ رو را تصویر کنیم. بدبینی، تخیل اخلاقی را از بین میبرد. همانطور که شان پی. کارلین11 بیان میکند: «داستانهایی که دربارهشان حرف میزنیم، فقط بهاندازۀ تخیل اخلاقی داستاننویسان شوقانگیز و الهامبخش هستند».
تد لاسو تخیل اخلاقیِ ما را تقویت میکند. بهجای اینکه مردم را بهخاطر اینکه منفعتطلب یا ظالم هستند از خود برانیم، میتوانیم این احتمال را بدهیم که با مشکلات شخصیِ خود دستوپنجه نرم میکنند و در عوض به آنها کمک کنیم.
بهجای اینکه آیندهمان را در سیاهترین حالت ممکن تصور کنیم، تخیل اخلاقی، ترغیبمان میکند تا دنیایی را که میخواهیم در آن زندگی کنیم ببینیم و برای محققشدنش تلاش کنیم، نه اینکه چالشهایی را که با آن روبهرو هستیم نادیده بگیریم، بلکه از این چالشها بهعنوان سکویی برای رشد استفاده کنیم.
درحالیکه تد لاسو به معنای مدرن خالی از بدبینی است، رگههایی از فلسفۀ کلبیان را در شخصیت تد میبینیم. او همانند دیوژن، شخصیت بارز کلبیان در عصر باستان، علاقهای به شاخصهای موفقیت مثل ثروت و قدرت ندارد و عدالت برای او چیزی فراتر از انتقام است. او مکرراً تأکید میکند که بُرد یا باخت برایش مهم نیست، بلکه به بازیکنانش کمک میکند به انسانهای بهتری تبدیل شوند.
او شخصیت خود را پرورش میدهد تا جنبۀ دیگری از کلبیانِ باستان را در خود نهادینه کند: بیپروایی. کلیبان معتقد بودند که قراردادها و هنجارهای اجتماعی، مُشتی مزخرفاتاند؛ بنابراین، آنها احساس شرم نمیکردند، چون در تلخف از انتظارات اجتماعیِ پوچ، احساس ناراحتی نمیکردند. به همین ترتیب، تد تجربۀ شخصی خود را با اضطراب طی میکند، با گذشت زمان، تد شروع به اشتراک گذاشتن و بحث در مورد احساسات خود با دیگران میکند و نشان میدهد که او بهشدت با انتظارات یا قوانین جامعه مخالف است. این هنجارها باعث میشود که او بهخاطر اضطرابش احساس خجالت یا گناه کند.
اما تد لاسو پایش را از کلبیان باستان هم فراتر میگذارد و شیوۀ بهتری را از رواقیان باستان در پیش میگیرد. شیوۀ او فقط به این نیست که چگونه افراد میتوانند با کنارآمدن در یک دنیای ناامیدکننده به شکوفایی برسند، بلکه در مورد این است که چگونه تصور بدترین چیزها در مورد دیگران، و افتادن در دام سوءظن و داشتن حالت تدافعی، به بیشترشدنِ ناامیدی در جهان منجر میشود.
تد لاسو فقط یک سریال سرگرمکننده نیست، بلکه یک پیام اخلاقیِ مهم در مورد فضیلتِ «رهایی از بدبینی» دارد. بله، داستانش غیرواقعی است، ولی به ما یادآوری میکند که ارزش دارد چیزی برای هدفگذاری داشته باشیم، حتی اگر احتمالاً برای همیشه دور از دسترس باقی بماند.