اخلاقِ مبتنی بر طبیعت
اخلاقِ مبتنی بر طبیعت، روش فهم سعادت بر اساس ظرفیتها و قوای طبیعی انسان است که در سنت یونانی و بهویژه در ارسطو وجود داشته و بعدها در نگرش آکوییناس و سنّت آکویینی دنبال شده است. جان فینیس، که از جمله اندیشمندان معاصر و از پیروان این سنّت اخلاقی بوده، کوشیده است به پیروی از آکوییناس مسیر فهم و تحقق سعادت آدمی را بر اخلاقِ مبتنی بر طبیعت ترسیم کند. علامه طباطبایی نیز دیدگاههای اخلاقیِ خود را بر سرشت طبیعی انسان و ظرفیتهای طبیعی او مبتنی کرده و تقریری از نظریهٔ اخلاقیِ قانون طبیعی را در سنّت اسلامی به تصویر کشیده است. بررسی دیدگاه این دو اندیشمند در بُعد هستیشناسیِ ارزشها، نشان میدهد که علیرغم وجود شباهتهای چشمگیر، این دو دیدگاه، در نوع رهیافت واقعگرایانه و وجودشناسانه و نیز در تعداد، نحوهٔ هستی، و نوع رابطهٔ بین خیرات پایه با یکدیگر متفاوتاند. با تحلیل این تفاوتها، به نظر میرسد رهیافت علّامه در بُعد وجودشناختیِ نظریهٔ اخلاقیِ قانون طبیعی، از توجیه معقولتر و قابل دفاعتری نسبت به فینیس برخوردار است. این مقاله میکوشد در بُعد وجودشناختیِ مسائل مربوط به نظریهٔ قانون طبیعی، دیدگاه این دو اندیشمند را درباره اخلاقِ مبتنی بر طبیعت تحلیل و بررسی کند.