خدا همچون ناظر آرمانی (۲)
یکی از اتفاقات بسیار بد و ناخوشایندی که در فرهنگ و تمدن اسلامی افتاده است این بوده است که دو گروه از تخبگان که نفوذ اجتماعی زیادی هم داشته اند، خواسته یا ناخواسته کوشیده اند خدا را از زندگی مسلمانان بیرون و به آسمان ها تبعید کنند. گروه اول فقیهان اند و گروه دوم برخی از روشنفکران دینیِ معاصر. فقیهان خدای فقه را جایگزین خدای اخلاق کرده اند و به مسلمانان چنین آموخته اند که رجوع به خدای فقه و اطاعت از دستورات این خدا آنان را از رجوع به خدای اخلاق و هدایت عملی این خدا بی نیاز می کند. گروه دوم، اما خدایی را که قرآن و روایات به عنوان خدای دارنده ی نام های نیکو به مومنان معرفی می کند به خدایی بی نام و نشان و بی صورت و بی صفت بدل کرده اند. از نظر این گروه همه ی اوصافی که آدمیان به خدا نسبت می دهند، برساخته ی ذهن خود آنان است، و ما بازائی در عالم خارج ندارد. خدا غیر متشخص است، یعنی محال است صورت و تشخصی داشته باشد، از جمله تشخصات انسانوار، خدای بی صورت، نه سمیع است، نه بصیر است، نه علیم است و نه متکلم است. این خدا جهان را آفریده و سپس بازنشسته شده و انسان را به خود او وانهاده است. خدای بی نام و نشانی است که هیچ نام و وصفی ندارد تا شما بتوانید از طریق این نام و صفت او را بشناسید و با او رابطه برقرار کنید. نه او می تواند با شما سخن بگوید و نه شما با او. دعاهای شما هم آروزهای شماست. شما نه می توانید این خدا را بپرستید و نه می توانید با او راز و نیاز کنید و هم نشین و هم سخن شوید. خدایی بی بو و بی خاصیت که «معنا» دارد، اما «معنا برای من» ندارد. طرح «نظریه خدا همچون ناظر آرمانی» کوششی است برای بازگرداندن خدای اخلاق به زندگی موئئمنان و اصلاح خداشناسی مسلمین.