از عدالت فردی تا عدالت اجتماعی
عدالت از مأنوسترین و پیچیدهترین واژههایی است که برغم باور به ضرورت وجود و زیبائی آن، از پرنزاعترین مفاهیم در طول تاریخ میباشد. ابهام در مفهوم و یا اشکال در نحوه تطبیق آن بر مصادیق، گاه آدمی را آنچنان در تنگنای باور و عمل قرار می دهد که او را وا می دارد تا یا با توجیهات عقلانی، راه تردید را بر زیبایی و ضرورت آن بربندد و یا از طریق سعه مفهومیش، سعی در تبیین مجدد چیستیش نماید.
افلاطون، ارسطو و راولز سه فیلسوف برگزیدهای هستند که در این نوشتار، دیدگاه آنها را درباره ماهیت عدالت جویا شدهایم. اختلاف فلاسفه یونان و راولز در مبانی اخلاقی باعث دامن زدن به تفاوتهایی شده که آثار آن را در مفهوم عدالت اجتماعی راولز شاهدیم. از عدالت فردی تا عدالت اجتماعی، موضوعی است که با طرح آن، در صدد اثبات این مطلبیم که ثبات اولی برای تحقق دومی، ضروری و الزامی است.
عدالت چیست؟
عدالت (=دیکایوسونه)1، واژهای است آشنا و در نگاه برخی آنقدر مبهم، که به باور آنها تا کنون هیچیک از تعاریف مطرحشده در طول تاریخ نتوانسته غبار ابهام از چهره آن بشوید. مفهومی که به اعتقاد فلاسفه اخلاق، برترین فضیلت، و به باور حکام و سیاستمداران، مهمترین رکن بقای نظام جامعه میباشد. در مقابل، برخی دیگر این ابهام را برخاسته از تطبیق مفهوم عدالت میدانند که این، خود معلول اختلافات جدیی است که در پی روشن نبودن پاسخ سؤالات مرتبط با عدالت و یا سختی فراهم نمودن شرایط تحقق آن، به وجود آمده است.
عدالت چیست؟ آیا یک فضیلت است؟ در این صورت فضیلتی فردی است یا اجتماعی؟ و با فرض ارزشمند بودن، آیا ارزش آن ذاتی است یا ابزاری؟ چگونه میتوان همه افعالی را که عادلانه میخوانیم توجیه کرد؟ داوری نهایی درباره درستی و نادرستی احکام بر عهده کیست؟ و چگونه میتوان قوانین آن را تعیین نمود؟ از طریق شریعت؟ عقل؟ جامعه؟ احساسات درونی و ..؟ کدامیک؟
جهت پاسخ به این سؤالات، دو دیدگاه متفاوت را مطرح خواهیم نمود: دیدگاه نخست که عدالت را در ابتدا به عنوان یک فضیلت فردی معرفی میکند. و با گذر از آن به عدالت اجتماعی میرسد. و دیدگاه دوم که عدالت اجتماعی را آغاز و سرمنشأ همه خیرهای فردی میداند.
…