گناه تو خوشگلیته! | شبکههای اجتماعی، قاتل سگهای بامزه
سگهای بامزه را بامزگیشان به این روز انداخت!
ظوقتی در صف خواربار فروشی ایستادهاید، شاید سخت باشد به نوزادی که همراه مادرش، پشت شما در صف است، نگاه نکنید. دائم چشمانتان روی چهرۀ دوستداشتنی نوزاد سُر میخورد؛ دستان کوچک چاقالویش، موهای کمپشتش، چشمان درشتی باز نگهشان داشته و به شما خیره شده. حتی اگر نخواهید یه گاز محکم از لپش بگیرید، شاید بخواهید کودک را در آغوش خود بگیرید. شاید اگر در خیابان یک تولۀ سگ هم ببینید، دچار همین حس و حال شوید. شاید بخواهید با تولۀ سگ بازی کنید و او را محکم در آغوش بگیرید. یک حیوان خانگی کوچک و پشمالو میتواند به روبهراهشدن یک روز سخت شما کمک کند. اگر این اتفاق برای شما بیفتد، به این معنی است که به چیزهای بامزه و بانمک علاقۀ زیادی دارید؛ هیچ جای نگرانی نیست و کاملاً طبیعی است.
بامزگی سگها در برخی موارد به ابزاری برای نمایش جایگاه اجتماعی تبدیل شده است که جنبههای منفیای نیز به همراه دارد. سگ ها به کالاهایی برای تحریک احساسات تبدیل شدهاند.
بامزگی در کودکان یک عملکرد کلیدی تکاملی برای برانگیختن بزرگسالان برای محافظت از آنان است. ویژگیهای ظاهری نوزادان، مانند چهره گرد و چشمان درشت، به عنوان محرک عمل کرده و به طور ذاتی رفتارهای مراقبتی را در بزرگسالان برمیانگیزند. این پدیده که به عنوان طرحوارۀ کودک شناخته میشود، نقشی کلیدی در بقای گونه ایفا میکند. چنین طرحوارهای هورمونهایی را در مغز فرد بزرگسال فعال میکند و مهمتر از آن، توجه او را به خود جلب میکند و پاسخ به کودک را در اولویت قرار میدهد. نوزادان انسان با نوزادان حیوانات دارای ویژگیهای مشابهی هستند. به همین دلیل است که ما بچۀ حیوانات را هم دوست داریم. همانطور که مورتن کرینگلباخِ عصبشناس و همکارانش در بررسی این پدیده مینویسند که بامزگی «یکی از اساسیترین و قویترین نیروهایی است که رفتار ما را شکل میدهد».
بامزگی همچنین یکی از اساسیترین و قدرتمندترین نیروهای شکلدهنده روابط انسانها با سگها است. اما متأسفانه باید گفت، بامزگی و شیرینی، همهچیز نیست. بامزگی سگها در برخی موارد به ابزاری برای نمایش جایگاه اجتماعی تبدیل شده است که جنبههای منفیای نیز به همراه دارد.
تورستن وِبلن، در کتاب نظریۀ طبقۀ تنآسا، یکی از اولین منتقدان اجتماعیای بود که پیشنهاد کرد مردم از سگها به عنوان نمادی برای جایگاه اجتماعی استفاده میکنند. وبلن استدلال کرد که پرورش، نگهداری و به نمایشگذاشتن نژادهای کمیاب و غیرعادی سگها توسط ثروتمندان نمونه بارز آن چیزی است که او آن را «مصرفگرایی خودنمایانه» مینامد. مصرفی که نشاندهندۀ ثروت و موقعیت اجتماعی است. هر چه شیء بیفایدهتر یا غیرضروریتر باشد، موفقیت گستردۀ صاحبش را بهتر منعکس میکند. برخلاف سگهایی که در گذشته برای شکار، گلهداری یا نگهبانی به کار میرفتند، امروزه سگهای خانگی ثروتمندان تنها باید ظاهر متمایزی داشته باشند. این سگها نمادی از موفقیت صاحب خود هستند و با همین نگاه پرورش مییابند.
بیش از یک قرن بعد، مشاهدات وبلن بیش از هر زمان دیگری مورد توجه قرار گرفت. اگرچه سگهای خانگی صرفاً ثروت افراد را نشان نمیدهند، اما همچنان نشان دهندۀ جایگاه اجتماعی هستند. مردم آنها را خرید و فروش میکنند و به عنوان نمادی از هویت انسانی و ارزش خود به نمایش میگذارند. سگها برای برانگیختن احساساتمان و تأثیرگذاری بر احساسات دیگران استفاده میشوند و زیبایی و دوستداشتنی بودنشان باعث شادی ما میشوند؛ یک کلام آنکه: سگ ها به کالاهایی برای تحریک احساسات تبدیل شدهاند.
کارل مارکس در کتاب سرمایه، کالا یا جنس را اینگونه تعریف میکند: «اول از همه، یک شیء خارجی، چیزی که از طریق کیفیات خود انواع نیازهای انسان را برآورده میکند». تمایل به نمایش جایگاه اجتماعی یا هویت طبقاتی از طریق مصرف، میتواند به پدیدهای منجر شود که مارکس آن را «بتوارگی کالا» نامیده است. در این پدیده، کالاها به عنوان نمادی از ثروت، قدرت یا منزلت اجتماعی تلقی میشوند و فراتر از ارزش استفادهایشان تلقی میشوند. برای تأیید این تصویر کاذب، کالاهای بتوارهشده باید به نمایش گذاشته شوند، مانند سگهای خانگی طبقۀ تنآسای وبلن.
برجستهترین نمونۀ بتوارگی کالا در عصر حاضر، شیفتگی به ظاهر جذاب و دوستداشتنی است. در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام، یوتیوب و تیکتاک، تصاویر بیشماری از حیوانات خانگی با هدف برانگیختن احساسات مثبت و ایجاد پیوندی عاطفی با مخاطب منتشر میشود. این پدیده که جیمز میس آن را «اقتصاد بانمک» نامیده است، نمونهای بارز از بتوارگی کالا در عصر حاضر است. اقتصاد بانمک پدیدهای است که در بستر شبکههای اجتماعی ظهور کرده و بر پایۀ تولید محتوای تصویری کاربران، به ویژه تصاویر حیوانات خانگی، استوار است. هدف اصلی این اقتصاد، ایجاد احساسات مثبت و خوشایند در مخاطب و ترغیب او به تعامل با محتوا است. این تعامل اغلب به شکل لایک کردن، کامنت گذاشتن و اشتراکگذاری محتوا بروز میکند.
گالیا شمایله و زینپ ارسل، پژوهشگران بازاریابی دانشگاه کنکوردیا، برخی از رایجترین الگوهای جذابیت در محتوای حیوانات خانگی آنلاین را شناسایی کردهاند. این الگوها عبارتاند از: حیواناتی که رفتارهای خندهدار و بامزه از خود نشان میدهند؛ حیواناتی با اندازه بسیار کوچک یا بزرگ؛ حیواناتی با ظاهری غیرمعمول یا منحصر به فرد؛ و حیواناتی که رفتاری شبیه به انسان دارند. در اقتصاد بانمک، حیواناتی مانند سگها اغلب با پوشیدن لباس و استفاده از زیورآلات و اکسسوریهای رنگارنگ، شبیه انسان میشوند. کاربران شبکههای اجتماعی با انتشار محتواهای جذاب از حیوانات خانگی خود و استفاده از استراتژیهای مناسب، میتوانند از محبوبیت حیوان خود کسب درآمد کنند. برخی از حیوانات به چهرههای مشهور اینستاگرامی تبدیل شدهاند و میلیونها دنبالکننده دارند. ارزش اقتصادی اقتصاد بانمک به میلیاردها دلار میرسد.
انکار جذابیت سگها دشوار است، اما سوءاستفاده از این جذابیت برای مقاصد تجاری، پرسشهای مهمی را مطرح میکند. اقتصاد بانمک، اگرچه میتواند احساسات مثبت را برانگیزد و سودآور باشد، ممکن است به الگوهای نادرست در نگهداری از سگها دامن زده و نگرشی مصرفگرایانه نسبت به حیوانات را تقویت کند. این پرسش مطرح میشود که آیا جذابیت بیش از حد سگها به ضرر رفاه آنها تمام شده است؟ آیا انگیزۀ اصلی افراد از نگهداری سگ، صرفاً ظاهر جذاب آنها است؟ مطالعه بر روی انگیزهها، ارزشها و رفتارهای افرادی که تصمیم به نگهداری از سگ میگیرند، موضوعی نوظهور در پژوهشهای اجتماعی است. یافتههای اولیه نشان میدهند که در بسیاری از جوامع غربی، ظاهر فیزیکی به ویژه جذابیت، مهمترین عامل در انتخاب نژاد و خرید سگ محسوب میشود.
متأسفانه، نژادهایی که از محبوبیت بیشتری برخوردارند و به عنوان جذابترین نژادها شناخته میشوند، اغلب با مشکلات سلامتی و رفتاری جدیتری مواجه هستند. این امر نشان میدهد که جذابیت ظاهری، لزوماً با سلامت و رفاه حیوان همراه نیست. برای مثال، بولداگ فرانسوی که به دلیل ظاهر دوستداشتنیاش بسیار محبوب است، به دلیل ساختار آناتومیکی خاص خود، مستعد ابتلا به طیف وسیعی از بیماریها است. علاوه بر بولداگ فرانسوی، نژادهای براکیسِفال یا کوتاهسر نیز از محبوبیت بالایی برخوردارند و به طور گسترده خریداری میشوند. این نژادها به دلیل ظاهر جذاب خود، به ویژه در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام، بسیار پرطرفدار هستند. براکیسفالی در اصطلاح زیستشناسی به وضعیتی گفته میشود که در آن جمجمۀ حیوان به طور قابل توجهی کوتاهتر از حالت طبیعی است. در اصطلاحات تخصصی پرورش سگ، ویژگیهایی مانند پوزه کوتاه و صورت تخت، به عنوان صفات ساختاری شناخته میشوند. ساختار در این زمینه به معنای تطابق ظاهر فیزیکی سگ با استانداردهای تعیینشده توسط باشگاههای پرورش است. این استانداردها صرفاً به ارزیابی ظاهر فیزیکی میپردازند و لزوماً نشاندهندۀ سلامت و عملکرد حیوان نیستند.
با وجود آگاهی عمومی نسبت به مشکلات سلامتی و رفتاری ناشی از کوتاه شدن جمجمه در سگها، محبوبیت این نژادها همچنان رو به افزایش است. این امر نشان میدهد که عوامل زیباییشناختی بر سلامت و رفاه حیوانات اولویت دارند. این نژاد از سگها سطح کیفیت زندگی پایینتری نسبت به همنوعان و همسالان خود دارند.
پژوهش بر روی خریداران نشان میدهد که جذابیت ظاهری، عامل محرک اصلی در انتخاب نژادهای براکیسفال است. ممکن است میلیونها نفری که سگهای فرانسوی، پاگ، بوکسور و سایر نژادهای با جمجمه کوتاه را انتخاب میکنند، از عواقب سلامتی ناشی از این ساختار جمجمهای آگاه نباشند. جذابیت ظاهری این سگها، موجب میشود که افراد به هزینههایی که برای سلامت این حیوانات تحمیل میشود، توجهی نداشته باشند.
بهطور متناقضی، جذابیت ذاتی سگهای کوچک و ظریف، نه در توانمندیهایشان، بلکه در ناتوانیها و آسیبپذیریهای ذاتیشان نهفته است. در مطالعهای که در پیلوس وان در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، پیتر ساندوی و همکارانش از دانشگاه کپنهاگِ دانمارک پدیدۀ عجیبی را شناسایی کردند. افرادی که به سراغ نژادهایی مانند پاگ میروند، ممکن است بهصورت آگاهانه و با انگیزهای عمیقتر از صرف علاقه به حیوانات خانگی، این انتخاب را انجام دهند. این انتخاب، شاید بیانگر تمایل انسان به برقراری ارتباط با موجوداتی باشد که نیازمند مراقبت و حمایت هستند؛ نژاد پاگ بهصورت عام مستعد مشکلات سلامت هستند. سگهایی که از سلامت جسمانی برخوردار نیستند، به مراقبت بیشتری نیازمندند. این نیاز به مراقبت، به نوبۀ خود، پیوند عاطفی عمیقتری را میان انسان و حیوان برقرار میسازد. به عبارت دیگر، بیماری در این حیوانات، نه تنها دافعهآور نیست، بلکه عاملی جذاب برای انتخاب آنها بهشمار میآید. این پدیده، ریشه در مکانیسمهای زیستی عمیق دارد. واکنش احساسی انسان به موجودات ضعیف و نیازمند، مانند واکنش به تولههای کوچک و بیدفاع، بر پایه مکانیسمهای تکاملی است که منجر به ترشح اکسیتوسین میشود. این هورمون قدرتمند، نقش محوری در ایجاد پیوندهای اجتماعی و عاطفی ایفا میکند.
جذابیت نژادهایی مانند کورگی، داشهوند و بسِت هاوند، که با اندامی کشیده و پاهایی کوتاه متمایز میشوند، بهرغم مشکلات سلامتی فراوانی که برای آنها به همراه دارد، همچنان پرطرفدار است. این سگها، در نتیجۀ انتخاب مصنوعی برای ویژگیای به نام کندرودیسپلازی پرورش یافتهاند که منجر به کوتاهی غیرطبیعی اندامها میشود. شکل بدنی نامتعارف این نژادها، همانند جمجمههای تخت در برخی نژادها، با طیف وسیعی از بیماریهای مفصلی و استخوانی از جمله آرتروز، دیسپلازی مفصل ران و بیماری دیسک بین مهرهای همراه است. این پدیده، پرسشهای اخلاقی جدیای را در مورد مسئولیتپذیری پرورشدهندگان و انتخابهای آگاهانۀ صاحبان این حیوانات مطرح میسازد. به نظر میرسد، عامل جذابیت ظاهری، بر نگرانی در مورد سلامت کلی نژادهایی مانند داشهوند، در تصمیمگیری برای انتخاب این حیوانات غلبه میکند. بیتردید، صاحبان این سگها، پس از انتخاب آنها، عشق و علاقۀ فراوانی به حیوان خانگی خود نشان میدهند و تلاش میکنند تا به بهترین نحو از آن مراقبت کنند. اما این واقعیت که ما اغلب بر اساس عواطف و احساسات آنی خود تصمیم میگیریم، که گاه میتواند به نتایج ناخواستهای منجر شود. عشق به حیوانات، در حالی که امری ستودنی است، نباید ما را از مسئولیتهای اخلاقیمان نسبت به آنها غافل کند.
یکی از نگرانکنندهترین گرایشهای اخیر در دنیای حیوانات خانگی، افزایش تقاضا برای سگهای بسیار کوچک و مینیاتوری است. پرورشدهندگان، با انتخاب مصنوعی و گاه با استفاده از روشهای غیرانسانی، در تلاشاند تا نژادهای جدیدی از سگهای بسیار کوچک ایجاد کنند. نتیجۀ این عمل، که با نامهای حیوان جیبی یا فنجانی شناخته میشود، نه تنها سلامت و کیفیت زندگی این حیوانات را به خطر میاندازد، بلکه نشاندهندۀ بیتوجهی انسان به رفاه حیوانات است. همانگونه که در مقالهای با عنوان ده نژاد سگ فنجانی برای دوستدارانش در وبسایت اسپروس پتس آمده است، این روند، با وجود جذابیت ظاهری، پیامدهای اخلاقی جدیای در پی دارد.
سگهای فنجانی حیوانات خانگی بسیار محبوبی هستند زیرا این سگهای کوچک برای همیشه در همین سایز و اندازه باقی میمانند. کوچکجثه بودن این نژادها، آنها را به کالایی لوکس و گرانقیمت تبدیل کرده است.
این سگها بسیار بامزه و کوچک و کرکی هستند و میتوانید به راحتی آنها را با اسباببازی اشتباه بگیرید؛ مثل نمونههای مینیاتوری پومرانیا، شیتزو و چیهواهوا.
تلاش برای ایجاد نژادهایی با ظاهری جذاب و دلنشین، به بهای افزایش مشکلات روانی در سگها تمام شده است. مطالعات نشان میدهند که بسیاری از سگهای خانگی، به ویژه نژادهایی که به دلایل زیباییشناختی پرورش یافتهاند، از اختلالات اضطرابی رنج میبرند. این پدیده، نتیجۀ مستقیم انتخابهای انسانی و انتظارات غیرواقعی ما از حیوانات است. پرورش انتخابی برای ویژگیهایی مانند کوچکجثه بودن و چهرههای خاص، بدون در نظر گرفتن سلامت روانی حیوان، نه تنها ظلم به حیوان محسوب میشود، بلکه نشاندهندۀ فقدان درک ما از نیازهای پیچیده موجودات زنده است.
مطالعات نشان میدهند که سگهای کوچک، علیرغم ظاهر جذابشان، اغلب با مشکلات رفتاری بیشتری دست و پنجه نرم میکنند. این پدیده، به دلایلی از جمله کمبود آموزش و اجتماعیسازی مناسب در این نژادها قابل توجیه است. تمرکز بیش از حد بر ظاهر و انجام حرکات نمایشی، به جای آموزش مهارتهای ضروری برای زندگی، باعث شده تا این حیوانات در مواجهه با موقعیتهای مختلف، نتوانند به خوبی رفتار کنند. کوچکجثه بودن این سگها، نیز به صاحبان آنها میقبولاند که میتوان بهراحتی بر رفتار آنها سلطه داشته باشند و در نتیجه، نیاز به آموزش اصولی را کمتر احساس میکنند. این رویکرد، نه تنها به سلامت روانی حیوان آسیب میرساند، بلکه به رابطۀ انسان و حیوان نیز لطمه وارد میکند.
احتمال دیگری که میتوان برای افزایش مشکلات روانی در سگها مطرح کرد، تلاشهای گسترده و غیرانسانی انسان برای تغییر رفتارهای طبیعی آنهاست. به عبارت دیگر، در تلاشیم تا سگها را به موجوداتی تبدیل کنیم که مطابق با سلیقه و انتظارات ما رفتار کنند. این مداخلات، که میتوان آن را حذفِ سگصفتیِ سگ نامید، به قیمت سلامت روانی این حیوانات تمام میشود.
همه سگ ها، هر چقدر هم کوچک و بامزه باشند، نیازهای متنوعی دارند که برای شکوفایی جسمی و روانیشان باید برآورده شوند. این نیازها، ریشه در تاریخ تکاملی آنها دارد و برای سلامت جسمی و روانی آنها ضروری است. سگها باید فرصت داشته باشند تا حواس پنجگانۀ خود را به کار گیرند، بدن خود را حرکت دهند و ذهن خود را به چالش بکشند. نگهداری از سگ در محیطهایی محدود و مصنوعی مانند کیف دستی، نه تنها به رفاه حیوان لطمه میزند، بلکه به معنای نادیده گرفتن نیازهای اساسی اوست. سگها، به عنوان موجوداتی اجتماعی و دارای تاریخچهای غنی از زندگی در گله، نیازمند تعاملات اجتماعی پیچیده و متنوعی هستند. آنها برای حفظ سلامت روان و جسمی خود، باید به طور مرتب با همنوعان خود ارتباط برقرار کنند و محیط اطراف خود را کاوش کنند. این تعاملات شامل بررسی علائم بویایی، بازی کردن، و حل مسائل پیرامونش است. محدود کردن سگها به محیطهای بسته و مصنوعی، به معنای محروم کردن آنها از نیازهای اساسیشان است. سگهای کوچک، به دلیل ظاهری جذاب و ابعاد کوچکشان، اغلب به عنوان اشیاء تزیینی و کالاهایی لوکس در نظر گرفته میشوند. نتیجۀ این دیدگاه آن است که نیازهای اساسی و غریزی این حیوانات نادیده گرفته شود. هرچه ظاهری جذابتر و مصنوعیتر به سگ داده شود، انسانها بیشتر تمایل دارند تا او را به عنوان یک شیء بیجان تلقی کنند و از درک پیچیدگیهای روانی و اجتماعی او غافل شوند.
علاوه بر چالشهای پیشین، باید به این نکته نیز توجه داشت که ویژگیهای ظاهری جذاب و دلنشین، که به طور مصنوعی در برخی نژادها تقویت شده است، میتواند توانایی ارتباطی این حیوانات را بهشدت کاهش دهد. پرورش انتخابی برای زیبایی، باعث شده است تا برخی از نژادها، به ویژه آنهایی که ظاهری معصومانه دارند، از توانایی استفاده کامل از زبان بدن و حالات چهره برای برقراری ارتباط با همنوعان خود محروم شوند. این امر، نه تنها به سلامت روانی سگها آسیب میرساند، بلکه به تعاملات اجتماعی آنها نیز لطمه میزند. سگها، با وجود عدم توانایی در سخن گفتن، از طیف گستردهای از ابزارهای ارتباطی برای برقراری ارتباط با همنوعان و انسانها استفاده میکنند. یکی از مهمترین این ابزارها، حالات چهره است. آنها از طریق حرکات ظریف عضلات صورت، مانند کشیده شدن لبها، چین خوردن بینی، و تغییر شکل گوشها، طیف وسیعی از احساسات و نیات خود را منتقل میکنند. برای مثال، نمایان شدن دندانها، نشاندهندهی حالت تهاجمی است، در حالی که کشیده شدن گوشها به سمت عقب، بیانگر استرس و اضطراب است. سگها، علاوه بر حالات چهره، از وضعیت بدن خود نیز برای انتقال پیامهای پیچیده به یکدیگر استفاده میکنند. نحوه قرارگیری پاها، میتواند اطلاعات ارزشمندی در مورد حالت عاطفی و قصد یک سگ ارائه دهد. برای مثال، یک سگ مسلط با قدمهای محکم و پاهای کشیده، اعتماد به نفس خود را نشان میدهد؛ در حالی که یک سگ ترسو، با قدمهای آرام و بدن خمیده، ترس و اضطراب خود را ابراز میکند. با این حال، عوامل فیزیکی همچون ساختار جمجمه و طول پاها، میتوانند بر توانایی سگها در برقراری ارتباط موثر تأثیر بگذارند. نژادهای براکیسفال، به دلیل محدودیتهای ساختاری صورت، در بیان احساسات خود با چالش مواجهاند و سگهایی که از اختلالات اسکلتی رنج میبرند، ممکن است نتوانند از طریق وضعیت بدن خود به طور کامل با همنوعان خود ارتباط برقرار کنند.
توجه بیش از حد به ظاهر بامزه و جذاب سگها، میتواند ما را از درک نیازها و مشکلات واقعی آنها غافل کند. رفتارهای تکراری و بیمعنی، مانند تعقیب حشرات خیالی یا چرخیدن بیهدف، اغلب نشانهای از ناراحتی و اضطراب شدید در حیوان است. متأسفانه، در دنیای امروز، بسیاری از افراد این رفتارها را بامزه و خندهدار تلقی میکنند و با انتشار تصاویر آنها در شبکههای اجتماعی، به ترویج این تصور غلط کمک میکنند. این امر نه تنها به رفاه حیوان لطمه میزند، بلکه به حساسیتزدایی جامعه نسبت به علائم ناراحتی در حیوانات نیز منجر میشود. رفتارهای نامتعارف و ناسازگار در سگها، نشانهای از رنج و ناراحتی درونی آنهاست. این رفتارها، که اغلب به عنوان اختلالات رفتاری شناخته میشوند، میتوانند به دلایل مختلفی از جمله عوامل ژنتیکی، محیطی و روانی بروز کنند. متأسفانه، این مشکلات نه تنها زندگی سگ را دشوار میسازد، بلکه به روابط او با انسانها نیز آسیب میرساند. تصمیمگیری در مورد سرنوشت سگی که از اختلال رفتاری رنج میبرد، یکی از دشوارترین تصمیماتی است که یک صاحب حیوان میتواند با آن روبهرو شود. در حالی که هدف اصلی ما باید بهبود کیفیت زندگی حیوان باشد، گاهی اوقات، به دلیل شدت مشکلات رفتاری، اتانازی به عنوان آخرین راه حل مطرح میشود.
بین درد فیزیکی و رنج روانی در حیوانات، ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد. متأسفانه، در دنیای امروز، به دلیل اولویت دادن به ظاهر و ویژگیهای ظاهری خاص در نژادهای مختلف، بسیاری از سگها از درد و ناراحتی مزمن رنج میبرند. اختلالات تنفسی در نژادهای براکیسفال، تنها یکی از نمونههای بارز این مسئله است. عادی شدن این مشکلات، نشاندهندۀ بیتفاوتی ما نسبت به رنج حیوانات و نقض اصول بنیادین رفاه حیوان است. صدای نفس کشیدن با دشواری یک سگ با پوزه کوتاه، ممکن است برای برخی افراد بامزه به نظر برسد و واکنشهای مثبت را برانگیزد. با این حال، این صدا در واقع نشانهای از یک مشکل جدی تنفسی است که به عنوان سندرم انسداد راه هوایی براکیسفال شناخته میشود. روونا پکر و همکارانش در کالج سلطنتی دامپزشکی در بریتانیا در پژوهشی نشان دادهاند که بسیاری از صاحبان این سگها، از شدت این مشکل آگاهی ندارند و تصور میکنند که حیوانشان سالم است. این مسأله، نشاندهندۀ آن است که ما به قدری به عادی شدن مشکلات سلامتی در نژادهای خاصی از سگها عادت کردهایم که قادر به تشخیص رنج و ناراحتی آنها نیستیم.
کاری کردهایم که دیسپلازیای باسن و دررفتگی زانو کم اهمیت به نظر برسد. به قدری به ناهنجاریهای فیزیکی در سگها عادت کردهایم که آنها را امری طبیعی تلقی میکنیم. وضعیتهای غیرعادی بدن، راه رفتنهای ناجور و درد مفاصل، در بسیاری از نژادها به امری رایج تبدیل شده است. برای مثال، نشستن به شکل خاص یک پاگ، که اغلب به عنوان یک رفتار بامزه تلقی میشود، در واقع میتواند نشانهای از درد و ناراحتی باشد. متأسفانه، بسیاری از صاحبان سگها، با تمرکز بر ظاهر جذاب حیوان، از این واقعیت تلخ غافل میشوند. این امر، نه تنها به رفاه حیوان لطمه میزند، بلکه به حساسیتزدایی جامعه نسبت به رنج حیوانات نیز منجر میشود.
استفاده از واژۀ بامزه برای توصیف سگها، گاهی اوقات میتواند به منزلۀ سادهسازی و بیاهمیت جلوه دادن آنها باشد. این واژه، اغلب برای توصیف اشیاء بیجان و بیروح به کار میرود و میتواند به طور ناخودآگاه، حیوان را به یک شیء تبدیل کند. سگها موجوداتی پیچیده با احساسات و عواطف عمیق هستند که شایستۀ احترام و درک بیشتری هستند.
یکی از نگرانکنندهترین گرایشهای اخیر در دنیای حیوانات خانگی، افزایش تقاضا برای سگهای بسیار کوچک و مینیاتوری است. پرورشدهندگان، با انتخاب مصنوعی و گاه با استفاده از روشهای غیرانسانی، در تلاشاند تا نژادهای جدیدی از سگهای بسیار کوچک ایجاد کنند. نتیجۀ این عمل، که با نامهای حیوان جیبی یا فنجانی شناخته میشود، نه تنها سلامت و کیفیت زندگی این حیوانات را به خطر میاندازد، بلکه نشاندهندۀ بیتوجهی انسان به رفاه حیوانات است.
آیا باید به جای نگرش ابزاری به سگها، آنها را به عنوان موجوداتی با ارزش ذاتی در نظر بگیریم؟ پژوهشی در سال ۲۰۰۸، دو انگیزۀ اصلی برای نگهداری از سگها را شناسایی کرده است: انگیزههای درونی و بیرونی. افرادی که انگیزههای درونی دارند، به سگها به عنوان همراهان و دوستان وفادار نگاه میکنند و به رابطۀ عمیق و صمیمی با آنها اهمیت میدهند. در مقابل، افرادی که انگیزههای بیرونی دارند، سگها را به عنوان ابزاری برای بالابردن موقعیت اجتماعی یا ابراز هویت خود میبینند. این پژوهش نشان میدهد که کیفیت رابطۀ انسان و حیوان، به شدت تحت تأثیر انگیزههای ما برای نگهداری از حیوانات قرار دارد.
بِوِرلند و همکارانش معتقدند افرادی که با انگیزههای بیرونی به دنبال خرید سگ هستند، بیشتر تمایل دارند نژادهای اصیل کوچک و به اصطلاح «طراح» انتخاب کنند. این افراد، اغلب سگها را به عنوان ابزاری برای نمایش هویت شخصی خود و یا افزایش جذابیت اجتماعی میبینند. آنها به دنبال سگهایی با ظاهر خاص و بامزه هستند که بتوانند به عنوان یک اکسسوری مد، آنها را همراهی کنند. این نگرش، حاکی از آن است که این افراد، سگها را به عنوان موجوداتی زنده و دارای احساسات در نظر نمیگیرند، بلکه آنها را به عنوان اشیایی برای نمایش و لذت شخصی خود میبینند.
با الهام از پژوهش بورلند و همکاران، میتوان پرسشی بنیادیتر مطرح کرد: آیا اعتقاد به ارزش ذاتی حیوانات، ما را به سمت انگیزههای درونیتر برای نگهداری از سگ سوق میدهد؟
یکی از راههای پاسخ به این پرسش، بررسی تجربی این مسئله است که آیا سگهایی که صاحبانشان انگیزههای درونی برای نگهداری از آنها دارند، نسبت به سگهایی که به دلایل بیرونی همچون سرگرمی یا نمایش اجتماعی خریداری میشوند، از مراقبت بهتری برخوردارند. اگرچه جمعآوری دادههای دقیق در این زمینه دشوار است، اما میتوان به برخی شواهد و دلایل غیرمستقیم استناد کرد. مطالعۀ بورلند نشان میدهد که افرادی که انگیزههای درونی دارند، رابطۀ خود با سگ را فراتر از یک رابطۀ مالکیت میبینند. آنها به سگ خود به عنوان یک همراه وفادار نگاه میکنند و بر اهمیت تعاملات اجتماعی و عاطفی بین انسان و حیوان تأکید دارند. این افراد، با فراهم کردن محیطی امن و محرک برای سگ خود، به او فرصت میدهند تا به پتانسیل کامل خود برسد. آنها تمایل داشتند به سگها اجازه دهند تا خود واقعی خود باشند و بر اهمیت استقلال و آزادی آنها تأکید میکردند. در مقابل، افرادی که انگیزههای بیرونی داشتند، به رابطه با سگ به عنوان یک رابطۀ سلطهگرانه نگاه میکردند و سگ را به عنوان یک وسیله برای برآوردن نیازهای خود میدیدند. این افراد، اغلب به ظاهر و رفتار سگ اهمیت میدادند تا به تصویر خاصی از خود دست یابند و کمتر به نیازهای اساسی حیوان توجه میکردند.
انگیزههای بسیاری از ما برای نگهداری از سگها، ترکیبی پیچیده از عوامل درونی و بیرونی است. حتی آنهایی که از همراهی سگ خود لذت میبرند، ممکن است تحت تأثیر قضاوتهای اجتماعی قرار گیرند. این قضاوتها ممکن است در قالب نشان دادن فضیلت، مانند ترجیح دادن سگهای اصیلنژاد یا پذیرفتن یک سگ بهعنوان فرزند خود به جای خرید آن، بروز یابد. اما نباید فراموش کرد که افراط در هر چیزی، حتی در امور نیک، میتواند مضر باشد. سگهای اصیل و سگهای گمشده و نجاتیافته به یک اندازه میتوانند به نمادی از مد روز تبدیل شوند. هر سگی میتواند ابزاری برای نمایش هویت و جایگاه اجتماعی صاحب خود باشد. حتی سگهایی که بیشترین میزان توجه و سرمایهگذاری را به خود جلب میکنند، ممکن است توسط صاحبانشان به عنوان موجوداتی منحصربهفرد و دوستداشتنی تلقی شوند.
وقت آن رسیده است که نگاهی عمیقتر به رابطه خود با سگها بیاندازیم. پژوهش بورلند و همکارانش ما را به این فکر وادار میکند که چرا و چگونه با سگها زندگی میکنیم. اگر کالایی شدن سگها برای ما ناخوشایند است، شاید بهتر باشد بر دلایل درونی و ارزش ذاتی هر سگ تمرکز کنیم و کمتر به ظاهر فیزیکی آنها اهمیت دهیم. میتوانیم از خود بپرسیم: «چرا میخواهم صاحب یک سگ باشم و چرا این سگ خاص؟» در سطح گستردهتر، همهی دوستداران سگ باید به طور فعال به چالش کشیدن رویکردهای فرهنگی و اجتماعی که سگها را به کالا تبدیل کرده و به آنها جنبۀ مقدس و افراطی میدهند، بپردازند. ما باید انگیزههای خود را برای داشتن سگ، ترجیح دادن برخی نژادها به نژادهای دیگر و عواقب این دستهبندیهای انسانی بر اساس مفهوم مبهم و قدرتمند «نژاد» را مورد بررسی قرار دهیم.
برجستهترین نمونۀ بتوارگی کالا در عصر حاضر، شیفتگی به ظاهر جذاب و دوستداشتنی است. در شبکههای اجتماعی مانند اینستاگرام، یوتیوب و تیکتاک، تصاویر بیشماری از حیوانات خانگی با هدف برانگیختن احساسات مثبت و ایجاد پیوندی عاطفی با مخاطب منتشر میشود.
به طور خاص، میتوانیم با اجتناب از پیگیری صفحات اجتماعی که به نمایش سگها با ویژگیهای خاص و غیرطبیعی میپردازند، در برابر کالایی شدن و بتسازی ظاهر سگها مقاومت کنیم. این صفحات اغلب تصاویری از سگهایی با مشکلات تنفسی یا بدنی را منتشر میکنند که به منظور جلب توجه، جذابیت آنها را اغراقآمیز نشان میدهند. ما میتوانیم با لایکنکردن و شیرنکردن این تصاویر، به این روند پایان دهیم.
اگرچه به طور طبیعی به سگهای زیبا و دوستداشتنی جذب میشویم، اما توانایی این را داریم که به احساسات و واکنشهای خود نسبت به آنها آگاه باشیم. گاهی اوقات ممکن است متوجه شویم که این واکنشها با واقعیت همخوانی ندارد، مانند زمانی که به سگی که مشکل تنفسی دارد، به عنوان یک موجود دوستداشتنی نگاه میکنیم. در چنین مواردی، میتوانیم تلاش کنیم تا نگرش خود را اصلاح کنیم.
مهمتر از همه، ما که با سگها زندگی میکنیم، باید فراتر از ظاهر جذاب آنها رفته و به شخصیت و نیازهای منحصر به فرد هر سگ توجه کنیم. پس از آنکه به آنها نشان دادیم که دوستشان داریم، کمی وقت بگذاریم تا به دنیای درونی غنی آنها فکر کنیم. باید سعی کنیم رفتارها و نیازهای آنها را درک کنیم و بهترین شرایط را برای رشد و شکوفایی آنها فراهم کنیم. باید تلاش کنیم تا شخصیت و روحیات او را به خوبی بشناسیم. چه نیازهایی دارد تا بتواند به عنوان یک سگ سالم و شاد زندگی کند؟ چگونه میتوانیم بهترین محیط را برای او فراهم کنیم؟ به جای تمرکز بر ظاهر ظاهری، اجازه دهیم تصوراتمان به عمق وجود او نفوذ کند و ببینیم که او چه کسی است. سپس، با او به فضای باز برویم و به او اجازه دهیم آزاد باشد.
اگر به این موضوع علاقهمندید، اینجا را بخوانید.