زیبایی به شرط چاقو! | نگاهی اخلاقی به جراحی زیبایی حیوانات
اصلاح نژاد یا جراحی زیبایی حیوانات، فقط بهخاطر خودخواهی انسان؟
میان نیزارها و ریشههای غرق در آب برنج شالیزهای هند، ماهیهای کوچکی در آب شیرین حیات دارند که از سر تا دم آنها با راه راههای افقی سیاه و سفید پوشانده شده است. این ماهیِ مینو، زبرافیش (گورخرماهی!) نام دارد. خوشظاهر بودن و مقاومتشان در برابر سرما و گرما، این ماهیها را به حیوانات خانگی محبوبی تبدیل کرده است. بعد از گذشت دههها، این ماهیها از آبهای کمعمق و گلآلودِ شبهقارۀ هند به خانههای سرتاسر جهان رسیدهاند تا با راه راههای روی بدن خود، توجه دیگران را به خود جلب کنند.
اما امروز، گونۀ اصیل سیاه و سفیدی که در طول نسلها در میان آکواریومبازها محبوب بود، به یادگاری از گذشتههای دور تبدیل شده است. به لطف زیستتکنولوژی، رنگهای زبرافیشها اصلاح شدهاند. زیستشناسان با برداشت دیانایهایی از عروس دریایی، مرجان آبی و شقایق آبی و تزریق آنها به این ماهی کوچک گرمسیری، زبرافیش را خلق کردند که با رنگهای کهربایی قرمز، نارنجی، سبز، آبی و بنفش در آب میدرخشند. اواخر سال ۲۰۰۳ یک شرکت کوچک به نام تکنولوژیهای یورکتون در تگزاس شروع به فروختن این حیوانات کرد. این حیوانات به گلوفیش مشهور شدند و به اولین حیوانات خانگی مهندسیشدۀ ژنتیک تبدیل شدند.
حالا گلوفیش در تمام ایالتهای آمریکا، در فروشگاههای حیوانات خانگی (به جز کالیفرنیا) در دسترس است و هر قطعه ۵ یا ۶ دلار به فروش میرود. دو سال پیش ۶ قطعه از آنها را به همراه تنگ مخصوصی که برای نمایشدادن رنگهای درخشان آنان طراحی شده، خریدم. شیفتۀ نگاه کردن به این ماهیها بودم؛ چون که در آکواریوم میدرخشیدند و شنا میکردند. اما از جهت اخلاقی و فیلسوفی با چند سوال ناراحتکننده مواجه شدم.
گلوفیشها اولین حیواناتی نیستند که به خاطر لذت زیباییشناختی خودمان روی آنها اصلاحاتی انجام دادهایم، اما این ماهیها یادآور شروع دورۀ جدیدی هستند. آن هم اینکه میتوانیم ژنومهای حیوان زبانبستۀ خانگیمان را دستخوش تغییراتی قرار دهیم تا آنها را جذابتر کنیم. حالا که زیستتکنولوژی راههای جدیدی را برای تغییر شکل دادن حیوانات در اختیارمان میگذارد، قدری دربارۀ مسیر طولانیای که با هدف جرح و اصلاح حیوانات رفتیم فکر کنیم و چیزهایی را که یک حیوان را جذاب میکند در نظر بگیریم. تا چه اندازه میتوانیم به خودمان اجازه دهیم تا در پیِ زیبا کردن حیوانات باشیم؟
جدای از مقولۀ تاریخی، ما اغلب با حیوانات به عنوان مواد خام رفتار کردهایم. انبوهی از مواد گِلی که میتواند پیکرتراشی شود و به هر شکلی که متناسب نیاز ماست دربیاید. سگ خانگی در بسیاری از جنبهها، شاهکار ما است. از گرگ خاکستری الگو گرفتیم و با استفاده از پرورش انتخابی حیوانات جدیدی خلق کردیم. امروزه حدود ۴۰۰ نژاد سگ وجود دارد؛ مثلا سگهایی با گوشهای گرد و آویزان (باسِت هاند)، یا گوشهای نوک تیز و ایستاده (ژرمن شپرد)، سگهایی با پوستهای صاف و ابریشمی (هاند افغانی) و پوستهای زبر و وِزوِزی (آیردل تریر)، سگهایی با پاهای بلند و زیبا (تازی ایتالیایی) و پاهای کوتاه (کورگی. سگ در حال حاضر از نظر ریختشناسی متنوعترین گونه، روی زمین است.
در ابتدا، سگها به خاطر تواناییهایی که در یک کار خاص، مثل شکار، گلهداری یا نگهبانی داشتند، تکثیر شدند. اما در اواخر قرن نوزدهم، با ظهور کِنِل کلابها و نمایشهای سگ، تغییراتی صورت گرفت. سوالیس شرلی، که در سال ۱۸۷۳ اولین کنل کلاب جهان را در بریتانیا تأسیس کرد، یک اشرافزادۀ ثروتمند بریتانیایی بود که از سگهای شکاری نگهداری و از آنها برای شکار استفاده میکرد. اما سازمانهای او و سازمانهایی که بعد از آن تاسیس شدند، باعث تبدیل سگهای کاری به زیورآلات شدند. کنل کلابها که با هدف ایجاد استاندارد برای نژادهای موجود و بررسی اصالت سگها تأسیس شدند، به برگزاری مسابقات سگها نیز پرداختند.
برخی از این رویدادها، مانند رقابتهای میدانی، آزمایشی برای سنجیدن توانایی یک سگ در انجام یک کار خاص بود، اما «نمایشهای ریخت ظاهری» معتبرترین و محبوبترین مسابقه بود که در آن، به میزان تطابق سگها با نمونههای مطلوب نژاد خود، امتیاز داده میشد. انتقادی که وارد است، آن است که هر کدام از باشگاههای نژاد که در ارتباط با کنل کلابها هستند، استانداردهای نژادی را بر اساس ظاهر فیزیکی حیوان میسنجند و نه توانایی آنها مثل گلهداری یا پیدا کردن پرندگان مرده.
با وجود وضع چنین استانداردهایی که صرفاً بر ویژگیهای ظاهر تمرکز دارد، دیگر لزومی نیست که سگهای قهرمانی وظایفشان را انجام بدهند. در عوض، آنها فقط باید ظاهر خوبی داشته باشند. نمایشهای سگ مانند مسابقه “دوشیزه آمریکا” خالی از رقابت میان استعدادها هستند. تاکید صرفا بر ظواهر فیزیکی است و بس!
پودل را در نظر بگیرید. این نژاد آلمانی زمانی به دلیل توانایی در شنا کردن و یافتن شکار، مورد توجه شکارچیان بود. اما معیارهای نمایش هیچ اشارهای به این مهارتها نمیکند. در عوض، طبق نظر باشگاه کنل کلاب آمریکا، پودل ممتاز دارای چانهای کاملاً برجسته و گونههایی صاف است. او گوشهای کرکدار ضخیم و چشم های تیره و بیضی شکل دارد. پاهای کوچک او دارای پنجههای قوس دار و ناخنهای کوتاه است. دم او صاف و کوتاه است، روی بدنش خمیده شده و خدای ناکرده هرگز فر نمیخورد!
این پایان ماجرا نیست. برای صعود رتبه به صدر جدول، پودل باید با زحمت زیاد آراسته شود. موهای صورت، گلو و پاهایش تا پوست تراشیده شود و پاها، پشت و دمش با موهای پف کرده تزئین شود. او باید «آراسته» روی صحنه ظاهر شود و «با غرور» و با «تمایز و وقار خاص خودش» رفتار کند. پودل دیگر یک سگ کار نیست، او یک شیرینی برای سیر کردن چشمها است.
همین امر در مورد بسیاری دیگر از نژادهای سگ صدق میکند: لابرادور رتریور میتواند بهترین شکارچی پرنده در جهان، دوست داشتنیترین همدم و سالمترین سگ باشد. با این حال، طبق [استانداردهای] کنل کلاب آمریکا اگر چشمان سیاهی داشته باشد نامطلوب شمرده میشود، زیرا سیمای تندی بروز میدهد و به همین خاطر روی صحنۀ نمایش جریمه میشود.
معیارهایی که بعضی از سگها را نسبت به باقی مقدم میدارد، مندرآوردی به نظر میرسد، اما معیارهای دیگری هست که ویژگی موجوداتِ «نئوتنیک» یا بامزه را نشان میدهند. تولههای بسیاری از گونهها با سرهای درشت، چشمهای درشت، پیشانیهای گرد و بینیهای کشیده شبیه به هم هستند. تکامل در ما میلی طبیعی به ویژگیهای [ظاهری] نوزادان به وجود آورده است. برخی از زیست شناسانی که پیرو نظریۀ تکامل هستند، اظهار داشتهاند که تمایل ما به حیوانات نئوتنیک، مانند تولهسگها و بچهگربهها، جایگزین کشش ذاتی ما به نوزادان شدهاند. از غرایز طبیعی والدین استفاده میکنند و ما را فریب میدهند تا از آنها مراقبت کنیم. این «واکنش بانمک» ممکن است به ایجاد نژادهای سگ اسباببازی کمک کند و توضیح دهد که چرا ما برخی از نژادها را به داشتن سر و چشم بزرگتر و پوزه کوتاهتر سوق دادهایم. علاقۀ ما به چیزهای نئوتنیک ممکن است عامل ایجاد گربههای پاکوتاه یا خوکهای کوچک به اندازه فنجان چای باشد. (و شاید هم ازدیاد فیلمها و تصاویر حیوانات دوستداشتنی در اینترنت.)
جدای از ویژگیهای نئوتنیک، انگیزۀ متفاوتی پرورش حیوانات خانگی را که فقط به خاطر ویژگیهای زیباییشناختی پرورش داده میشوند، هدایت کرده است، آن هم اشتهای انسان برای تازگی است. ما به موجوداتی علاقهمند میشویم که جدید، غیرمعمول و کمیاب هستند. در طول تاریخ، خانوادههای ثروتمند و قدرتمند از حیوانات خانگی عجیب و غریبی نگهداری میکردند و امروزه هم برخی از افراد مشهور. البته، همۀ ما نمیتوانیم شیرها، ببرها و خرسها را به خانههای خود بیاوریم، بنابراین پرورشدهندگان راههایی برای ایجاد حیوانات خانگی پیدا کردهاند که ظاهری عجیب دارند، مانند گربهای خانگی به نام «تویگر»، که شبیه ببر است.
صنعت ماهیهای زینتی به طور ویژه در تلاش است تا نمونههای غیرعادیتری را در اختیار علاقهمندان به ماهی قرار دهد. گلدفیش که حالا همه جا پیدا میشود، زندگی خود را این گونه آغاز کرد. گلدفیش که بومی چین است، معمولاً در طبیعت به رنگ خاکستری و نقرهای یافت میشود. این ماهی، با رنگهای زرد و نارنجی، یک گونۀ طبیعی، اما نادر است. ماهیگیران این جهشیافتههای طلایی نادر را پیدا کردند. این ماهیها در قرن سیزدهم به حیوان خانگی محبوب خانوادههای ثروتمند چینی تبدیل شدند و آنها را در حوضچههای اختصاصی و در فضای باز نگهداری میکردند.
با این حال، طی چند قرن بعد، ظرفهای سفالی به طور گسترده در دسترس قرار گرفتند که به دوستداران ماهی اجازه میداد تا آن ها را در داخل خانه نگه دارند، و نگهداری ماهی را حتی برای کسانی که از شرایط کافی برای داشتن حوضچه برخوردار نبودند، ممکن ساخت. پرورشدهندگان با محبوبیت بیشتر گلدفیش، ابتدا در چین و آسیا و سپس فراتر، مجموعهای بیپایان از گونههای جدید خلق کردند. ابتدا رنگهای جدیدی از گلدفیش، یکی با رنگ سفید و دیگری با با رنگ سیاه و سفید و طرح لاکپشتی که در پشت آن رسم شده بود، به بازار آمد. سپس پرورشدهندگان شروع به تغییر شکل دادن بدن حیوانات کردند و گلدفیشهایی با دمهای دوگانه، سهگانه یا حتی چهارگانه خلق کردند. بعضی از آنها با چشم های بادکنکی، بیرون زده یا به سمت بالا و برخی دیگر با سرهای بزرگ یا تاجهایی روی سرشان که حاصل رشد گوشت بود، خلق شدند.
علاقهمندان به ماهی در آمریکای شمالی و اروپا شروع به واردات نمونههای عجیب و غریب و استفاده از آنها به عنوان نقطۀ شروعی برای آزمایشهای بیشتر کردند و آنها را در ترکیبهای مختلف پرورش دادند تا انواع جدیدی از ماهیها را خلق کنند. به عنوان مثال، حتی پس از اینکه تترا نئونِ «طبیعی» در اواسط قرن بیستم به موفقیت بزرگی در صنعت حیوانات خانگی تبدیل شد، پرورش دهندگان آن را دستکاری کردند و در میان نمونههای دیگر، یک نسخۀ بیرنگ و دیگری با بالههای بلند و پَرمانند ساختند. امروزه، نمایشگر آکواریوم فروشگاه حیوانات خانگی شما دارای انواع ماهیهایی است که در طبیعت وجود ندارند و همۀ آنها در پاسخ به نیاز به داشتن حیوانات خانگی خارقالعاده خلق شدند.
در جستجوی “تازگی” بودن، انفجار مشابهی در انواع دیگر حیوانات خانگی نیز ایجاد کرده است. به عنوان مثال، در سال ۱۸۵۰، ۱۰ نژاد مختلف خرگوش وجود داشت. امروزه نزدیک به ۵۰ نوع وجود دارد که در طیف وسیعی از رنگها، اندازهها، شکل گوش و طول خز وجود دارند. حالا دوستداران پرندگان میتوانند قناریهایی با پرهای کاکلدار یا مارهای ذرت که در رنگ ها و طرح های مختلف وجود دارند (مانند candycane, sunkissed, lavender, zizag, creamsicle, bubblegum snow, و غیره) خریداری کنند که حتی ممکن است به جای جواهرات اشتباه گرفته شوند!
بروز رنگها یا شکلهای رنگی گونههای متعدد یا نژادهایی که تازه پرورش یافتهاند، بیدلیل نیست. پژوهشها نشان میدهند که گرایش ما به حیوانات رنگی بیشتر است. برای مثال مطالعهای در دانشگاه واشینگتن در شهر باتهل، در سال ۲۰۰۷ نشان داد که ما گونهای از پنگوئنی را که روی بدنش یک خط زرد و قرمز دارد، به پنگوئن سیاه و سفید ترجیح میدهیم. شاید به همین خاطر است که قناریها [که به صورت طبیعی] سبز و زرد هستند، اکنون با بیش از ۵۰ ترکیب رنگ مختلف یافت میشوند. شاید این تمایل به رنگهای گرم و اشباع شده، علتی باشد که ماهیگیران چینی گلدفیشهای جهش یافته را از رودخانه صید کردند.
جدای از ویژگیهای نئوتنیک، انگیزۀ متفاوتی پرورش حیوانات خانگی را که فقط به خاطر ویژگیهای زیباییشناختی پرورش داده میشوند، هدایت کرده است، آن هم اشتهای انسان برای تازگی است. ما به موجوداتی علاقهمند میشویم که جدید، غیرمعمول و کمیاب هستند. در طول تاریخ، خانوادههای ثروتمند و قدرتمند از حیوانات خانگی عجیب و غریبی نگهداری میکردند و امروزه هم برخی از افراد مشهور.
اگر اصلاح نژاد به خوبی انجام نشود، همیشه میتوانیم از معجزۀ شیمی مدرن کمک بگیریم: هر بهار، مرغداران جوجههای تازه متولد شده را با رنگهای صورتی، بنفش، سبز و آبی روشن برای هدایای عید پاک رنگ میکنند تا در راستای بازاریابی این حیوانات کوچک تلاشی انجام گرفته باشد. (رنگ، روی پرندگان اسپری میشود یا پیش از جوجه شدن به تخم تزریق میشود) مدتها پیش از اینکه گلوفیش به بازار بیاید، فروشگاههای حیوانات ماهیهای رنگ شدهای را میفروختند که با روش غوطهوری در رنگ نئونی یا تزریق آن، رنگ شده بودند. و فلافی و فیدو بعد از رفتن به آرایشگاه دارای پوستی شبیه به یک پالت رنگ شدند. سال گذشته اِما واتسون، بازیگر بریتانیایی، در حال قدم زدن با یک بیکون صورتی دیده شد. در این میان، در چین، جنونی برای رنگ کردن سگهای خانگی شکل گرفته تا هرچه بیشتر شبیه به حیوانات خیره کنندهای مثل ببر و پاندا شوند.
هیچ یک از اینها به این خاطر نیست که بگوییم سلیقۀ ما در انتخاب حیوانات خانگی یکسان است. خیلیها از دیدن یک سگ پشمالوی بنفش فراری میشوند و سگ بیموی محبوب یک مرد، برای فرد دیگری مثل جوجه اردک زشت ناخوشایند مینماید. اما سلیقۀ ما هر چه که باشد، ما به عنوان بخیک جامعه، حیوانات را به عنوان اشیایی زیباشناختی، به محصولاتی تبدیل کردهایم که میتوان آنها را بت شمرد و تملک کرد. در واقع داشتن یک حیوان جذاب همان اشتیاق و امیالی را ارضا میکند که داشتن سایر اشیاء خوشرنگولعاب مثل جواهرات، یا لباسهای طراحان [مشهور]. بونی بری جامعهشناس آمریکایی در یک گزارش علمی در سال ۲۰۰۸ میگوید که حیوانات زیبا و جذاب به عنوان محصولات مصرفی برای ارتقای وجهۀ اجتماعی انسان استفاده میشوند!
همانطور که از یک جامعۀ کشاورزی به یک جامعۀ مدرن صنعتیشده رفتیم، وظیفههای حیوانات کاری که مالکشان هستیم کمتر و کمتر شد. به جای آن، حیوانات به همدم و زیور تبدیل شدند و کارکرد خود را از دست دادند. با گذشت زمان، چیزی که زمانی برای ثروتمندان و قدرتمندان صرفاً جنبۀ تجمل داشت، به کالایی دموکراتیک تبدیل شد: حیوان خانگی با جنبههای زیباییشناسانه و گاه لوکس.
مشکل اینجاست که گاهی اوقات برای پرورش حیوانات جذاب صدمههای زیادی وارد میکنیم. حتی پرورش انتخابی به راحتی میتواند اثرات فاجعهباری داشته باشد. سگهای اصیل نمونۀ کلاسیک هستند. هنگامی که نمایشهای ریخت ظاهری سگها در معرض داوری استانداردهای نژاد قرار داده شد، شروع به زیادهروی در تغییر ظاهر سگها کردیم. به این معنی که اگر داوران به یک بولداگ با سر بزرگ و پوزه کوتاه رای میدادند، مطمئناً در گام بعدی اولویت با سر بزرگتر و صورت صافتر خواهد بود. با گذشت زمان، در انتخاب ویژگیهای ایدهآل یک نژاد افراط کردیم. و از آنجایی که نیازی به کار کشیدن از این سگها نبود، نیازی به اطمینان یافتن از سلامت فیزیکی آنها نیز نبود. امروزه، توله سگهای بولداگ دارای سرهای بسیار بزرگی هستند که نمیتوانند از مجرای زایمان عبور کنند (بیشتر آنها از طریق سزارین به دنیا می آیند) و صورت آنها به قدری فشرده است که نفس کشیدنشان را مشکل میکند.
شاید بولداگ مورد افراطآمیزی به نظر برسد، اما پرورشدهندگان و داوران نمایشهای سگ به دنبال ویژگیهای مطلوبی هستند که میتواند پیامدهای منفی برای رفاه سگها داشته باشد. پژوهشی در سال ۲۰۰۹ در وتریناری ژورنال منتشر شد و نشان داد که حداقل یک جنبه از ترکیب فیزیکی هر ۵۰ نژاد سگ محبوب پدیگری مستعد ابتلا به اختلال است. بنا به اظهار کنل کلاب آمریکا، به عنوان نمونه دُمِ پاگ، باید کاملا به سمت پشتش فر خورده باشد. دو حلقه فر بینظیر است. اما این دمی که با چوب پنبه فر خورده میتواند به ستون فقرات صدمه وارد کند که درد شدیدی خواهد داشت و حتی ممکن است منجر به فلج شود. کمر کشیدۀ یک داشهوند ، مستعد ایجاد مشکلات ستون فقرات است، در همان حالی که چینهای روی پوست صورت شارپی میتواند باکتریها را به دام بیندازد و این نژاد را مستعد ابتلا به عفونتهای جدی کند. مواردی دیگری نیز وجود دارد.
این قسم از مشکلاتی که مربوط به ساختار بدن است، محدود به سگها نیست. پرندگان خانگی با انواع تافتِهای پَر غیرعادی به سختی میتوانند به پرواز در بیایند و دمای بدنشان را تنظیم کنند. در انواعی از گلدفیشها، گاپیها، و آنجلفیشها، دمی بلند و آراسته باعث اختلال در حرکتهای آنها و سخت شدن فرایند تولید مثل میشود. رشد گوشت روی سر گلدفیش (در شکلهای مختلف که توسط برخی از مجموعهداران باارزش شمرده شده است) یا چشمهای بادکنکی یا تلسکوپی میتواند ماهی را تقریبا کور کند. در واقع چارلز داروین، در رسالۀ خود دربارۀ نباتات و حیوانات اهلی شده، به این مطلب اشاره میکند که بسیاری از گونههای گلدفیش باید هیولا نامیده شوند.
وسواس ما در ظاهر حیوانات میتواند کارهای افراطیای را برانگیزاند، مثل جراحیهای دردناک زیبایی. مدتهاست که در بسیاری از نژادهای سگ کوتاه کردن یا قطع کردن دم آنها معمول بوده است، از جمله بوکسورها، کوکر اسپانیلها و دوبرمنها. این روش که روی تولهسگها انجام میشود، اغلب بدون بیهوشی صورت میگیرد. برخی ادعا میکنند که کوتاه کردن دم سگها از آسیب و عفونت دم آنها جلوگیری میکند، زیرا آنها در مزرعهها، در میان درختچهها و علفها میدوند و یا کار میکنند، اما مدرکی برای تایید این ادعا وجود ندارد.
همانطور که انجمن دامپزشکی آمریکا، که مخالف کوتاه کردن دم است، در وب سایت خود اظهار میدارد: “به نظر میرسد تنها فایدۀ کوتاه کردن دم سگها، تصور ظاهری دلپذیر است.” کوتاه کردن دم در بریتانیا در سال ۲۰۰۷ ممنوع شد (به استثنای برخی از نژادهای مورد استفاده در کار)، و در استرالیا، بخشهایی از کانادا و بسیاری از کشورهای اروپایی هم ممنوع است، اما این عمل در ایالات متحده رایج است. و تاریخچهای طولانی از کوتاه کردن دم اسبها و همچنین خراشیدن دم وجود دارد که در آن تاندون دم اسب [به صورت عمودی] برش داده میشود و باعث میشود اسب بتواند دم خود را بالاتر ببرد. این چیزی است که برخی آن را خوشایند میدانند. هر دوی این عملها از سال ۱۹۴۹ در بریتانیا و در ۱۱ ایالت آمریکا غیرقانونی بوده است.
برای تغییر ویژگیهای خاصی از حیوانات خانگی که نوعی نقص محسوب میشود، روشهای جراحی وجود دارد. اگر گوشهای راور طبق الگوی نژادی خود، به جای اینکه حالت ایستاده داشته باشد، آویزان باشد، میتوان با کمک مجموعهای از ایمپلنتهای گوش پلاستیکی و مشبک گوشهای او را اصلاح کرد. و در سال ۲۰۰۹ یک پناهگاه سگ در بریتانیا دو لابرادور شکلاتی را برای جراحی سینه [به دامپزشکی] فرستاد تا برای صاحبان جدید جذابتر جلوه کنند. این سگها به خاطر بهرهکِشی نسلی پستانهای آویزانی داشتند.
با این حال، ابزارهای بیوتکنولوژی مدرن ما در مقایسه با جراحی و پرورش انتخابی، افراطی نیستند. زیستشناسی مولکولی میتواند بدن حیوانات را به روشهای نوینِ اثرگذاری مجدداً مهندسی کند و این امکان را میدهد که ترجیحات زیباییشناختی خود را به سمت نمونههایی که تنها در فیلمهای علمی تخیلی میدیدیم، سوق دهیم.
امروزه بیوتکنولوژی بیش از هر زمان دیگری به ما قدرت تغییر شکل گونههای حیوانات را داده است. مهندسی ژنتیک به ما این امکان را میدهد که از بدن حیوانات بیشتر استفاده کنیم، چه خوکهایی پرورش بدهیم که اندامهای مناسبتری برای پیوند به انسان داشته باشند، چه بزهایی که در شیر خود مواد دارویی نجاتبخش تولید میکنند. پس استفاده کردن از ابزارهای ژنتیکی مدرن برای ایجاد ویژگیهای خاص و صرفاً زیبایی شناختی در حیوانات اجتناب ناپذیر بوده است.
گلوفیش موجودی ساختۀ دست بشر است، اما وجودش با ویژگیهای خاص خودش غیر ممکن نیست، زیرا برخی از حیوانات دریایی، از جمله عروسهای دریایی، شقایقهای دریایی و مرجانهای دریایی، به طور طبیعی با همان درخشندگی در طبیعت یافت میشوند. این موجودات پروتئینهای فلورسنت خود را میسازند و در دهه ۱۹۹۰، دانشمندان کشف کردند که چگونه ژنهایی را که برای ساخت این پروتئینها لازم هستند، گرفته و آنها را به موجودات دیگر وارد کنند. یک زیستشناس میتواند با استفاده از تکنیکی به نام میکرواینجکشن یک ژن فلورسانس را مستقیماً به داخل جنین زبرافیش تزریق کند. در برخی از جنینها، این ژن میتواند خود را به ژنوم خودِ ماهی القا کند و زبرافیش در طول رشد پروتئینهای فلورسنت خود را تولید میکند و در نتیجه میدرخشد. علاوه بر این، ماهیها این ژنهای تزریق شده را به بچههای خود منتقل میکنند، بنابراین شما فقط به چند ماهی بالغ نئونی نیاز دارید تا یک حوض کامل پر از ماهیهای درخشان بسازید.
دانشمندان در دهه ۱۹۹۰ زبرافیش فلورسنتی را به عنوان یک حیوان خانگی زینتی پرورش ندادند. یکی از پژوهشگران این ماهیهای رنگارنگ را برای تشخیص آلودگی آب، طراحی کرد. (ایده این بود که نوعی ماهی تولید شود که فقط وقتی که در آبهای آلوده شنا میکند بدرخشد.) دانشمندان دیگری قصد داشتند از این ماهی به عنوان مدلهای پزشکی برای مطالعۀ رشد و بیماری استفاده کنند. اما کارآفرینان متوجه شدند که شاید این ماهیها برای کسانی که دنبال چیزهای جدید هستند، جذاب باشد.
در اواخر سال ۲۰۰۳، شرکت یورکتون شروع به فروش گلوفیش در ایالات متحده کرد. آنها فقط با یک رنگ از ماهیها شروع به کار کردند، اما در نهایت رنگهایی مثل نارنجی، سبز، آبی و بنفش و همچنین یک تترای چشمکزن را به کار خود اضافه کردند. در آسیا، یک شرکت تایوانی به نام تایکونگ وجود دارد که ماهیهای فلورسنتیای را که از لحاظ ژنتیکی اصلاح شدهاند، میفروشد. این ماهیها در حال حاضر در بازار کانادا، استرالیا یا اروپا مجاز نیستند، اما به طور غیرقانونی در آکواریومهای بریتانیا و هلند یافت میشوند.
این ماهیها محبوب هستند، و وقتی خودم چند سال پیش آنها را در فروشگاههای زنجیرهای تجهیزات حیوانات پتکو بررسی کردم، به راحتی متوجه علت آن شدم. زیبا بودند. به طور گسترده در دسترس بودند، و گران نبودند، و بخشی از آیندۀ بیوتکنولوژیکی را برای هر دوستدار ماهی، تنها با چند دلار فراهم میکرد. وقتی یک زیستگاه مینیاتوری گلوفیش را در اتاق نشیمن خودم راه اندازی کردم، متوجه خیرهکننده بودنشان شدم.
با این حال، گلوفیش به طور جهانی مورد استقبال قرار نگرفت. برخی از فعالان به شدت با [پرورش] این ماهی مخالفت کردند و نگرانیهای متعددی را در مورد فروش آنها اظهار کردند. به عنوان مثال، مرکز ایمنی غذا در واشنگتن دی. سی، که در ژانویه ۲۰۰۴ از سازمان غذا و دارو برای جلوگیری از فروش این حیوانات خانگی شکایت کرد، سؤالاتی را مطرح کرد، مثلا اگر ماهی به طبیعت فرار کند چه اتفاقی میافتد؟ مدیر اجرایی این مرکز گلوفیش را “آلودگی بیولوژیکی” نامید، اما در نهایت کارشناسان بخش خصوصی اعلام کردند که این ماهیها تقریبا هیچ خطر زیست محیطیای ندارند. با این حال، یکی از رایجترین اعتراضات به ماهیها غیرطبیعی بودن آنها بود. برخی از مخالفان حتی ادعا کردند که تماشای گلوفیش ممکن است باعث “آسیب زیباییشناختی” شود.
برخی برای محکوم کردن انواع تغییرات زیبایی، قائل به «غیرطبیعی بودن» این موجودات هستند؛ از ماهیهای خارق العاده گرفته تا سگهای رنگ شده. اما نباید این اشتباه را مرتکب شویم که «غیر طبیعی بودن» را با «غیر اخلاقی بودن» یکی بدانیم. این مغالطه، اینکه آنچه طبیعی است خوب است و آنچه غیرطبیعی است بد است، به نظر همه جا وجود دارد. به هر حال، امروزه تعداد کمی از حیوانات خانگیای را که نگهداری میکنیم میتوان «طبیعی» نامید. سگها، گربهها، ماهیها و پرندگان ما محصول سالها پیکرتراشیِ ما انسانها هستند.
وقتی صحبت از حیوانات به میان میآید، باید کمتر نگران “طبیعی بودن” حیوان باشیم، بلکه بیشتر ملاحظۀ اثراتی را داشته باشیم که رفاه یک موجود را تحت الشعاع قرار میدهند. حیوانات ممکن است به کالاهای زینتی تبدیل شده باشند، اما هنوز موجودات زندهای هستند که درد را درک میکنند. بنابراین، مداخله در زندگی آنها و طراحی مجدد بدن آنها باید منجر به متعادل کردن درد و سود باشد. بله، شاید قطع کردن پای سگ وحشتناک باشد، اما اگر این روش باعث نجات زندگی شود، ممکن است یک مداخلۀ قابل توجیه باشد. با این حال، آییننامههای زیبایی محاسبات متفاوتی را ارائه میکنند: حتی [تحمل] سر سوزنی درد یا رنج به خاطر زیباییِ صرف توجیهناپذیر است. اصل حاکم در تصمیمگیری دربارۀ تعیین خط قرمز، باید یک عبارت ساده چهار کلمهای باشد که برای پزشکان در هر کجا آشناست: اول، آسیبی وارد نکنید.
این بخشنامۀ ساده، از رویههای وحشیانهای مانند کوتاه کردن دم و همچنین انتخاب مصنوعی برای ویژگیهای فیزیکی که باعث ناتوانیها و بدشکلیها میشوند جلوگیری میکند. همچنین به این معنی است که باید به طور جدی دربارۀ رنگ کردن حیوانات فکر کنیم. برخی از رنگها و روش های رنگرزی سمی هستند و حتی رنگهای غیر سمی نیز میتوانند باعث تحریک پوست یا واکنشهای آلرژیک شوند. این عمل میتواند به طور غیرمستقیم اثراتی بر آسایش [حیوانات] نیز داشته باشد: رنگرزی جوجههای تازه متولد شده برای عید پاک، پرندگان را به اسباب بازیهایی تبدیل میکند که مطمئناً بعدا رها میشوند، کنار گذاشته میشوند، یا زمانی که جوجهها کامل رشد کردند و بامزگی خود را از دست دادند، دور انداخته میشوند.
با این حال، اگر کارآفرینان به یک روش بیضرری برای رنگ کردن [حیوانات] دست بیایند، مایلم به صاحبان و پرورش دهندگان حیوانات خانگی فرصت کمی بدهم تا در روشهای زیباییشناختی خود تجدید نظر کنند. همین امر در مورد هر اصلاح خوشخیم دیگری نیز صدق میکند. مختارید که پودل خود را با پاپیون بپوشانید، یا موهای گریفون بروکسلی خود را هر روز صبح به صورت موهاوک درآورید (همانطور که یکی از همسایههای من این کار را انجام میدهد). در دنیایی که در آن سگها مورد ضرب و شتم قرار میگیرند، مورد غفلت قرار میگیرند، و به اجبار به جان یکدیگر میافتند، برای من سخت است که بیش از حد درگیر آراستگی ظاهر آنها شوم. همانطور که جیمز سرپل، مدیر مرکز تعامل حیوانات و جامعه در دانشگاه پنسیلوانیا در مقالهای در سال ۲۰۰۳ بیان کرد: «بعید است که سگها به خاطر پوشیدن لباس عروسکی یا استفادۀ ابزاری از آنها مثل اکسسوری به میزان قابل توجهی آسیب ببینند. مطمئناً شخصی میتواند ایراد بگیرد که استفاده از این حیوانات به عنوان کالاهای زینتی یا اکسسوری، دست کم گرفتن آنها است. حال آنکه احتمالا سگها درک و فهمی از معنای نمادین پشت لباس پوشیدن یا اکسسوری نداشته باشند.»
مصنوعی بودن گلوفیش من را آزار نمیدهد. چیزی که برای من اهمیت دارد این است که تزریق یک ژن فلورسانس به جنینهای تک سلولی و پرورش ماهی حاصل از این عمل، هیچ اثر نامطلوبی ندارد. به نظر میرسد ماهی سالم است، و اگر شواهدی بر خلاف آن ظاهر شود، بیتردید موضع خود را تغییر میدهم. به نظر من گلوفیش از حیث اخلاقی بسیار کم هزینهتر از گلدفیش تغییر شکل یافته و فلج شدهای است که ما با روشهای نامطلوب ایجاد کردهایم، مثل روشهایی که کمتر در تکنولوژی استفاده میشوند، مانند پرورش انتخابی.
حالا که زیستتکنولوژی راههای جدیدی را برای تغییر شکل دادن حیوانات در اختیارمان میگذارد، قدری دربارۀ مسیر طولانیای که با هدف جرح و اصلاح حیوانات رفتیم فکر کنیم و چیزهایی را که یک حیوان را جذاب میکند در نظر بگیریم. تا چه اندازه میتوانیم به خودمان اجازه دهیم تا در پیِ زیبا کردن حیوانات باشیم؟
گلوفیش ممکن است اولین محصول بیوتکنولوژی مدرن باشد که از نظر بصری کاملاً جذاب طراحی شده است، اما احتمالاً آخرین آنها نخواهد بود. دانشمندان قبلاً تعدادی ژن خاص را شناسایی کردهاند که رنگ، الگو، بافت و طول پوست گربهها و سگها را کنترل میکند. تصور اینکه پرورشدهندگان و ژنتیکدانان با استفاده از این ژنها، ترکیبهای جدیدی از حیوانات خانگی خلق کنند، سخت نیست. (حتی الگوهای سفارشی روی پشت آنها). در سالهای آینده، احتمالا وسوسه شویم که خودمان در حیوانات خانگی انواع تغییرات ژنتیکی را ایجاد کنیم. اما، در هر مورد، باید از خود بپرسیم: آیا این عملِ DNA به حیوان آسیب میرساند یا در مواردی که فرارِ حیواناتِ اصلاح شدۀ ژنتیکی به حیات وحش محتمل است، تاثیرات مستقیم یا غیرمستقیمی در بر دارد؟ اگر چنین است، باید آن را کنار بگذاریم.
همچنین باید تلاش کنیم تا برخی از اشتباهاتی را که به نام زیبایی انجام دادهایم جبران کنیم. خبر خوب این است که میتوان اشتباهها را جبران کرد. هر روز تعداد کشورهایی که کوتاه کردن دم و دیگر اشکال مثله کردن حیوانات را غیرقانونی میدانند، بیشتر میشود. از افتخارات کنل کلاب انگلستان این است که تعدادی از استانداردهای نژاد خود را اصلاح کرده است تا تاکید بیشتری بر سلامت سگها داشته باشد. به عنوان مثال، این کلاب در سال ۲۰۰۹، در استاندارد بولداگ تجدید نظر کرد و خاطرنشان کرد: «ناراحتی تنفسی سگها بسیار نامطلوب است.» همچنین اظهار داشت که سگها نباید «تمایلی به چاقی» داشته باشند و «عاری از مشکلات چشم» آشکار باشند. چنین تغییراتی، گام مهمی رو به جلو هستند، اما کارهای بسیار بیشتری میتوان انجام داد، اما کنل کلاب آمریکا هنوز در جا میزند.
وظیفۀ نهایی ما این است که با خودمان و در مورد خودمان صادق باشیم. ارزش دادن به یک حیوان برای ظاهرش لزوماً اشتباه نیست. زیباییشناسی فقط یکی از راههایی است که توسط آن به دنیای طبیعی ارزش میبخشیم. اما نباید خودمان را فریب دهیم و فکر کنیم که ناخنهای سگ را به این خاطر آرایش میکنیم که او این کار را دوست دارد. ما باید خواستههای زیباییشناختی خود را بشناسیم و با غلبهای که بر حیوانات داریم کنار بیاییم. تنها در این صورت است که میتوانیم آیندهای زیبا را برای جانوران عزیزمان تضمین کنیم.
اگر به این موضوع علاقهمند بودید، اینجا را هم بخوانید.