نیوتن را سرزنش نکن! | چه ارتباطی بین مکانیک کوانتوم و اخلاق وجود دارد؟
مکانیک کوانتوم و اخلاق
حقیقت اخلاقی در پرتو مکانیک کوانتومی
نیوتون یکی از مهمترین دانشمندان تاریخ است و انتقاد از او مانند پیمانهکردن آب دریاست. درست است که آیزاک نیوتون در پیشرفت نورشناسی، ریاضیات، مکانیک، توضیح گرانش، اختراع حساب دیفرانسیل و انتگرال، مباحثی دربارۀ مثلثات، پیشبینی نحوهٔ حرکت سیارات و… نقش داشته، اما واقعاً تابهحال چه لطفی در حق ما کرده است؟
کار نیوتون، علم و در پی آن جامعه را متحول کرد، اما میراث نیوتون جنبهٔ منفیای هم دارد. او میان دانشمندان، حسادتی را به فیزیک برانگیخت که بهنوبهٔ خود، برای بشریت در زمینههای خاصی پیامدهای منفی داشته است. پژوهشگران سایر علوم، تمایل دارند در رشتههای خود از فرمولهای ریاضی و قوانین جبری استفاده کنند؛ شبیه به آنچه آیزاک نیوتون برای توصیف پدیدههای فیزیکی کشف کرده است. گاهیاوقات، این تلاش بیهوده است، مانند زمانی که اقتصاددانان سعی میکنند نظرات اقتصادی خود را به کمک معادلات جبری توضیح دهند. وقتی متفکرانی در حوزههایی غیر از فیزیک ــ مانند روانشناسی، تاریخ، جنگ طبقاتی، یا تکامل ــ تلاش میکنند تا از فرمولهای فیزیکی استفاده کنند، پیچیدگی رشتههایی را که مطالعه میکنند نادیده خواهند گرفت و چنین چیزی خطرآفرین است. نظریههای آنها فقط برای نمونههای آزمایشگاهی جواب میدهد. در این نمونهها، ردی از ظرایف، تجربیات و پیچیدگیهای منحصربهفرد انسانهای واقعی دیده نمیشود. علاوهبراین، همانطورکه بسیاری از تراژدیهای قرن بیستم نشان دادهاند، وقتی انسانها به اجزای یک معادله تبدیل میشوند، میتوان طوری با آنها رفتار کرد که گویی اصلاً ارزشی ندارند. مثلاً گاهی با انسانها طوری رفتار میشود که انگار بخشهای بیاهمیتی از یک سیستم، جهانبینی یا دستور کار بزرگ هستند. وقتی انسانها اجزای یک نظام به حساب میآیند، برای صاحبان قدرت یا کسانی که به جهانبینی خاصی پایبند هستند، توجیه بدرفتاری، ظلم یا خشونت آسانتر میشود.
حسادت به فیزیک، بر فلسفه و بهخصوص بر اخلاق تأثیر گذاشته است. فرانسیس هاچسون، فیلسوف اسکاتلندی، این بحث را مطرح کرد که «مطلوب» برابر است با حداکثر خوشبختی ضرب در بیشترین افراد G=gHgN)). او این فرمول را با الهام از قانون دوم نیوتن مبنی بر اینکه نیرو برابر است با شتاب ضرب در جرم (F=ma) پیشنهاد کرد. جِرِمی بنتام از نظریۀ هاچسون الهام گرفت و نظریۀ خود را «محاسبۀ لذت» نامید که نوع نامگذاری آن، ریاضیات نیوتنی را به ذهن متبادر میکند. ایمانوئل کانت، فیلسوف آلمانی، نوع متفاوتی از فرمول را مطرح کرد: «کاری را انجام دهید که بهعنوان یک قانون پذیرفتهاید و فکر میکنید دیگران هم آن را خواهند پذیرفت»؛ بنابراین، کانت از نظریهٔ قانون گرانش نیوتون استفاده کرد تا به مردم بگوید چه کاری انجام دهند. هم کانت و هم بنتام بر این باور بودند که اسرار فلسفهٔ اخلاق را کشف کردهاند؛ به همان نحوی که نیوتون از اسرار کیهان پردهبرداری کرده بود.
معلوم نیست که درست و نادرست در جهان وجود عینی دارند یا نه، زیرا ممکن است که اصلاً ارادهای [برای تشخیص و انتخاب خوب و بد] نداشته باشیم. بعضیها ادعا دارند که انتخابهای ما بر اساس سیر تکاملی، محیط پیرامونی یا اتفاقهای فیزیکی است، بنابراین چهبسا اینکه تصور میکنیم از خود اراده داریم، تنها یک توهم باشد.
اما آیا قوانین اخلاقی، مانند حرکت سیارات، ریشه در واقعیت دارند و باید کشف و اثبات شوند؟
اگر پایههای اخلاق بر همین اساس بنا میشد، قطعاً پُرفایده میبود. در این صورت، دیگر لزومی نداشت دوراهههای اخلاقی را آزمایش کنیم. میتوانستیم تصمیمات دشوار را به سادگی حل کنیم؛ مثل فشاردادن دکمهٔ «برابر است با»ی ماشین حساب. کافی بود انسانها برای روشنشدن پاسخ از فرمول مناسب استفاده میکردند.
مطمئناً برخی از مواضع اخلاقی، مطلق به نظر میرسند. نسلکشی واقعاً وحشتناک است و هرکسی که سعی میکند شیطانیبودن این کار را نادیده بگیرد، به لحاظ اخلاقی محکوم است. عبارت «نسلکشی، اشتباه است» برای ما به اندازۀ قانون گرانش بدیهی است. اما شاید انسانها نظرات متفاوتی درمورد بسیاری از ابهامات اخلاقی داشته باشند. آیا اشکالی دارد در مراسم تدفین کسی پیراهن زرد بپوشیم؟ یا برای اینکه از اتوبوس جا نمانیم، بدَویم و سوسکی را زیر پا لِه کنیم؟ این نوع سؤالات، به سلیقه و زمینه بستگی دارد. این سؤالها اخلاقی هستند، اما برای برقرارکردن تعادلی بین راحتی خودمان و آسیبنرساندن به کسی یا چیزی، جای بحث وجود دارد. بااینحال، میتوانیم توافق کنیم که در این مسائل، اختلافنظر داشته باشیم و همچنان دوستان خوبی بمانیم.
سرنخی برای کشف واقعیتهای اخلاقی
بر سرِ راه کسانی که سعی میکنند برای اخلاق فرمولهای نیوتونی پیدا کنند، مانعی وجود دارد: چگونه باید واقعیتهای جهان را با گزارههای اخلاقی تطبیق داد؟ بهعنوانمثال، نگاه جامعه بر آنچه درست و نادرست تلقی میشود، تأثیر زیادی دارد. حتی چیزی مثل نسلکشی که امروز مطلقاً تابو شمرده میشود، زمانی در روم باستان، روآندا، آلمان نازی و جاهای دیگر پذیرفته شده بوده است. حالا چگونه میتوانیم بفهمیم که کدام درست است؟ هرچند، خوردن گوشت و سوزاندن سوختهای فسیلی که در طول تاریخ بشر رفتارهای قابلقبولی شمرده میشدند، ممکن است طی چند سال آینده از نظر اخلاقی مذموم تلقی شوند.
چگونه درست و نادرست را تشخیص دهیم؟ درست و نادرست مانند سیارههایی نیستند که در آسمان دیده میشوند، یا مثل سیبی نیست که روی سر ما بیفتد و دردمان بگیرد. نمیتوانیم ارزشهای اخلاقی را بو کنیم، بچشیم یا بشنویم. در عوض، آنها را در ذهن خود تداعی میکنیم، درست مانند چیزهایی که تصور میکنیم و در واقع وجود ندارند. این یعنی درست و نادرست، بیشتر کیفیتی [تخیلی] مثل پری دندان دارد تا اجزایی مانند جِرم، فاصله و زمان که نیوتن با آنها اسرار جهان را کشف کرد.
اگر با دقت بیشتر جزئیات را بررسی کنیم، میتوانیم پنج سرنخ را کشف کنیم که به ما در فهمیدن درست و نادرست که مفاهیمی اخلاقی هستند، کمک میکنند. این شواهد نکات مهمی را نشان میدهند:
۱ـ وقتی به یک عمل برچسب «درستبودن» میزنید، مجبور میشوید به هر عمل یکسان دیگری نیز برچسب «درستبودن» بزنید. اگر در دو عمل مشابه (مثلاً قتل) تفاوت اخلاقی کوچکی پیدا کنیم، درست است که یکی را محکوم کنیم و دیگری را قابلقبول بدانیم؟ در مباحث نظری، اگر یک عمل را درست یا نادرست بدانید، این حکم بر عمل یکسانی که کیلومترها دورتر، یا قرنها قبلتر انجام شده نیز صدق میکند.
۲ـ فقط چیزهای خاصی را میتوان «درست» و «نادرست» به حساب آورد. یک عمل میتواند خوب باشد؛ پشت این عمل میتواند یک ذهنیت یا نیّت باشد؛ پیامدهای این عمل را میتوان با شرایط مشابه در چارچوب اخلاق مقایسه کرد و درنتیجه، بعضی از پیامدها عادلانهتر یا منصفانهتر از بقیه هستند. اما یک جسم بیجان، مانند یک صندلی، در یک چارچوب اخلاقی قابلبررسی نیست. وقتی کاری را در حوزۀ هنری، مهندسی یا دندانپزشکی «خوب» توصیف میکنیم، بُعدی از آن را تحسین یا ارزیابی کردهایم که سوای قضاوت اخلاقی است.
۳ـ برای ایجاد یک نظام اخلاقی منسجم باید از «خوب» یا «بد» برای یک مقولۀ خاص و در یک زمان واحد استفاده کنیم. بهعنوانمثال، در بحثهای اخلاقی باید نیّتها، اعمال و پیامدها را جداگانه قضاوت کنیم. بسیاری از دوراهههای اخلاقی زمانی به وجود میآیند که این عناصر را برای قضاوت با هم خلط میکنیم. برای مثال، فلسفۀ اخلاقِ بنتام برای قضاوت هر تصمیمی راهکاری ارائه میدهد. این قضاوتها صرفاً بر اساس میزان خوشحالی افراد است؛ از نظر او، هرچه شادی بیشتر باشد، بهتر است. اما وقتی اعمال یا نیتها را در چارچوب اخلاقیات او قضاوت میکنیم، به نتایج عجیبی میرسیم؛ آیا واقعاً درست است که دو انسان بیگناه را مجبور به اجرای دوئل کنیم تا یکدیگر را تا سر حد مرگ کتک بزنند، ولو چهل هزار تماشاگر را به وجد بیاورد؟ آیا حقوق این دو نفر، با آن چهل هزار مخاطب یکسان است؟ به نظر میرسد که اخلاق میتواند بهوضوح در یک قلمرو یا یک بُعد مؤثر باشد و بااینحال، وقتی جنبههای جدید مسئله را در نظر میگیریم، با چالشهای جدیدی مواجه میشویم.
۴ـ هرطور که دربارۀ درست و نادرست فکر کنیم، بر تفکرات و رفتار ما اثر میگذارد. شاید از کنار یک بیخانمان، بدون هیچ توجهی عبور کنید، اما وقتی از خود میپرسید: «کارِ درست در اینجا چیست؟» ممکن است به گونهای متفاوت فکر و رفتار کنید. چهبسا در ابتدا ندانید که باید آن فرد بیخانمان را به خیریهای معرفی کنید یا دلسوزانه با او رفتار کنید. اگر لحظاتی به این موقعیت فکر کنید، رفتارتان تغییر میکند. وقتی که عمیقاً یک معضل اخلاقی را تحلیل و بررسی میکنید، بر نحوۀ درک یا بررسی مسئلۀ اخلاقی تأثیر گذاشتهاید.
۵ـ معلوم نیست که درست و نادرست در جهان وجود عینی دارند یا نه، چون ممکن است که اصلاً ارادهای [برای تشخیص و انتخاب خوب و بد] نداشته باشیم. بعضیها ادعا دارند که انتخابهای ما بر اساس سیر تکاملی، محیط پیرامونی یا اتفاقهای فیزیکی است، بنابراین چهبسا اینکه تصور میکنیم از خود اراده داریم، تنها یک توهّم باشد. اگر این دیدگاه درست باشد، نمیتوانیم تصمیمهایمان را خوب یا بد بدانیم؛ مانند این است که دریا را به سبب خیسکردن ساحل مقصر بدانیم. اگر طبیعت، مردم را مدیریت میکند، توجیهی ندارد که خودمان را تشویق یا تنبیه کنیم، چون آزادانه تصمیم نمیگیریم. شاید این جهان است که برایمان تصمیم میگیرد!
اخلاق کوانتومی
این پنج سرنخ، به غیرعادی بودن درستی و نادرستی اشاره میکنند. جیال مکی، فیلسوف استرالیایی، ارزشهای اخلاقی را عجیبوغریب دانست و بر غیرعادی بودن آنها تأکید کرد. او گفت ابداً نمیتوان آنها را شبیه چیز دیگری دانست. اما بیایید دوباره به این فهرست نگاه کنیم تا بفهمیم مصداق درست و نادرست در جهان چیست. خواهیم دید که درست و نادرست شبیه چیزی است که فیزیکدانان، دو قرن پس از نیوتن، در طی هزاران آزمایش کشف کردهاند.
تمام این پنج سرنخ دربارۀ اخلاق، مستقیماً از دنیای کوانتومی سرچشمه میگیرند. «درهمتنیدگی کوانتومی» پدیدهای است که انیشتین آن را «کنشِ شبحوار از راه دور» مینامد. بررسیها نشان دادهاند که وقتی یک هستۀ کوانتومی مثل فوتون شکافته میشود و یک جفتِ کوانتومی پدید میآید، ویژگیهای یکی از این ذرات به دیگری نیز منتقل میشود، حتی اگر فاصلۀ بین این دو زیاد باشد. مثلاً اگر یک جفت ذره را در فاصلۀ مشخصی قرار دهیم و یکی از این ذرات را گرم کنیم، ذرۀ دیگر نیز خودبهخود گرم خواهد شد. درک این «بیمکانی» برای ما دشوار است. انیشتین هم تا آخر عمر خود دربارۀ این مسئله تردید داشت. اما دانشمندان با آزمایشهای مکرر اثبات کردهاند که ذرات زیر اتمی واقعاً اینگونه عمل میکنند. درنهایت، جایزۀ نوبل فیزیک سال ۲۰۲۲ به خاطر اثبات این مسئله به آلن اسپکت، جان اف کلوزر و آنتون زایلینگر اهدا شد.
«کنشِ شبحوار از راه دور» برای قضاوتهای اخلاقی نیز به کار میرود؛ همانطورکه گفتیم، اگر چیزی را «بد» در نظر بگیریم، همان چیز در موقعیتها یا رفتارهای یکسان، بد در نظر گرفته میشود، هرچند از موقعیت مشابه خود دور باشد. بنابراین، میتوانیم قضاوتمان را در یک شرایط به شرایط مشابهی که فاصلۀ زیادی از ما دارد تعمیم بدهیم.
شباهت دیگر بین فیزیک کوانتومی و اخلاق، محدودیت عناصری است که میتوانیم دربارۀ آنها بحث و گفتوگو کنیم. همانطورکه [قواعد] اخلاقی را فقط در مسائل خاصی میتوان به کار گرفت، در فیزیک کوانتومی هم تنها میتوان بر تعداد محدودی از ذرات زیراتمی مطالعه کرد. تعداد دقیق ذرات، مورد بحث است (هفده یا شاید بیشتر)، اما کوارکها، لپتونها، فوتونها و گلوئونها بهطور قطعی در این فهرست جای دارند. بوزون هیگز، ذرهای است که اخیراً کشف و به این فهرست اضافه شده است. اخلاقپژوهان هم مانند دانشمندان، میان خود بحث و جدل و مخالفت میکنند، اما بیشتر اخلاقپژوهان بر سر این که درست و نادرست را میتوان به نیتها، اعمال و ویژگیهای برخی از نتایج نسبت داد، توافق دارند.
فیزیک کوانتومی نشان میدهد که موجودات در مقیاس کوانتومی در برخی موقعیتها، از خود، رفتاری مانند امواج بروز میدهند و در برخی دیگر مانند ذرات. بهعنوانمثال، نور میتواند بهعنوان فوتونهای منفرد، مانند ذرات، شبکیۀ چشمتان را تحتتأثیر قرار دهد، در عین حال میتواند بهصورت امواجی باشد که الگوهای تداخلی ایجاد میکند. وقتی نور از روزنههای باریک عبور میکند، رفتار موجمانند آن باعث ایجاد الگوهای متناوب نور و سایه روی صفحه میشود(درست مانند قله و قعر یک موج صوتی که الگوهایی را برای عملکرد هدفونهای بدون نُویز ایجاد میکنند). وضعیت در اخلاق نیز همینطور است. گاهی درست و نادرست بر اعمال تطبیق داده میشوند (کانت بر این روش تمرکز کرده است) و گاهی بر کیفیت نتایج (رویکرد بنتام). به این ترتیب، طبق دوگانگی «عمل – نتیجه» (یا به اصطلاح، دوگانگی «تکلیفگرایی ـ نتیجهگرایی») درست و نادرست همان چیزی است که در فیزیک کوانتومی «دوگانگی موج ـ ذره» نامیده میشود. مفهوم مهم دیگری که باید در نظر گرفت، اصل عدم قطعیت هایزنبرگ است. ورنر هایزنبرگ، فیزیکدان آلمانی، اثبات کرد که ما میتوانیم یا سرعت یک ذرۀ موج زیراتمی را بدانیم یا مکان آن را. این اصل بهطور مشابه برای سایر جفتهای کوانتومی نیز صادق است. به همین ترتیب، در فلسفۀ اخلاق، غالباً میتوانیم یا با توجه به نتیجۀ عمل و یا با قضاوت خود عمل، از درستی آن مطمئن شویم. از کسی به سبب دزدی (عمل بد) انتقاد میکنیم، یا او را به دلیل صدقهدادن به فقرا تحسین میکنیم (نتیجۀ خوب). اما اگر این دو را با هم ترکیب کنیم، حکم اخلاقی پیچیدهای خواهیم داشت.
علاوهبراین، مفهوم دیگری به نام اثر مشاهدهگر وجود دارد. در فیزیک کوانتوم، همانطورکه بارها اثبات شده است، عملِ مشاهده بر آنچه مشاهده میشود اثر میگذارد. بهطور مشابه، وقتی صحبت از تصمیمات اخلاقی میشود، فکرکردن دربارۀ انتخابهایمان، عمیقاً بر تصمیم نهایی اخلاقی ما تأثیر میگذارد. مشاهده و بررسی مسائل بدون تأثیرگذاری (آنطور که نیوتون سعی داشت)، نه در حوزهٔ فیزیک کوانتومی امکانپذیر است و نه در تصمیمگیریهای اخلاقی.
درنهایت، فیزیک کوانتومی، بالقوه میتواند در حل مسئلۀ ارادۀ آزاد کمک کند. هنگام درنظرگرفتن اعمال و تصمیمات انسان، عوامل مختلفی مانند محیط اطراف، ژنتیک و تجربیات گذشته میتوانند در تصمیمگیری ما اثر بگذارند، اما آنطور که در مقیاس فیزیک کوانتومی مشاهده شده است، ظاهراً ذرات زیراتمی میتوانند بدون هیچ علتی پدید بیایند. اگر انتخابها هم خودبهخود به ذهن ما متبادر شوند، این پدیده به حل معمای ارادۀ آزاد کمک خواهد کرد.
درست همانطورکه جی. ال. مکی گفت درستی و نادرستی بسیار «عجیب» هستند. اما «درستی» بهطور شگفتانگیزی مشابه ذرات زیراتمی است.
مطمئناً برخی از مواضع اخلاقی مطلق به نظر میرسند. نسلکشی واقعاً وحشتناک است و هرکسی که سعی میکند شیطانی بودن این کار را نادیده بگیرد، به لحاظ اخلاقی محکوم است. عبارت «نسلکشی اشتباه است» برای ما به اندازۀ قانون گرانش بدیهی است.
عجایب صنعتی دیدم در این دشت…
کوانتوم اثرات عجیب دیگری هم دارد که میتواند در فلسفۀ اخلاق، مشابهاتی داشته باشد. برای مثال، تونلزنی کوانتومی نشان میدهد که چگونه ذرات زیراتمی میتوانند به موانع نفوذ کنند؛ آن هم به روشهایی که ما اصلاً فکرش را هم نمیکنیم (مثلاً عبور از دیوارههای جامد). آیا چنین چیزی به ما الگویی برای قضاوت پیامدهای غیرقابلپیشبینی اخلاقی ارائه میکند؟
بنابراین، آیا مکانیک کوانتومی به توجیه اینکه نسلکشی واقعاً اشتباه است کمک میکند؟ در انتخاب رنگ لباستان برای رفتن به مراسم تشییع جنازه کمک میکند؟ یا برای اینکه از اتوبوس جا نمانیم، اشکالی ندارد سوسکی را زیر پا له کنیم؟ مکانیک کوانتومی مستقیماً برای چنین قضاوتهای اخلاقیای راهکاری ارائه نمیدهد. بااینحال، مکانیک کوانتومی هنجارهایی را برای محکومکردن کشتارهای دستهجمعی، معیارهایی را برای انتخاب و پوشیدن یک لباس مناسب در رویدادهای رسمی و دستورالعملهای اخلاقیای را برای کنارآمدن با حشرات ارائه میکند. برای مثال، مکانیک کوانتومی نشان میدهد که ذرات زیراتمی، درهمتنیدهاند، رویهمدیگر اثر میگذارند و به همین ترتیب موقعیتها و هنجارهای مشابه، زنجیرهوار روی یکدیگر اثر میگذارند. کافی است یک هنجار را مشاهده و بررسی کنیم، اینجاست که همین هنجار بر ما تأثیر میگذارد و همچنین، نحوۀ پیروی دیگران از این هنجار را تغییر دهد، ولو اگر شخصاً با آن موافق نباشیم. برخی از هنجارها ممکن است فقط زمانی اعمال شوند که درمورد عمل یا نتیجۀ آنها قضاوت کنیم، اما نه هر دو. وسعت یا دامنۀ یک موقعیت اخلاقی مهم است؛ ممکن است هنجارهایی که به انتخابهای شخصی ما جهت میدهند، به هنجارهای کاملاً متفاوتی تبدیل شوند؛ درصورتیکه تعداد بیشتری از انسانها در یک موقعیت اخلاقی درگیر شوند.
آیا همۀ اینها ما را به سمت پاسخ به اساسیترین سؤال در فلسفهٔ اخلاق میبرد؟ «چه باید بکنیم؟»
شاید اگر ما فیزیک کوانتومی را بهتر میفهمیدیم، پاسخ آن را پیدا میکردیم. راهحل بزرگترین مشکلاتی که بشریت با آن مواجه است را میتوان در کوچکترین رازهایی که میدانیم، کشف کرد. اتمشکنها در سِرن یا برخی برخورددهندههای بزرگِ هادرونی میتوانند به ما کمک کنند تا جهان را به جای بهتری تبدیل کنیم.
بهنظر میرسد که فیلسوفان اخلاق حق داشتند که به فیزیک حسادت ورزند، اما نه به فیزیک نیوتونی. اگرچه فرمولهای فانتزی او برای گرانش و حساب دیفرانسیل و انتگرال، بشر را به ماه هدایت کرد، اما فیلسوفانی ازجمله کانت و بنتام را به اشتباه انداخت. اگر میخواهید بدانید چه رازهایی در درستی و نادرستی نهفته است، باید گوشهچشمی به مکانیک کوانتومی داشته باشید.
اصلا خوب نبود.
اینکه یه مفهوم انتزاعی سخت رو با تمثیلهای عینی قابل فهم کنیم خوبه. ولی اینکه یه مفعوم انتزاعی سخت و مورد مناقشه مثل اخلاق رو خواسته باشیم با یه تمثیل غیر شهودی و انتزاعی دیگه مثل مکانیک کوانتوم تبیین کنیم در خوش بینانه ترین حالت ممکن «بدسلیقگی» و اگه بخوایم یکم بدجنس باشیم بیحوصلگی نویسنده برای پیدا کردن استعارهی مناسب رو نشون میده.
سلام:
من دقیقا متوجه عبارت«نسل کشی، اشتباه است» نشدم.آنقدرهم به نظر بدیهی نیست.حداقل دراین قالب نوشتاری.آیاواژۀ «نسل کشی»اشتباه است(به عنوان مفهومی که درذهن متبادر می شود).یا نه، اشتباه دراین است که ما نسل کشی را اشتباه بدانیم؟