واقعگرایی اخلاقی و ارزشهای جهانی
آیا ارزشهای جهانی وجود دارد؟ فیلسوفی میگوید بله، و معتقد است سیاست، هویت را هدف قرار میدهد؛ هرچند که همه استدلالهای او قانعکننده و قابلقبول نیستند.
مارکوس گابریل، فیلسوف آلمانی، کتابی دارد به اسمِ «پیشرفت اخلاقی در دورانهای تاریک؛ ارزشهای جهانی برای قرن ۲۱». او در این کتاب، روشنگریِ تازهای را مبتنی بر ارزشهای جهانی مطرح میکند. او این بحث را مطرح میکند که دولتهای دموکراتیک و قانونمحور، ابزار ارزشمندی برای تشویق به این «پیشرفت اخلاقی» است.
اهداف نویسنده در این کتاب، ستودنی است، اما گابریل، فقط تا حدی موفق شده توضیح دهد چهچیزی ممکن است در آیندۀ روشنگریِ نوین وجود داشته باشد و چگونه میتواند در جوامع دموکراتیک، اجرا شود.
گابریل، یک واقعگرای اخلاقی است. او قبول دارد که انسانها میتوانند بفهمند وجود حقایق اخلاقی اصیلاند، جامعیت دارند و آدمی میتواند جوهرِ این حقایق را درک کند. بااینحال، خودش میگوید که در «دورانهای تاریک»، ممکن است ایدئولوژی، تبلیغات، روانشناسی و فریبکاری، این حقایق، دیگر واضح نباشند و هالهای از ابهام، آنها را فرابگیرد.
به گفتۀ گابریل، حقایق اخلاقی را خدا، عقل انسانی یا تکامل توجیه نمیکند، بلکه «بهخودیِخود» توجیه میشوند. بااینحال، این حقایق، «تا حدی پنهان» هستند و نیاز به بینش دارند تا در شرایط مبهم کشف شوند.
واقعگراییِ اخلاقی، بهطور معمول، با نسبیگراییِ اخلاقی مخالف است. نسبیگرایی اخلاقی بر این فرض استوار است که اخلاق به معیارها، هنجارها و عملکردهای زمانها و مکانهای خاص بستگی دارد. بنابراین، گابریل، «این ایدۀ نامنسجم، نادرست و از نظر سیاسی خطرناک را محکوم می کند که اخلاق در بهترین حالت، بیان تعلق فرد به نوعی از گروه اجتماعی یا گروه دیگر است».
او معتقد است که برای رفتار انسانی، اصول اخلاقیِ هدایتکنندهای وجود دارد که در همۀ فرهنگها گسترش مییابند و اعتبارشان منوط به تأیید اکثریت افراد نیست.
روانشناسی تکاملی، یک عنصر کلیدی در استدلال گابریل است. اگرچه در ادامۀ کتاب خود از نظریههایی فاصله میگیرد که اخلاق را نتیجۀ رفتار غریزی میدانند. گابریل ــ بیآنکه توضیحی تکاملی برای آن حقایق در نظر بگیرد ــ روانشناسی تکاملی را به ظرفیت ما برای تشخیص حقایق اخلاقی ارتباط میدهد.
به عقیدۀ گابریل، «احساس هنجارگرایی»، از طریق اجتماعیشدن به وجود میآید. همدلی نیز زمانی رخ می دهد که انسانها با هم و در کنارِ هم باشند. او میگوید: «پیوندی از انسانیت وجود دارد که میتوان آن را به صورت تجربی مشاهده کرد [و ربطی به فرهنگ خاص یا زمان خاص ندارد]».
اگرچه ما آدمیان، هنگام تصمیمگیری در موقعیتهای پیچیده، مستعد خطا هستیم، وجود جوامع انسانیِ نسبتاً باثبات، دلیلی است بر اینکه انسانها نمیتوانند کاملاً شَرور باشند و هیچ خوبیای در آنها ندید. باید بتوانیم برخی از کارهای درستِ اخلاقی را بشناسیم و به انجامشان پایبند باشیم.
برای رفتار انسانی، اصول اخلاقیِ هدایتکنندهای وجود دارد که در همۀ فرهنگها گسترش مییابند و اعتبارشان منوط به تأیید اکثریت افراد نیست.
روز قیامت و واقعگرایی اخلاقی
صرفنظر از اینکه گابریل نمیخواهد در دامِ نسبیگرایی فرهنگی یا تاریخی بیفتد، موضعی که میخواهد اتخاذ کند، همچنان مبهم است. نگاه او به واقعگراییِ اخلاقی، اصلاً بهاندازۀ کافی توضیح داده نشده است. روشنگری اخلاقی نوینی که او پیشنهاد میکند، بیشازحد خوشبینانه است و در هر تلاشی برای اجرای آن، ممکن است با مشکلاتی مواجه شود.
کتاب او سعی دارد بسیاری از مسائل را پوشش دهد و به بسیاری از آنها بپردازد. این کتاب با سبک گفتاری نوشته شده است، پراکندهگوییهای فراوان دارد و داستانهایی را با هم آمیخته است که استدلال دقیق را در آن نمیبینیم. ایدههای اصلی این نویسنده، در سراسر کتاب پخش شدهاند. این کتاب، پُر است از نمونههای واقعی که در حوزۀ بینالمللیاند، اما شدیداً به جامعۀ آلمان تمایل دارند.
همۀ اینها باعث میشود خواننده حدس بزند که این موقعیت ها دقیقاً چه ارزشی دارند و چه پیشفرضی در پسِ آنها وجود دارد.
تنها استدلالی که گابریل ارائه میدهد (و نامش را «برهان جدید» میگذارد)، مبتنی بر یک آزمایش ذهنی است که «روز قیامت» نامیده میشود. او از ما میخواهد تصور کنیم که اگر در مواجهه با قضاوت خداوند قرار گرفتیم و خداوند ما را بهخاطر تمام کارهای اشتباهمان تحسین کرد و بهخاطر کارهای خوبمان محکوم شدیم، واکنش ما چه خواهد بود. ما این قضاوت را غیرقابلدرک میدانیم. خدایی که قضاوتهایش هیچ ارتباطی با قضاوتهای ما ندارد، خدا نیست، بلکه «شیطانی وحشتناک» است.
بیتردید، این آزمایش فکری، نظریۀ وجود واقعی خدا را مدنظر ندارد، اما گابریل تصور میکند که این سناریو، نشان میدهد که «حقایق اخلاقی، عمدتاً آشکار هستند و ما با کمی دشواری، میتوانیم بفهمیم چه کاری باید انجام دهیم».
پوپولیسم و سیاستهای هویتی
گابریل نکات ارزشمند و روشنگری را مطرح می کند؛ ازجمله، نپذیرفتن سیاستهای هویتیِ او از نکات بسیار جالب است.
گابریل معتقد است که علوم اجتماعیِ مدرن، به ما آموختهاند که تصورات دربارۀ چیزهای «عادی و معمول، همان سادهسازیهای غیرمُجاز از واقعیت اجتماعی» هستند. اما به این دلیل که زندگی روزمره براساس انتظاراتِ ایجادشده بهتر پیش میرود، الگوهای آشنا زندگی را خودِ طبیعت میدانیم.
گابریل میگوید: «هیچ حالت عادیای وجود ندارد که در کل جامعۀ اِعمال شود.» ولی «جامعه» به اقدامات مختلفِ احزاب، انجمنها و گروههای فعالیتی متوسل میشود تا برخی از کارها را توجیه کند.
گابریل، پوپولیسم را اینطور تعریف میکند: پوپولیسم، زمانی رخ میدهد که یک عادت فرضی را به «مردم» ربط میدهیم. مشکل پوپولیسم این است که «تصویر تخیلی و تحریفشدهای از عادت» را به وجود میآورد.
گابریل، «پوپولیسم» را فقط به راستگراها نسبت نمیدهد. تلاشهای جناح چپ برای رساندن صدای اقلیتها صرفاً به این دلیل که آنها در اقلیت قرار دارند و «به همان اندازه، غیرمنطقی» تلقی میشود. جناحهای چپ و راست، هر دو، به دلیل شرکت در «جنبشهای نسبیتگرایانه در جنگ فرهنگی هویتها» محکوم می شوند.
گابریل میگوید سیاستهای هویتی، الگوهایی را بین «هویتها» و توزیع منابع مادی و نمادین ایجاد میکند. سپس، از این الگوها برای تدوین دستورالعملهای سیاسی استفاده میشود.
اما این رویکرد، نادرست است، چون چنین «هویتهایی» در واقع وجود ندارند. اساسِ سیاستهای هویتی بر «ترویج تصاویر ذهنی» استوار است. در واقع، او رفتارهای فردی را به همزادپنداری با گروههای اجتماعی خاص نسبت میدهد.
«تصاویر ذهنی» تحریف واقعیتاند و ابزار مناسبی برای مذاکره در هنگام تعارض نیست. اصلاً، این تصاویر، خطرناکاند، چون مشوّقِ تبعیض علیه گروههای خاصی است و این افراد، به دلیل این تبعیضها، منابع و فرصتهایی را از دست میدهند. گابریل میگوید سیاستهای هویتی، امری شبهمذهبی است و در پیِ آن است که هویتهای اجتماعی را از تصاویر ذهنی، به «عینیّتهای متافیزیکی» تبدیل کند.
بنابراین، پیشرفت اخلاقی بهدنبال برچیدنِ سیستم تصاویر ذهنی است. سیاستهای هویتی باید غلبه پیدا کند، آن هم در پرتوی ارزشهای اخلاقی جهانی. اگرچه خوب است که مردم در برابر تبعیض ظالمانه مقاومت کنند، اما این مبارزات نباید با هدف حفظ هویت باشد. هدف، غلبه بر چنین هویتهایی است، تا جایی که این هویتها، آدمیان را از انسانیت میاندازد.
گابریل میگوید: «هر کسی که با ظلم ناعادلانه مبارزه میکند، نباید هدفش ظلم ناعادلانه بر ظالمان باشد».
تفاوت سیاستها
گابریل اعتقاد دارد که در مقابل سیاستهای هویتی، «تفاوت سیاستها» بسیار مهم است. او معتقد است که هر فردی منحصربهفرد است و این تفاوتها باعث شکلگیری روابط متقابلِ ما میشود. بهعبارت دیگر، تفاوتها، نوعی اصلاحگر برای بهبود ارتباطاتمان بهحساب میآیند. تفاوت سیاستها فقط بهمعنای مدارا با تفاوتهای هویتی نیست، بلکه لازمهاش این است که تفاوتها را یکی از ویژگی انسانبودن بدانیم.
اما تشخیص تفاوتها، فقط گام اولیۀ ضروری برای مدارا و ملایمت است. ولی این هم کافی نیست، چون هنوز هم به مفهوم هویتها پایبند میمانَد.
اینجاست که گابریل، برای اجرای نظریهاش، با مشکل روبهرو میشود.
گابریل میگوید اگر تفاوت نژادها هیچ پایۀ زیستشناختی نداشته باشد ــ که ندارد ــ پس نمیتوان برای یک نژاد، حقی را قائل بود که از دیگر نژادها سلب میکنیم. هدف پیشرفت اخلاقی، دستیابی به «بیطرفیِ نژادی» است. گروههایی که در گذشته، تبعیضهای نژادیای را به وجود آوردهاند، حق ندارد برعکسِ این تبعیضها را اِعمال کنند تا گذشته جبران شود.
در حالی که فرهنگِ بزرگداشت در جامعه نقش دارند، ما نباید «چرندهای نژادپرستانه را به تصاویر ذهنی فرهنگی تبدیل کنیم و آنها را تحت لوای فرهنگهای غیرواقعی تداوم بخشیم». به گفتۀ گابریل، همۀ ما باید خود را با تفکر اخلاقی، آموزش دهیم تا از تصاویر ذهنی خود آگاه شویم و سعی کنیم از تأثیر آنها بر رفتارهایمان جلوگیری کنیم.
در حالی که نژاد، وجود حقیقی ندارد، اما تبعیض نژادی، واقعاً وجود دارد. برخی گروهها تجربۀ زیستهای از تبعیض را از سر میگذرانند. روشن نیست که دیدگاه گابریل، چگونه ما را در تصمیمگیری دربارۀ مسائل عملیِ سیاست و موانع جدی که نتیجۀ این میراث تاریخی است، کمک کند.
بهطور مشابه، در جنبههای اقتصادی، گابریل، سرمایهداری را بهطور کامل رد نمیکند، با این حال او سیاست اقتصادی «بازار اجتماعی» را بر نئولیبرالیسم آمریکایی ترجیح میدهد، چون در نئولیبرالیسم، سرمایۀ اندکثروتمندان، بدون استفاده از دولت، برای آزاد کردن دیگران «از فقر، سختی و نا امیدی» استفاده میشود.
او استدلال می کند که هدف، باید ایجاد یک سیستم توزیع عادلانه و پایدار باشد.
بااینحال، گابریل موافق نیست که اکثریتِ محروم، حق دارند سیستمهایی را راهاندازی کنند که به اقلیت ثروتمند ضرر برسانند. او تأکید میکند که اگر هدف شما جهانگرایی و عامنگری است، حمله به نخبگان اشتباه است. او ادعا میکند حمله به نخبگان، نوعی تضاد را به وجود میآورد، چون مهاجمان، در واقع، از «شبهجهانیگراییِ آماریِ» هویت گروهی خود دفاع میکنند.
واقعگرایی اخلاقی و روح انسان
پس جهانشمولی گابریل بر چه بنیادی استوار است؟
زیستشناسی و روانشناسی تکاملی نشان میدهند که انسانها حیواناتی هستند که قابلیت سازگاری دارند و در تنازع برای بقا اشتراک دارند. یک نوزاد از نژادی که در فرهنگ نژادیِ دیگری بزرگ شده باشد، بهطور خودکار، زبان و فرهنگ محیط اجتماعی خود را یاد خواهد گرفت. این مسئله را میتوان گواهی بر دروغبودن کلیشههای نژادی دانست.
اما به گفتۀ گابریل، انسانها فقط حیوان نیستند. آنچه انسانها را از دیگر حیوانات تفکیک میکند، «روح» است. از نظر گابریل، این به معنای تواناییِ تأمل و تفکر است، و فرقی نمیکند که در چه مکان، زمان، فرهنگ یا اجتماعی قرار داریم.
تصورات ما دربارۀ خود وابسته به «هویت وجودی» ما است. برخی از مسائل، برایمان مقدس است. ما انسانها نیازی وجودی و سلبناشدنی برای معنای زندگی داریم.
این عوامل، شامل چیزی است که گابریل، آن را «امر ثابتِ انسانشناختی» مینامد. چیزی که انسانها را متحد میکند، این است که ما ذاتاً خودتعریفکننده هستیم. بنابراین، گروههای مختلفِ مردم، اشتراکات بسیار بیشتری دارد از آنچه سیاستهای هویتی نشان میدهند.
زنجیرههای ویروسِ سرمایهداری جهانی که طبیعت ما را ویران میکند، باعث حماقت اخلاقی در شهروندان کشورها میشود و ما را به گردشگران و مصرفکنندگان تماموقت تبدیل میکند، در نهایت بسیار بیشتر از مجموع همۀ ویروسها باعث مرگ مردم خواهد شد.
تاریکشدن روح
گابریل معتقد است که اینترنت، بهشدت در «تاریککردن روح ما» نقش داشته است. تحریفات دیجیتالی، پیشرفت اخلاقی را تهدید میکند و دانشِ ما از واقعیت، حقایق علمی، علم تجربی و اخلاق تضعیف میکند. وابستگی به اینترنت میتواند ما را وادار کند که حقایق اخلاقیِ بدیهی ــ مانند احترام به دیگران ــ را باطل و بیاعتبار بدانیم (دربارۀ این موضوع، میتوانید اینجا را بخوانید).
به نظر میرسد پاسخ به بحران بیماریِ کرونا، نمادی از پیشرفت اخلاقی محسوب میشود. اکثریت عظیم مردم به دلایل اخلاقی قرنطینه را پذیرفتند: آنها معتقد بودند که قرنطینه، از افراد آسیبپذیر محافظت میکند و پشتیبان سیستمهای بیمارستانی است.
ویروس کرونا، ساختارهای جامعه را هم بیشتر نمایان کرد. این امر، اهمیت ارتباط بینفردی را به ما نشان داد و کمبود بودجۀ ارائهدهندگان سلامت را آشکار کرد.
گابریل معتقد است که پیشرفت پس از ویروس کرونا، مستلزم این است که جوامع به «مصرف اجباری و سرمایهداری فرسودگی ناشی از آن» باز نگردند. او از نئولیبرالیسم انتقاد میکند که پیشفرض میگیرد با واگذاری هرچه بیشترِ تصمیمها به بازار، میتوان به پیشرفتِ بیشتری دست یافت. مشکلات مبتنی بر اقتصاد بازار آزاد ــ نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی گسترده، زنجیرههای عرضۀ جهانی استثمارگرانه، آسیبهای زیستمحیطی ــ نیاز به «ساختاربندیِ دوبارۀ نظام اقتصاد اجتماعی» را نشان میدهد.
اقتصاد مبتنی بر بازارِ انسانمحور امکانپذیر است، بر این اساس که مردم قادر به اتخاذ تصمیماتی هستند که از همدلی و عدالت نشأت گرفته است.
اما به گفتۀ گابریل، یک شکل اخلاقی مدیریت اقتصادی، فقط زمانی میتواند موفق شود که با اصول اخلاقی هدایت شود و بینشهای علم، هنر، دین و تجربیات زندگی را در نظر بگیرد. نظم جدید در این حوزه، باید به نام «پایداری» انجام شود. هدف، پیشبرد یک زندگی خوب و پایدار است، بیآنکه رفاه آدمیان کاهش یابد. خودِ رفاه را باید بازتعریف کرد تا دیگر بر مبنای انباشت پول و کالا سنجیده نشود.
واکنشها به ویروس کرونا نشان داد که دموکراسیها در واقع قادر به اتخاذ تصمیمات اقتصادی دشوار بر مبنای اصول اخلاقی هستند. پس از پیشبینیِ بیماری، وظیفۀ دولتها این است که بهطور مشترک، ارزشها و شکلهای همکاری بینالمللی را توسعه دهند که فقط بر اساس منطق بازار نباشند.
گابریل کتاب خود را با تصویری از روشنگری جدید خاتمه میدهد. او از مردم عادی میخواهد که ابتدا در رفتار خود تغییر ایجاد کنند و تغییرِ بعدی را با رأیندادن به وجود آورند. او میگوید: «ما همه باید با هم خود را در برابر سمّ روحیای واکسینه کنیم که ما را به فرهنگهای ملی، نژادها، گروههای سنی و طبقات تقسیم میکند و رقابت بین ما را تشدید میکند.»
در این مورد، اشتیاق او انکارناپذیر است:
«باید بپذیریم که زنجیرههای انگلِ سرمایهداری جهانی که طبیعت ما را ویران میکند، باعث حماقت اخلاقی در شهروندان کشورها میشود و ما را به گردشگران و مصرفکنندگان تماموقت تبدیل میکند، در نهایت بسیار بیشتر از مجموع همۀ ویروسها باعث مرگ مردم خواهد شد.»