در باب رذیلت فضلیتنمایی
افرادی که خصوصیتهای خوبشان را جار میزنند و به عبارتی فضلیتنمایی میکنند، کارشان واقعاً آزاردهنده است. با این حال، نظریه نمایش1 توضیح میدهد که چرا این کار بهطور خاص عملیات قدرتمندی است.
با یک پرسه سریع در رسانههای اجتماعی هم معلوم میشود که اکثر افراد عاشق این هستند که خود را خوب نشان دهند. بسیاری دوست دارند همه را از رتبه اخلاقی بالای خود مطلع کنند؛ حالا چه با ابراز همدردی با قربانیان فاجعه، چه با پُست گذاشتن در حمایت از یک جنبش اجتماعی یا محکوم کردن نظر نژادپرستانه یک سلبریتی.
گاهی اوقات، منتقدان این کارها را «فضیلتنمایی2» میخوانند و از کنار آن میگذرند. همانطور که جیمز بارسالمیو3 روزنامهنگار بریتانیایی (که این اصطلاح را در یک مقاله در سال ۲۰۱۵ رایج کرد) میگوید فضیلتنمایان از این مزیت بهره میبرند که با انجام کاری ناچیز، احساس بهتری نسبت به خودشان پیدا میکنند. برخلاف آن کمکهایی که موظفید در آنها کاری انجام دهید (کمک به یک خانم مسن برای رفتن به آن طرف خیابان، غذا دادن داوطلبانه به افراد بیخانمان و بیچیز، جمع کردن خانه به خانهی پول برای یک هدف)، فضیلتنمایی اغلب کارهایی تماماً بدون هزینه است، مانند تغییر عکس پروفایل یا ابراز انزجار از موضع یک سیاستمدار درباره مهاجرت. ایراد بارسالمیو این است که «گفتن حرفهای درست و تندوتیز در توییتر به مراتب از مهربانی واقعی آسانتر است».
فضیلتنمایی میتواند آسان باشد. اما چرا کار بدی به نظر برسد؟
برای پاسخ به این پرسش و فهم کلی فضیلتنمایی، باید چند قدم به عقب برگردیم. در گفتمان روزمره، افرادی که دیگران را به فضیلتنمایی متهم میکنند، اغلب علاقهای به تحلیل اخلاقی واقعی ندارند. اکثراً میخواهند مخالفان سیاسی خود را بیاعتبار کنند. مثلاً میگویند متحدان من قهرمانانه برای هدفی عادلانه مبارزه میکنند، در حالی که آنطرفیها فضیلتنمایی میکنند. اما اگر در این موضوع به علم رجوع کنیم، مسئله میتواند روشنتر شود. چرا نسبت به فضیلتنمایی چنین عواطف نیرومندی داریم، و این کار واقعاً خوب است یا بد؟
در طول چند دهه گذشته، دانشمندانِ رشتههای مختلف تحلیلهای عالمانهای درباره نمایش4 بهمثابه یک پدیده کلی به دست دادهاند. این دانشمندان به این میپردازند که چگونه انسانها (و دیگر حیوانات) علائمی5 [نشانههایی] ارسال میکنند که برای انتقال اطلاعات به دیگر افراد طراحی شده است. درونمایه نظریه نمایش میتواند خلاف شهود ما باشد و اثر زیادی بر زیستشناسی و علوم اجتماعی داشته است. طبق نظر آنها، فضیلتنمایی ظریفتر و جالبتر از تصویری است که فهم عرفی و لفاظی سیاسی از آن ترسیم میکند. با این همه، نکات بد و خوبی درباره فضیلتنمایی وجود دارد، اما احتمالاً نه به آن دلایلی که فکر میکنید.
چرا فضیلتنمایان را بهخاطر این سهولت و آسانی سرزنش میکنیم؟ تأکید زیادی وجود دارد بر بیتوجهی نسبت به کارهایی که تلاش و کوششی برای آنها نمیشود. اما آیا تمرکز بر دستاوردهای واقعی آن کارها عاقلانهتر نیست؟ چرا اغلب بر هزینههایی که افراد میپردازند، تمرکز میکنیم و بهجای آن بر تأثیرگذاریِ کارهای آنها در بهتر کردن جهان توجه نمیکنیم؟
چند دهه پیش، زیستشناسان و اقتصاددانان با پرسشهای مشابهی سروکله میزدند. چرا طاووسهای ماده این قدر جذب طاووسهای نرِ دارای پرزرقوبرقترین دمها (که نگهداری از آنها بسیار دشوار و پرهزینه، و بیفایده به نظر میرسد) میشوند؟ چرا برای کارفرمایان مهم است که برای گرفتن یک مدرک جامعهشناسی از آیوی لیگ6 [دانشگاههای خصوصی برتر آمریکا] که ربط مشخصی هم به آن شغل ندارد، زیر بار صدها هزار دلار قسط رفتید؟
در دهه ۱۹۷۰، آموتز زاهوی7، جانورشناس، و مایکل اسپنس8، اقتصاددان، پاسخ بحثانگیزی دادند. آنها استدلال کردند نکته اصلی، هزینهای است که طاووس نر (یا فارغالتحصیل دانشگاه) میپردازد. استدلال آنها (که اسپنس نوبل اقتصاد را در سال ۲۰۰۱ بهخاطر آن بُرد) کمی زیرکانه است، و بنابراین شایسته است بهدقت به آن توجه کنیم. برقراری ارتباط دشوار است، زیرا افراد برای دروغ گفتن انگیزه دارند. کارفرمایان در کارمندان خود به دنبال ویژگیهای خاصی (هوش، وظیفهشناسی و بلندپروازی)
هستند. میتوانند از مصاحبهشوندگان بپرسند که آیا باهوش و وظیفهشناس هستند یا نه، اما چرا متقاضیان شغل بهراحتی دروغ نگویند؟
کارفرمایان در عوض، کارمندان خود را بر اساس علائمی انتخاب میکنند که بهدشواری قابل جعل و وانمود کردن است، مانند مدرکهای دانشگاهی. به صورت کلی، کسی که ویژگیهای مورد نظرِ کارفرمایان را دارد، راحتتر مدرک میگیرد. دانشگاه برای افراد فاقدِ آمیزه مناسبی از هوش، وظیفهشناسی و بلندپروازی دشوارتر به نظر میرسد؛ یا دانشگاه را رها میکنند یا زمان بیشتری برای به سرانجام رساندن آن صرف میکنند. کسانی که مدرک گرفتن را خیلی پرهزینه میدانند، انصراف خواهند داد.
بنابراین، علیالاصول، گرچه هیچ کدام از چیزهایی که یاد گرفتید به شغلی که میخواهید ربطی نداشته باشد، به سرانجام رساندن تحصیلات همچنان علامت ارزشمندی برای کارفرمایان احتمالی است: شما از آن دسته آدمهایی هستید که این دستاورد پرزحمت برایتان به اندازه کافی آسان است. از آنجا که علامت ارزشمندی به حساب میآید، به نفعتان است که مدرک بگیرید، و به نفع کارفرما است که شما را بر این اساس استخدام کند.
آدمها میخواهند خوب به نظر برسند، زیرا برایشان دوست و جایگاه اجتماعی به ارمغان میآورد.
استدلال مشابهی در زیستشناسی وجود دارد، اما انتخاب طبیعی را محور خود قرار میدهد. برای یک طاووس نر، رشد یک دم پرزرقوبرق نسبتاً پرهزینه است. اما اگر یک پرنده مریض همان مقدار انرژی را صرف رشد آن زرقوبرق کند، جان خود را به خطر خواهد انداخت. بنابراین، فقط طاووسهای نری که وضعیت به اندازه کافی خوبی دارند، میتوانند رشد این دم پرزرقوبرق را تاب بیاورند. به این ترتیب، انتخاب طبیعی به نفع طاووسهای مادهای است که طاووسهای نر دارای دم بلند را ترجیح میدهند، زیرا این طاووسهای ماده با نرهای سالم جفتگیری میکنند و در نتیجه، بچههای سالمی به دنیا میآورند.
علائم پرهزینه (علائمی که بهخاطر این واقعیت که پرهزینهاند، صادقانهاند)، همه جا وجود دارند. چرا افراد به معشوق خود گل میدهند یا او را به رستورانهای گرانقیمت میبرند؟ شاید به این خاطر که این کارها پرهزینهاند: خواستگاری که علاقهای به رابطه بلند مدت ندارد، انگیزه کمی برای چنین تلاش کردنی دارد. هدیههای او کار خودشان را میکنند، نه به این خاطر که گلهای رز بهطور خاص چیزهای مفیدی هستند، بلکه چون علامتی پرهزینه از تعهد به حساب میآیند.
حالا بپردازیم به دلیل اهمیت این نکته در مسئله فضیلتنمایی. عدم صداقت مشکل بزرگی در اخلاقیات به حساب میآید. آدمها میخواهند خوب به نظر برسند، زیرا برایشان دوست و جایگاه اجتماعی به ارمغان میآورد. حس اخلاقی ما به این دلیل دچار فرگشت شد که آن دسته افرادی که اطمینان دیگران را نسبت به ویژگیهای اخلاقیشان جلب میکنند، از سود و فایده اجتماعی آن بهرهمند میشوند. اما چه چیزی مانع میشود که کسی تظاهر کند آدم خوبی است، از همه فواید اجتماعی آن بهرهمند شود و کار را هم کامل انجام ندهد؟
در طول فرگشت انسان، توانایی تمایز قائل شدن بین متحدان واقعی (که در هر وضعیتی کنار شما میمانند) و دوستان ایام خوشی (که در زمان بیچارگی شما را رها میکنند)، در واقع تمایز بین زندگی و مرگ بود. به این ترتیب، انسانها نسبت به ریاکاری و دورویی اخلاقی حساس شدند. ما بهدقت شریکهای عشقی، دوستان یا همتیمیهای بالقوهمان را بررسی میکنیم تا مبادا علائمی ببینیم که نشان دهد فقط بهخاطر پول با ما رابطه دارند. و از آنجایی که (طبق منطقِ علامت [نمایش] پرهزینه)، هزینههایی که افراد تمایل دارند بپردازند، علامت قابل اعتمادی از تعهدشان است، پس وقتی دیگران را ارزیابی میکنیم، به این هزینهها بیشتر توجه میکنیم. روانشناسان اجتماعی به این نتیجه رسیدند که ما وقتی یک عمل دیگردوستانه از کسی میبینیم، در صورتی که از آن عمل سودی ببرد، شک میکنیم که آیا واقعاً دیگردوستانه بوده است. آزمایشهای هوشمندانه روانشناسیِ شناختی هم نشان میدهند که ما دیگران را بر اساس هزینههایی که تمایل دارند به سود گروه خودشان بپردازند، دستهبندی میکنیم؛ و کاری به میزان سودی که واقعاً میرسانند، نداریم.
احتمالاً به همین خاطر فضیلتنمایان را اعصابخردکن میدانیم. آنها کارهایی میکنند که احتمال دارد برایشان جایگاه اجتماعی به همراه داشته باشد؛ یعنی نوعی تأیید جامعه یا ایستادن در سمت درست تاریخ. اما آیا به اهدافی که از آنها حمایت میکنند، واقعاً متعهدند؟ یا صرفاً به مزایای اجتماعی آن علاقهمندند؟ وقتی هیچ هزینه معناداری نمیپردازند، زنگهای خطری که فرگشتْ میلیونها سال در سر ما قرار داده، به صدا در میآید تا از ما در مقابل دوستان ایام خوشی و دیگر ریاکاران اخلاقی محافظت کند.
پس بیایید نتیجه بگیریم که برخی فضیلتنماییها ساختگی و جعلی است، اما آیا به این معناست که بد است؟ خوب است از حالت پیشفرض تفکرمان یک گام به عقب برداریم. فرگشت مغز ما را طوری طراحی کرده که در تعاملات در مقیاس کوچک خوب عمل میکنیم، اما در ارزیابی تأثیرات اجتماعی چیزها در مقیاس بزرگ خیلی خوب (و بهطور خاص متوجه) نیستیم. به این ترتیب، کسی که بخواهد خرده بگیرد بهراحتی فضیلتنماییها را بیاعتبار میکند. او خواهد گفت که هیچ ضمانتی وجود ندارد که فضیلتنمایان واقعاً ارزشهای اخلاقی مشترکی با شما داشته باشند. اما آیا متر و معیار مناسبی برای ارزیابی این علامتها است؟
در دفاع از فضیلتنمایان میتوان اشاره کرد که پژوهشهای پیرامون نظریه نمایش [علامت] نشان میدهد که حتی حرفهای مفت9 هم میتواند مفید باشد.
زندگی پر است از مسائل هماهنگی10. تصور کنید در خیابان از کنار کسی عبور میکنید و به طرف دیگر میروید. هر دوی شما درباره اینکه از کدام طرف پیادهرو حرکت کنید تا با هم برخورد نکنید و با هم هماهنگ شوید، انگیزه مشترکی دارید. حتی اگر آن شخص کاملاً غریبه باشد، هیچ دلیل خاصی وجود ندارد که بخواهد شما را فریب دهد. افراد در چنین موقعیتهایی، علامتهایی میدهند (مثلاً متوقف شدن پیش از اینکه به یک طرف حرکت ناگهانی و عجیبوغریبی کنند) تا بهطور موفقیتآمیزی با هم هماهنگ شوند. مدلهای ریاضیاتی نشان میدهند که این علامتهای کمهزینه میتوانند در کمک به افراد برای حل مسائل هماهنگیِ دشوارِ دیگر، بسیار تعیینکننده باشد.
هماهنگی در اخلاقیات هم تعیینکننده است. تصور کنید در جامعهای زندگی میکنید که در آن بردهداری وجود دارد، و فکر میکنید تنها کسی هستید که از نظر اخلاقی از این کار بیزارید. آیا باید شجاعانه درباره نگرانیهایتان سخن بگویید؟ اگر فکر میکنید بقیه بیتفاوت هستند، شاید بترسید دیگران فکر کنند عجیبوغریب هستید، یا افرادی که از این سیستم سود میبرند اذیتتان کنند، و یا اینکه اصلاً شانسی ندارید که بتوانید تغییری ایجاد کنید.
نکته متناقضنما این است که حتی اگر بسیاری از افراد در چنین موقعیتی باشند (همه نگراناند، اما گمان میکنند هیچ کس نگران نیست)، با اینکه نظر اکثریت همین است، شاید کاری نکنند. اما شجاعانه سخن گفتن میتواند سرآغاز زنجیرهای از واکنشها باشد. هرچه افرادِ بیشتری حرف خود را بلند و رسا بیان کنند و آنچه مشکل اخلاقی میبینند محکوم کنند، افراد بیشتری که در ابتدا ساکت بودند متوجه میشوند تنها نیستند و بهتبع سخن میگویند.
وقتی همه انتظار دارند که همه بدانند، دشوارتر است که در دفاع از خودتان ادعای جهل کنید.
علامتهای آشکار و همگانی بهطور خاص در ایجاد دانش مشترک11 در رابطه با یک هنجار اخلاقی مؤثر است، و اطمینان حاصل میکند که همه در رابطه با آن هنجار اخلاقی میدانند و بقیه افراد هم میدانند که همه در رابطه با آن هنجار اخلاقی میدانند و همه میدانند که همه میدانند که همه میدانند (و قس علی هذا). آزمایشهای علم روانشناسی نشان دادهاند که دانش مشترک عامل تعیینکننده و قدرتمندی در رفتار اجتماعی است: وقتی همه میدانند که همه میدانند که همکاری نتایج خوبی در پی دارد، احتمال بسیار بیشتری وجود دارد که افراد در یک عمل مشترک هماهنگ شوند.
دانش مشترک افزون بر تقویت هماهنگی، مانع میشود تا افراد پشت پرده انکار موجه12 [نپذیرفتن مسئولیت با اظهار بیاطلاعی] پنهان شوند. ما اغلب برای قسر در رفتن از رفتار خودخواهانه، تظاهر میکنیم که از پیامدهای آن رفتار خبر نداشتیم. اگر بتوانید بهنحو موجهی بگویید درباره شرایطِ کاریِ بد افراد در بیگارخانهها13 اطلاع نداشتید، دیگران بابت خرید لباسهای ارزان درباره شما ملایمتر قضاوت خواهند کرد. اما اگر افراد بسیاری با تلاش در جهت بهتر شدن حقوق کارگران فضیلتنمایی کنند، آگاهی مشترک نسبت به این مسئله افزایش مییابد. و وقتی همه انتظار دارند که همه بدانند، دشوارتر است که در دفاع از خودتان ادعای جهل کنید.
اگر به اخلاق به چشم نظریه هماهنگی نگاه کنیم، مشخص میشود همینطور که جامعه با هنجارهای اخلاقی جدید هماهنگ میشود، افکار عمومی هم میتوانند دستخوش تغییرات سریعی شوند. و این قطعاً همان چیزی است که مشاهده میکنیم: افکار عمومی در موضوعات مختلف، از جمله نژادپرستی و حقوق همجنسگرایان، در طول چند دهه اخیر (و گاهی در طول چند هفته)، بهطور چشمگیری در جهت پیشرفت تغییر کرده است.
در مجموع، فضیلتنمایی با ایجاد دانش مشترک درباره یک موضوع اخلاقی که افراد پیش از آن نادیده میگرفتند (از روی از خود راضی بودن یا خودخواهی)، میتواند نیروی قدرتمندی برای تغییر اجتماعی باشد. نکته مهم این است که حتی وقتی هیچ ضمانتی وجود ندارد افرادی که علامت میفرستند [نمایش میدهند] بهطور خاص فضیلتمند یا متعهد به اهداف باشند، باز هم اثرگذار است.
اما علامتهایی [نمایشهایی] که در اقناع دیگران درباره فضیلت ما تأثیرگذارترین هستند، لزوماً بیشترین تأثیر را نخواهند گذاشت.
مارک و باب، هر کدام ۱۰۰۰ دلار به یک خیریه کمک کردند. مارک پیش از کمک، درباره خیریههای مختلف مطالعه بسیاری کرده بود و به دنبال خیریهای میگشت که بالاترین بازدهی را داشته باشد و برنامههایی را پیش ببرد که به ازای هر دلار کمکشده، بیشترین تأثیر در زندگی افراد مشاهده شود. مارک در فرایند جستوجویش اغلب درباره سازمانی میخواند که کارهای بزرگی میکند، اما از آنجا که هیچ مدرکی وجود نداشت که از پولش به بهترین نحو استفاده میکند، از چشمش افتاد. دستآخر به خیریهای کمک کرد که درمان بسیار مقرونبهصرفهای برای کرمهای انگلی فراهم میکند که بسیاری از مردم آفریقا را به ستوه آورده است.
باب یک شب داشت تلویزیون نگاه میکرد که تبلیغ خیریهای را دید که به کودکانِ در حال گذراندن دوره نقاهت در بیمارستان، عروسک خرسی هدیه میداد. باب با دیدن وضعیت بد کودکان، غرق در احساسات شد و فوراً مبلغی به آن خیریه کمک کرد.
کمک مارک تأثیر بسیار بزرگتری بر زندگی افراد خواهد گذاشت. اما او با این مسئله خشک و محاسبهگرانه مواجه شد و نمیتوان تردید دائمیای که درباره چنین آدمهایی وجود دارد را انکار کرد. اگر به این نتیجه میرسید که هیچ یک از سازمانهایی که دربارهشان مطالعه کرده به اندازه کافی مؤثر نیستند، آیا همچنان کمک میکرد؟ در مقابل، هیچ تردیدی درباره سرشت نیک باب وجود ندارد: او بدون چونوچرا کمک کرد، بدون اینکه ذرهای به ملاحظات مادیگرایانه خشکی مانند بازدهی اقتصادی اهمیت دهد.
از خیریههایی که افراد به آنها کمک میکنند، مشخص است که دیگردوستی انسانی بسیار غیرمؤثر است.
داستان مارک و باب، یکی از بینشهای دلسردکننده نظریه نمایش را روشن میکند: تأثیر انضمامی یک عمل دیگردوستانه (واقعاً چقدر به دیگران کمک میکند) اغلب ربطی ندارد به آن علامتی که درباره ما میفرستد (اینکه چطور آدمی هستید). بنابراین، قانعکنندهترین علامتی که میتوانید به افراد بفرستید تا ثابت کنید آدم خوبی هستید، اغلب چیزی نیست که در واقع امر بیشترین خوبی را ایجاد میکند.
از این منظر، تعجبی ندارد که دیگردوستی انسانی بسیار غیرمؤثر است. از خیریههایی که افراد به آنها کمک میکنند و همینطور آزمایشهای روانشناختی مشخص است. در مطالعهای که پژوهشگران بهتازگی انجام دادند، مبلغ کمی پول به شرکتکنندگان داده شد. به آنها گفتند هر درصدی از آن را میتوانند به خیریهای که تمایل دارند، کمک کنند. همچنین به شرکتکنندگان گفتند که هر مقداری که کمک کنند، چندبرابر میشود (و اینکه چند برابر شود در شرکتکنندگان مختلف، متفاوت است). شرکتکنندگانی که به آنها گفته بودند کمکشان ده برابر میشود و آنهایی که گفته بودند نمیشود، تقریباً به مقدار مشابهِ اندکی کمک کردند. دلیل این امر، ضعف افراد در ریاضیات نیست: در یک آزمایش تحت کنترل که شرکتکنندگان (بهجای کمک کردن) میتوانستند بخشی از پول را برای بعدْ پسانداز کنند، در مقایسه با وقتی که به آنها گفته شد پولی که پسانداز میکنند چندین برابر خواهد شد، بهنحو چشمگیری بیشتر پسانداز کردند.
پژوهشگران برای چرایی اهمیت ندادن شرکتکنندگان به بازدهی کمکشان، به یک تبیین احتمالی رسیدند: کمک کردن مؤثر و با بازدهی بالا، علامتی ارسال نمیکند که نشان دهد آنها آدمهای بهتری هستند. شرکتکنندگانی که به یک خیریه پول میدادند و میدانستند کمکشان ده برابر میشود، در مقایسه با افرادی که پول میدادند و کمکشان چندبرابر نمیشد، افراد بهتری به چشم نمیآمدند (از دید گروه دیگر شرکتکنندگان).
آنا و سارا هردو فعال محیطزیست هستند و برای گسترش انرژیهای تجدیدپذیر تلاش میکنند. آنا میخواهد با دولت لابی کند تا سوختهای فسیلی با توربینهای بادی و پنلهای خورشیدی جایگزین شوند. سارا میخواهد یک گام فراتر رود: تمام منابع انرژی (از جمله، مثلاً، انرژی هستهای) باید با انرژیهای تجدیدپذیر جایگزین شوند. چه کسی تعهد بیشتری به محیطزیست دارد؟
دقیقاً مثل نمونه مارک و باب، علامتهایی که از آنا و سارا ارسال میشود، میتواند متفاوت با تأثیر واقعی رفتارشان به نظر برسد. احتمال دارد افراد به آنا مشکوک شوند؛ آیا آلت دست صنعت هستهای است؟ در حالی که در تعهد سارا به هدفش هیچ تردید وجود ندارد. اما مخالفت سارا با انرژی هستهای میتواند وضعیت محیطزیست را بدتر کند: در صورتی که دولت مجبور شود تا نیروگاههای هستهای تعطیلشده را موقتاً با سوختهای فسیلی جایگزین کند و انتشار CO2 را افزایش دهد.
انگیزه افراد برای ارسال علامتهای افراطی برای نشان دادن تعهدشان نسبت به یک هدف چیست؟ پاسخ در این واقعیت نهفته است که وقتی فضیلتنمایی میکنیم، بسیاری از چیزهایی که در پی آنیم (مانند دوست یا جایگاه اجتماعی) اموری رقابتی هستند. افرادی که میخواهید با آنها دوست باشید، میتوانند تعداد محدودی دوست داشته باشند. بنابراین، میخواهید آنها را قانع کنید که بهتر است شما را انتخاب کنند. گروههای اجتماعیای که به آن تعلق دارید هم میتوانند تعداد محدودی رهبر داشته باشند، و این کار باعث میشود تأثیرگذاری شما زیاد شود و نشان دهید که از دیگر اعضای معمولی به ایدئولوژی گروه متعهدتر هستید.
همه با کشتن انسانها مخالفند: اینکه بگویید به نظر شما افراد نباید یکدیگر را بکشند، شما را از دیگران متمایز نمیکند.
وقتی افراد علامت ارسال میکنند [نمایش میدهند] تا دیگران را قانع کنند که از افراد معمولی بهترند، نتیجه اغلب چیزی است که نظریهپردازانِ نمایش14 «سبقت15» مینامند: یک مسابقه تسلیحاتی برای علامتهای افراطیِ بیشتر و بیشتر. اگر طاووسهای ماده بخواهند با طاووسهای نرِ دارای دمهای پرزرقوبرقتر (در مقایسه با طاووسهای نر معمولی) جفتگیری کنند، انتخاب طبیعی طاووسهای نری را ترجیح میدهد که در نسلهای بعد هم دمهای پرزرقوبرقتری داشته باشند. اگر همه دیپلم دبیرستان داشته باشند، دانشآموزان برای اینکه در چشم کارفرمایان متمایز جلوه کنند باید مدرک لیسانس بگیرند. دانشآموزان نسل بعد هم برای اینکه خودشان را از انبوه لیسانسهها متمایز کنند، به دنبال فوق لیسانس خواهند بود.
سبقتنمایی16 در اخلاقیات زمانی اتفاق میافتد که افراد تلاش میکنند با انجام و باور به چیزهایی که بقیه انجام نمیدهند، جایگاه اخلاقی خود را بالا ببرند. مثلاً همه با کشتن انسانها مخالفند: اینکه بگویید به نظر شما افراد نباید یکدیگر را بکشند، شما را از دیگران متمایز نمیکند. اما همه با خوردن گوشت حیوانات مخالف نیستند، پس گیاهخواری17 یا گیاهخواری مطلق میتواند بهنحو مؤثری وجهه اخلاقیتان را بالا ببرد.
سبقتنمایی میتواند تأثیرات مثبتی داشته باشد (مانند گیاهخواری). این کار دامنه نگرانیهای اخلاقیمان را به موضوعاتی که در غیر این صورت بهراحتی نادیده گرفته میشدند، گسترش میدهد. اما اغلب میتواند در افراد باورهایی ایجاد کند که با واقعیت خیلی متفاوت است. تصویر کنید پیرو دینی هستید که مروج صلح است، اما در کشور شما همه دیگر افراد (فارغ از اینکه چه دینی دارند) هم قبول دارند که صلح چیز خوبی است. در باب ارزش صلح ابراز عقیده کردن، مؤثرترین شیوه فضیلتنمایی برای دینتان نیست، چراکه حتی غیرمؤمنان هم چنین میگویند. در مقابل، مؤثرترین کار این است که در باب آن دسته از هنجارهای اخلاقی که برای همگان بدیهی نیست، ابراز عقیده کنید: مثلاً بگویید افراد نباید از ابزارهای پیشگیری از بارداری استفاده کنند، چراکه خلاف مشیت الهی است. باورهای عجیبوغریب، علامتهای فوقالعادهای برای ابراز وفاداری به گروهتان است، زیرا احتمال دارد که با غیرخودیها اختلاف داشته باشد. متأسفانه، اخلاقی کردن چنین انگارههایی میتواند بسیار مخرب باشد، مانند زمانی که ممنوعیتهای دینی در زمینه پیشگیری از بارداری، زمینه گسترش بیماریهای آمیزشی را فراهم میکند.
وقتی میبینیم کسی فضیلتنمایی میکند، اغلب واکنشهای شدیدی نشان میدهیم؛ گاهی تحسین، گاهی رنجش یا تحقیر. اما این شهودها محصول آن دسته مکانیسمهای روانشناختی است که برای این طراحی شدند که به ما کمک کنند تا یک دوست یا متحد خوب را ارزیابی کنیم، نه اینکه بفهمیم آیا عمل آن فرد تأثیر مثبتی بر جهان دارد یا نه. علمِ در حال ظهورِ نمایش [علامتدهی] نشان میدهد که این چیزها اغلب میتوانند از هم جدا باشند. به خاطر داشتن این بینش برای زندگی در این جهان پرسروصدا ضروری است.
پی نوشت
- signalling theory
- virtue signalling
- James Bartholomew
- signalling
- signals
- Ivy League
- Amotz Zahavi
- Michael Spence
- cheap talk
- coordination
- common knowledge
- plausible deniability
- sweatshops
- signalling theorists
- runaway
- runaway signalling
- vegetarian