آیا اظهارنظرهای روانشناسانه در مورد مشکلات روانی افراد مشهور اخلاقی است؟
در سالهای اخیر توجه به اخلاق پزشکی و درمانی رو به رشد بوده است و تا حد زیادی ادبیات آن تولید و بومی شده است؛ اما هنوز از حد قابل قبول فاصله زیادی دارد.
یکی از پدیدارهایی که اکنون به وفور دیده میشود تشخیص اختلالات روانی افراد مشهور یا عادی از طرف روانشناسان، و تا حدودی روانپزشکان و روانکاوان، و اعلام آن در فضای عمومی مجازی و رسانه ای، است. اغلب این تشخیصها تنها بر اساس مصاحبه ها، اظهار نظرها و شنیدههایی است که شواهد مناسبی برای تشخیص درمانی نیستند؛ اما غیر از این که چنین تشخیصهایی به لحاظ حرفهای مخدوش هستند، قواعد اخلاقی روان درمانی را نیز نقض میکنند. در واقع، حتی اگر شواهد و مستندات کافی برای تشخیص موجود باشد، روانشناسان، روانپزشکان و روانکاوان حق اعلام عمومی آن به نحوی که هویت شخص معین یا قابل شناسایی باشد، ندارند.
حفظ حریم خصوصی افراد در تشخیص، محرمانگی هر نوع تشخیص و درمان روانی، و رضایت صریح بیمار برای دخالت درمانی از جمله اصول مورد تایید همه سازمانهای روانشناسی جهانی و ایرانی است. در منشور اخلاق سازمان روانشناسی کشور اصولی هست که در مجموع مخالف اعلام عمومی بیماریها و اختلالات افراد در فضای عمومی است اما عدم تصریح به آن ممکن است مسبب ازدیاد این پدیدار ناخوشایند شده باشد.
هرچند که در سالهای اخیر این مسئله یکبار دیگر به صدر اخبار راه یافته است، اما سکوت و عدم نظارت نهادهای مسئول در ایران میتواند اسباب تعرض و نقض اخلاق روان درمانی را بیشتر فراهم کند.
در این نوشته ابتدا مبانی اخلاقی مسئله بررسی خواهد شد و تبیین خواهد شد که اظهار عمومی اختلال روانی افراد حتی اگر صحت داشته باشد، غیراخلاقی و نقض اخلاق حرفهای است. سپس نگاهی خواهیم انداخت به تاریخچه موضوع که با «قاعده گلدواتر» شناخته شده است؛ در پایان نیز نگاهی خواهیم انداخت به وضعیت موجود کشور و قوانین و نظامنامههای اخلاقی مرتبط در ایران.
استدلال بر غیراخلاقی بودن اعلام عمومی اختلالات روانی افراد در حوزه عمومی
این استدلال در چند مقدمه و یک نتیجه بررسی خواهد شد و در پایان برخی انتقادات نیز مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
مقدمه اول: هرگونه تشخیص، درمان یا دخالت درمانی با رضایت و آگاهی فرد شروع میشود
هر نوع درمانی مربوط به رضایت (Consent) تصمیم فرد بیمار، یا در صورت حجر یا قیم وی، شروع میشود. در واقع، نمیتوان کسی را مجبور به درمان کرد، مگر درمان نکردن آن سبب ایجاد خطر برای دیگران شود. ایجاد خطر به نظر تنها قیدی است که آزادی فرد برای درمان را محدود میکند و این خطر برای دیگران باید مشخص و روشن و ثابت شده باشد. از این رو، درمان برخی از بیماریهای مسری کشنده، مانند ایدز یا هپاتیت، یا خطرناک برای سلامتی دیگران، مانند روانپریشانی که ممکن است دست به قتل بزنند، میتواند جبری باشد و با قانون نافذ شود. در غیر این صورت، نمیتوان افراد را مجبور به درمان کرد. چون: نخست، فرد آزادی تصمیم گیری برای خود دارد و این حقی است که نمیتوان از او گرفت.
دوم، گاهی برخی از درمانها با باورهای اعتقادی، مذهبی یا شخصی افراد تعارض دارد و حل تعارض و تصمیم به عهده خود او است. برای مثال، فرض کنیم که بیماری موجود باشد که تنها راه درمان آن خوردن مقداری از «خمر» باشد و اندازه لازم آن ایجاد مستی کند؛ در صورتی که بیمار مسلمانی بر اساس مذهب فقهی خود جواز استفاده درمانی از مشروبات الکلی را نداشته باشد و خود او نیز به این مسئله معتقد باشد، مجبور کردن او به درمان نقض حقوق انسانی او خواهد بود. یا اگر خوردن گوشت حیوانی خاص برای درمان بیماری خاص تنها راه درمان باشد، یک نفر پیرو جینیسم را، که معتقد به ممنوعیت خوردن گوشت حیوانات است، مجبور در درمان کرد.
سوم، هیچ درمانی بهبودی تام و یقینی ندارد. همیشه ممکن است که درمان کارآیی نداشته باشد و بهبودی نبخشد. برای چیزی که یقینی نیست نمیتوان آزادی افراد را سلب کرد.
چهارم، هیچ درمانی کاملاً بی خطر نیست و همه درمانها عوارض جانبیای دارند که از کم تا شدید در نوسان است. نمیتوان مطمئن بود و یقین کرد که درمان جان و سلامتی فرد را بیشتری از بیماری که دارد تهدید نمیکند. از این رو، تصمیم و رضایت فرد برای هر درمانی نیاز است.
در طرف دیگر، امروزه علاوه بر رضایت، قید دیگری نیز اضافه شده است که «رضایت آگاهانه» (Informed consent) است؛ یعنی بیمار حق دارد به اندازه نیاز از مراحل درمان، دوره، روشهای جایگزین، خطرات و مسائل دیگر مطلع باشد و با دانستن این مسائل به درمان رضایت دهد. این مسئله تغییری است در اصلی کهن که «پزشک بهتر میداند» که امروزه مورد تایید و پذیرش نیست (see: Eyal, 2019).
از این رو، نه تنها رضایت، بلکه آگاهی بیمار از بیماری، درمان و مسائل دیگر برای دخالت درمانی لازم است.
مقدمه دوم: بیماریها حریم خصوصی افراد هستند و نمیتوانند در حوزه عمومی اعلام شوند
به طور قطع حریم خصوصی افراد شامل بیماریها و مشکلات روانی، فردی و خانوادگی است و جز خود او هیچ کس نمیتواند آنها را اعلام کند. شیوه کسب اطلاع از بیماری یا اختلال ناقض این حق نیست و حتی اگر متخصص از طریق تصادف، اشتباه، مصاحبه یا هر چیز دیگر به وجود بیماری یا اختلالهای روانی در فرد پی ببرد، اظهار و افشای آن هم تعرض به حریم خصوصی فرد هم نقض اخلاق پزشکی و درمانی که متخصص را ملزم به محرمانگی اطلاعات پزشکی افراد میکند، مگر در مواردی که قانون خلاف آن را تصریح کرده باشد.
نقض حق محرمانگی شرایط قانونی و ساز و کار خاص دارد و افشای آن تنها به افراد خاص ممکن است که حوزه عمومی جزئی از آن نیست. جز آن اعلام عمومی بیماریها از جانب متخصصان سبب لطمه به آبرو و ایجاد آزارهای اجتماعی و روانی و حتی مخاطره برای فرد است، در صورتی که امنیت و حیثیت افراد از حقوق بنیادین آنها است.
مقدمه سوم: تشخیص روان درمانگران در حوزه حرفهای آنها رفتار حرفهای است
اگر فرد روان درمانگر، که حرفه او تشخیص و درمان بیماریها و اختلالات روانی است، از طریقی متوجه اختلال شود، تشخیص او رفتار حرفهای اوست. به عبارت دیگر، اظهار نظر روانشناس درباره ادبیات در شمول آزادی بیان و اظهاری شخصی است، اما تشخیص روانشناختی او بر اساس آموزشهای حرفهای و شغل اوست. از این رو، اظهارات تخصصی آنها بخشی از حریم خصوصی آنها نیست. اگر او تحصیلات روان درمانگری را ندیده بود، قادر به تشخیص نبود؛ بنابراین اظهارات تخصصی به هر نوعی بخش از رفتار حرفهای است. هرچند، حتی اگر حریم خصوصی هم باشد، افشای آن نقض حریم خصوصی فرد دیگر است و با مشکل اخلاقی دیگری برخورد میکند.
نتیجه: متخصصان رواشناسی، روانپزشکی و روانکاوی حق اعلام عمومی بیماریهای افراد مشهور و اشخاصی را که بیمارشان نیستند، ندارند.
در مورد محرمانگی اطلاعات پزشکی بیماران بحثی وجود ندارد و هدف این نوشته نیز آن نیست، بلکه مسئله بررسی اخلاقی اظهار عمومی تشخیص اختلالات روانی افرادی است که به متخصص مراجعه نکردهاند. اگر متخصصی بر اساس گفته ها، شنیده ها، مصاحبهها و هر نوع انتشار عمومی دیگر از افراد مشهور، اعم از بازیگر، سیاستمدار، نویسنده و هر شخصی که ممکن است در رسانهها چیزی را منتشر کند، متوجه اختلال روانی در فرد یا نزدیکان به فرد شود، افشای آن در حوزه عمومی غیر اخلاقی است؛ زیرا بنابر مقدمه اول رضایت فرد را کسب نکرده است و بنابر مقدمه دوم حریم خصوصی افراد را نقض کرده است. به این دلیل، چنین کاری غیر اخلاقی است.
از طرف دیگر، بنابر مقدمه سوم، این رفتار نقض اخلاق حرفهای است و این پدیدار نقض اخلاق حرفهای است. تا اینجا استدلال برای اثبات ادعا کفایت میکند؛ اما میتوان برای تکمیل آن موارد دیگری را نیز افزود که سبب روشنی بیشتر میشوند.
متمم اول استدلال: تشخیص بر اساس اطلاعات مکتسب از روشهای غیرمتعارف تخصصی، غیرحرفهای است
در استدلال مذکور سعی شد که فرض بر صحت تشخیص باشد، یعنی استدلالی که آمد، نشان میدهد که حتی اگر تشخیص درست باشد، اعلام آن در حوزه عمومی غیراخلاقی و خلاف اخلاق حرفهای است.
اکنون میتوان به این بحث، نکاتی افزود که نشان میدهد، این نوع از تشخیصها اعتبار حرفهای مبهمی دارند. پدیدار مورد بحث در این نوشته اعلام اختلالهای روانی افراد بر اساس مطالب رسانهای است؛ چنین تشخیصی از جهات متعدد مخدوش و نادرست است.
همه مکاتب روان درمانی روشهایی برای بررسی وضعیت بیماری دارند که شامل مصاحبه، معاینه، پرسشنامه و روشهای مورد تایید دیگر است. در همه روشها افراد آموزش کافی میبینند که فرآیند تشخیصی به صحت نزدیک باشد و احتمال تشخیص اشتباه را کم کنند؛ بسیاری از اختلالهای روانی مظاهر مشابهی دارند که متخصص باید بتواند بیماری صحیح را تشخیص دهد. در حال حاضر برخی از روانپزشکان حضور بیمار برای تشخیص را مورد تردید قرار دادهاند، اما این نقض تنها این ادعا را رد خواهد کرد که بررسی حضوری بیمار برای تشخیص نیاز است (e.g., see: Lee, 2019). با فرض اینکه تشخیص بیماری از دور ممکن است، اطلاعات رسانهای و گفتههای افراد مشهور در رسانهها بعید است که بتواند اعتبار کافی داشته باشد.
ذات رسانه به گونهای است که تمایل به جلب توجه دارد و خصوصاً وقتی پای افراد مشهور وسط باشد به انحاء متفاوت سعی در جلب توجه مخاطب خواهد کرد؛ این تمایل تنها از جانب رسانه و افراد رسانهای نیست، بلکه افراد مشهور نیز برای حفظ شهرت انواع سخنان و رفتارها را نشان میدهند. هدف آن بازتولید شهرت و جلب توجه مخاطب است. به همین خاطر گاهی دیده میشود که افراد برای تولید یا بازتولید شهرت حتی به کارهایی دست میزنند یا سخنانی میگویند که در حوزه عمومی نامطلوب است و همین عنصر نامطلوبی سبب توجه میشود؛ اگرچه تولید شهرت با توجه منفی و ایجاد نفرت عمومی به نظر ناخواسته میآید اما گاهی افراد عمداً چنین کاری میکنند. زیرا در هر حال تولید شهرت میکند؛ شهرت منفی را به راحتی میتوان با اقدامات بعدی به شهرت خوب تبدیل کرد.
چیزی شبیه حکایتی که عبید زاکانی ذکر کرده است که: «جحی گوسفند مردم میدزديد و گوشتش صدقه میکرد. از او پرسيدند كه اين چه معنی دارد؟ گفت: ثواب صدقه با بزه دزدی برابر گردد و در ميانه پيه و دنبه اش توفير باشد.»
برای مثال، ممکن است شخصی معمولی یا نه چندان مشهور با کاری یا سخنی افکار عمومی علیه خود بشوراند؛ تا اینجا او فردی «بد» اما مشهور است. در مراحل بعد با عذرخواهی عمومی یا کارهایی جبرانی شهرت منفی را به شهرت مثبت تبدیل کند؛ تغییر و دخالت در افکار عمومی کار سختی نیست و برخی متخصص آن هستند.
در هر حال، چنین رویهای یکی از کارهایی است که مواردی دارد و وقتی به هر شکلی توجه افکار عمومی جلب شد، «شهرت توفیر است». از این رو، بسیاری از گفتهها و مطالبی که افراد در رسانه میگویند نزدیکی کافی به واقعیت ندارد تا مستند تشخیص بیماری باشد. تکیه حرفهای بر این اطلاعات رفتاری غیر حرفهای است.
متمم دوم استدلال: ایجاد آزار ناروا و بی آبرویی برای فرد
تشخیص روانشناختی رواندرمانگران و اعلام عمومی آن بدون تردید سبب لطمه به حیثیت فرد و آزار او میشود. خصوصاً این اظهارات حتی اگر نادرست باشند به این دلیل که از جانب متخصصی حرفهای بیان شده است، توانایی اقناع بالایی دارند و به سختی میتوان آن را از اذهان دور کرد. گاهی تشخیصها ممکن است امنیت فرد را به خطر اندازد؛ زیرا در صورت وجود اختلالات گاهی افراد واکنشهای نامناسبی نشان میدهند. فرد بیمار همچنان حقوق بنیادین خود را دارد و بیماری سالب حقوق اساسی مانند امنیت و حیثیت نیست.
رخداد گلدواتر و قاعده گلدواتر
در سال ۱۹۴۶ در زمان انتخابات ریاست جمهوری امریکا بری گلدواتر (Barry Goldwater) ، سناتور و سیاستمدار آمریکایی یکی از نامزدهای انتخاباتی بود؛ مجله فکت در زمان تبلیغات نامزدها در مقالهای مدعی شد که بیش از هزار روانپزشک تایید کردهاند که گلدواتر توانایی روانی ریاست جمهوری را ندارد. این تشخیص بر اساس کتابهای ادبی و گفتههای رسانه گلدواتر بود. این مقاله و دخالت روانپزشکان در انتخابات کشمکش زیادی در حوزه عمومی ایجاد کرد و نهایتاً یکی از دلایل شکست گلدواتر در انتخابات بود. گلدواتر نشریه و روانپزشکان دخیل را تعقیب قضایی کرد و حکم به نفع او صادر شد (see: GOLDWATER v. GINZBURG case).
پس از آن کشمکشهای زیادی درباره روایی و اعتبار دخالت روان درمانگران در تشخیص اختلالات روانی افراد ایجاد شد و نهایتاً همه سازمانهای مرتبط با فعالیتهای روان درمانی به منع دخالت و تشخیص روانی درباره افراد مشهور از جانب متخصصان روان ملتزم شدند. به همین دلیل منع دخالت متخصصان روان در سیاست به «قاعده گلدواتر» مشهور شد.
در زمان نامزدیهای ترامپ در آمریکا یکبار دیگر با اظهار نظرهای روان درمانگران در رسانه ها، موضوع جنجالی شد و دوباره سازمانها و نهادهای مرتبط بر ضرورت پایبندی به قاعده گلدواتر تاکید کردند. به همین خاطر هم انجمن روانپزشکی آمریکا و هم انجمن روانشناسی آمریکا هر دو ضرورت منع اعلام عمومی تشخیص اختلال روانی افراد را تاکید کردند. انجمن روانپزشکی آمریکا «قاعده گلدواتر» را در منشور اخلاقی خود گنجانده است (See: “APA Remains Committed to Supporting Goldwater Rule”, ۲۰۱۷) و انجمن روانشناسی نیز بدون استفاده از این لفظ با استناد به اصولی در منشور خود هر نوع دخالت یا اظهار نظر روانشناسان درباره افراد مشهور را، حتی در مورد سیاستمداران خطرناک، خلاف اصول اخلاقی خود دانسته است (see: “Response to Article on Diagnosing Public Figures”, ۲۰۱۶).
ضرورت این امر از لحاظ اخلاقی مستدل شد اما حتی از موضع سیاسی نیز جواز دادن به این دخالتها به سادگی میتواند سبب فروپاشی همبستگی اجتماعی و تلاشی سیاسی شود؛ زیرا چنانکه گفته شد مشخص نیست که اطلاعاتی که در حوزه عمومی از سیاستمداران و افراد مشهور منتشر میشود چه اندازه واقعی و معتبر باشد. بنابراین دخالت روانشناختی جز زیان نخواهد داشت.
بررسی موضوع در ایران
در «نظامنامه اخلاق حرفهای سازمان نظام روانشناسی و مشاوره جمهوری اسلامی ایران» مصوب ۱۳۸۶ تصریحی به لزوم رضایت فرد، پرهیز از اعلام عمومی اختلالات روانی و دخالت در امور افراد مشهور نشده است. با این حال، به نظر میرسد که متن مبنایی این نظامنامه برگفته از نظام اخلاقی انجمن روانشناسی آمریکا باشد که مشهورتین و تا حدی کامل ترین متن است، و به همین دلیل میتوان دانست که این اصول ذیل اصول دیگر قرار میگیرند. از این رو، مطابق برخی از اصول عمومی این نظامنامه میتوان محل بحث را مستند به نظامنامه کرد. این اصول چنین هستند:
- اصل عمومی اول «احترام به شان و آزادی انسان»،
- اصل سوم «سودمندی و عدم آسیب رسانی»، و
- اصل پنجم «توجه به رفاه دیگران» (رک. نظامنامه در منابع).
بحث رضایت و آگاهی فرد ذیل اصل اول میگنجد و همین اصل در کنار اصول سوم و پنجم نیز دالّ بر دوری از رفتارهای زیان رسان است؛ اظهار تشخیصها در حوزه عمومی مسلماً ناقض احترام به شان، آسیب رسان برای فرد و بیتوجه به رفاه او است. در میان دیگر نهادهای مشابه و دانشگاهها نیز نظام اخلاقی مشابهی تایید و تاکید شده است، جز انستیتو روانکاوی تهران که در این مورد عملکرد مناسبی دارد. انستیتو روانکاوی تهران منشور اخلاقی خود را مستند به نظام اخلاق روانشناسی آمریکا که پایبندی آن به مدعا ذکر شد، و چند نهاد بین المللی دیگر کرده که اغلب آنها تصریحاً اصل را بیان کردهاند.
بررسی موضوع تنها از جهت اخلاق حرفهای بود و به همین دلیل به منشورهای اخلاقی پرداخته شد، اما در مواردی که اعلام عمومی تشخیص به نحوی باشد که هویت فرد معین یا قابل تعیین باشد از جهت قوانین کیفری با عناوین «توهین» و «نشر اکاذیب» قابلیت تعقیب قضایی دارد. با این حال که ساز و کار قانونی برای آن موجود است نیاز به گنجاندن چنین اصلی در نظامهای اخلاق حرفهای مرتبط وجود دارد.
وضعیت پدیدار در ایران
با گسترش فضای مجازی و تعدد شبکههای اجتماعی در حال حاضر روانشناسان زیادی در فضای مجازی به عنوان متخصص در حال فعالیت هستند؛ با وجود فواید این فعالیتها مواردی نیز از تخلف از اصول اخلاق حرفهای در میان آنها مشاهده میشود. تشخیص اختلالات روانی برای افراد مشهور یا بر اساس اخبار رسانهای از موارد فراوانی است که دیده میشود و به نظر نمیرسد که هیچ نظارتی بر آن وجود داشته باشد. این امر تا جایی است که حتی در صورت تذکر کاربران متخصصان یا واکنشی نشان نمیدهند و نادیده میگیرند یا کار خود را تایید میکنند. راقم این سطور علاوه بر مشاهدات تصادفی با جستجو موارد زیادی را یافت. یک نمونه از مشاهدات ذکر میشود.
یکی از رواندرمانگران دست کم دو بار درباره افراد با هویت معین اظهار نظر عمومی کرده است: نخست، در مورد یکی از قتلهایی که افکار عمومی را تکان داد. توضیحاتی که قوه قضاییه به رسانهها میدهد معمولا برای حفظ حقوق متهم تا پایان فرآیند محدود به اطلاعات کمی است. در این مورد، پس از آنکه پزشکی قانونی سلامت روانی متهمان را تایید کرد، روانشناس مورد بحث در یادداشتی در رسانهای رسمی بیان کرد که تشخیص پزشکی قانونی به معنای عدم اختلال روانی نیست و در طی یادداشت به صراحت متهمان را دارای اختلال تشخیص داد.
مورد بعدی تشخیص «وابستگی مرضی» برای بازیگری بود که هنوز ازدواج نکرده است و در چند دقیقه از مصاحبه تلویزیونی همراه مادرش، هم مادر و هم بازیگر، میگویند که در صورت ازدواج بازیگر از هم جدا نمیشوند؛ این گفتهها همراه خنده و طنز صریحی است که نشان میدهد ممکن است جدی نباشد. با این حال، روانشناس مذکور در یک توئیت نوشت با ذکر اسم شخص که «کلافهگی» او را «از این حجم از وابستگی مرضی مادرش» میتوان از «خندههای هیستریک و برون ریزیهایش» تشخیص داد.
نگارنده با تذکر اینکه این توئیت نقض اخلاق حرفهای است، به روانشناس اعلام کرد و عدم رضایت و عدم بررسی و اعلام عمومی تشخیص بیان شد؛ واکنش مسدود کردن نگارنده بود بدون حذف آن. چنین واکنشی نشان میدهد که رواشناسان نه تنها نظارتی را بر خود نمیبینند بلکه حتی در صورت تذکر نیز حاضر به اجرای اخلاق حرفهای نیستند. اگر ساز و کاری برای جلوگیری و بررسی این امور در سازمان روانشناسی کشور ایجاد نشود، علاوه بر انتشار نادیده گرفتن اخلاق حرفهای سبب لطمه به حیثیت رواشناسی کشور و تحمیل پروندههای قضایی به قوه قضاییه میشود.
ارجاعات
- Eyal, Nir, “Informed Consent”, The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Spring 2019 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL = https://plato.stanford.edu/archives/spr2019/entries/informed-consent
- Lee , Bandy X. (2019) “Mental health experts see Trump is dangerous, but our professional gatekeepers protect him “, USA Today, https://www.usatoday.com/story/opinion/voices/2019/10/11/donald-trump-mentally-unfit-american-psychiatric-association-column/3917647002/
- GOLDWATER v. GINZBURG Case Nos. 496-499, Dockets 32804-32807, accessible at: https://www.leagle.com/decision/1969738414f2d3241661.xml
- “APA Remains Committed to Supporting Goldwater Rule” (۲۰۱۷) accessible at: https://psychiatry.org/news-room/apa-blogs/apa-blog/2017/03/apa-remains-committed-to-supporting-goldwater-rule
- “Response to Article on Diagnosing Public Figures”, accessible at: https://www.apa.org/news/press/response/diagnosing-public-figures
- “نظامنامه اخلاق حرفهای سازمان نظام روانشناسی و مشاوره جمهوری اسلامی ایران” (۱۳۸۷) تازههای روان درمانی، شماره ۴۹ و ۵۰