بررسی و نقد ماهیت سلبی سعادت در اخلاق وظیفه گرای کانت
از مهمترین مفاهیم در فلسفه اخلاق، سعادت به عنوان زیربنای ذهنی تمام اعمال آدمی است. با این حال، بنا به اخلاق کانتی، سعادت نمی تواند مبنا یا انگیزه ای برای اخلاق کلی و مطلق باشد.
هدف در این نوشتار، بررسی چرایی طرد سعادت از اخلاق کانتی است. مقاله با تعریف سعادت آغاز می شود و در ادامه، انتقادات و اصول اخلاق کانتی که در تضاد با سعادت خواهی هستند، بررسی می شوند؛ و در نهایت، با انتقاداتی پایان می یابد.
هدف اخلاق، تنظیم قوانینی مطلق و نامشروط است که اصل تجربی سعادت نمی تواند چنین قانونی را فراهم کند. اخلاق صوری کانت با تکیه بر عینیت قوانین عقل آدمی، هرگونه توجه به ماده و غایت تجربی را زیان بار می داند؛ اما سعادت امری ذهنی و فردی است که احکام آن، نه می توانند کلی باشند و نه ضرورتاً سعادت را به عنوان نتیجه در پی داشته باشند؛ چراکه سعادت تا حد زیادی به دست طبیعت فراهم می شود. مهم ترین انتقاد به چنین اخلاقی، در نظر نگرفتن جایگاهی برای سعادت اندیشی در ترغیب به عمل اخلاقی است. عمل اخلاقی، یا به پشتوانه ای همچون خداوند برای اوامر و نواهی خود نیاز دارد یا به لحاظ سعادت شخصی، که اخلاق کانت فاقد آنهاست.
مقدمه
سعادت، تنها یک واژه فلسفی نیست؛ بلکه از مهمترین مفاهیم در زندگی بشر است. سعادت به عنوان اصلی که همواره هدف زندگی انسانها قرار میگیرد، به هر آنچه موردتمایل بشر بوده و برای او ارزشمند است، مرتبط میشود.
به نظر میرسد، انسان هر پیشرفتی در زندگی خود داشته، ناشی از سعادتخواهی است. چرا که امید به بهبود زندگی و در نهایت رسیدن به سعادت است که سبب پیشرفت اوست. سعادت معنای گستردهای را شامل میشود و هرکس بنا به طبع خود، سعادت را در چیزی میداند که آن را میتوان در برآوردن نیازهای روحی و جسمی دانست.
در بسیاری از مکاتب اخلاقی، سعادت به عنوان نتیجه و غایت فعل اخلاقی پذیرفته شده است. اما هر مکتب با توجه به زیربنای فکری خود، تعاریف متعددی از آن ارائه میدهد: گاهی در بهرهمندی از دنیای مادی و گاهی در آرامش روحی و دوری از مادیات. اما بیشک سعادت مفهومی است که هر مکتب اخلاقی در توجیه خود به آن متوسل میشود. چرا که انسان بدون انگیزه، میل به هدف نخواهد داشت؛ و هیچ انگیزهای قویتر از سعادت نیست و سعادت یک ایدئال جامع از تمام خواستههای آدمی است.
کانت از بزرگترین فیلسوفان اخلاق است که اخلاق وظیفهگرایانه او هنوز موردتوجه است. بنا به نظر مشهور، او به صراحت چنین مفهوم اساسی را از اخلاق خود طرد میکند. و حتی معتقد است که توجه به آن، خلوص اخلاقی را خدشهدار میکند. با توجه به اهمیت سعادت در بحثهای اخلاقی و عملی، نظر کانت در این میان بس شگرف به نظر میرسد. بنابراین، بررسی چگونگی و چرایی طرد این غایت و انگیزه از اخلاق کانتی ضروری است.
تمام هدف کانت، عقلانی کردن اصول فلسفه نظری و عملی خود است. بنابراین، هدف او تفسیری ناب و خالصانه از اخلاقی است که یکسره متکی بر عقل است.
در این میان، به گمان کانت راهی نیست مگر آنکه سعادت به عنوان اصلی تجربی، از اخلاق طرد شود. اما اخلاقی که سعادت را نادیده میگیرد، به نظر نمیتواند با خواستههای طبیعی انسان هماهنگ باشد.
این مقاله با توجه به عنوانش، مبتنی بر کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق و بخش تحلیلیات کتاب نقد عقل عملی نگاشته شده است؛ چرا که کانت پس از این دو، ناگریز گونهای سعادت را در اخلاق خود میگنجاند. با این حال به نظر میرسد عظمت اخلاق کانت بیشتر در کتاب بنیاد به چشم میخورد؛ جایی که او سعادت را از اخلاق طرد میکند تا اخلاق مطلق و عینی ارائه دهد که به هیچ مبنا و انگیزهای جز عقل نیازی ندارد.
تعریف سعادت
فقدان بحث مستقلی در اخلاق کانت در باب سعادت، بسیار غیرمعمول است؛ چرا که «سعادت» عنصری مهم در اخلاق و جزء جدانشدنی زندگی انسان به عنوان موجود خردمند ناقص است.
سعادت مبنای نظریه اخلاقی کانت نیست و او به شیوههای مختلف، در آنجا که به تشریح اصول اخلاقی خود میپردازد، سعادت را نقد میکند؛ اما پیش از پرداختن به دلایل رد سعادت، تعریف سعادت از دیدگاه کانت ضروری مینماید.
به طور کلی، برای سعادت میتوان معانی متعددی لحاظ کرد؛ معانیای که اغلب ابهامات زیادی دارند. حتی برداشتها درباره چیستی سعادت، متفاوت است: عدهای سعادت را در آرامش روحی، و برخی آن را به عنوان بهروزی و بهرهمندی توصیف میکنند.
به نظر میرسد کانت نیز چندین معنا از سعادت را مدنظر داشته است. به طور کلی او در تعریف سعادت دو راه پیش میگیرد:
نخست اینکه جایگاهی محسوس برای آن در نظر میگیرد. در اینجا، سعادت به معنای برآورده شدن غرایز و لذات و رضایتمندی از آنهاست که آن را با واژههایی چون نیکبختی (well-being) و بهرهمندی (welfare) تعریف میکند. اما از سویی جایگاهی معقول به معنای رضایت اخلاقی برای آن در نظر میگیرد. او غالبا اولی را سعادت طبیعی (physical happiness) و دومی را سعادت اخلاقی (moral happiness) مینامد.
سعادت اخلاقی تنها در قطعات محدودی از کتاب فلسفه فضیلت مطرح میشود. آنجا که از کمال آدمی سخن میگوید، معتقد است رضایت ناشی از انجام عمل اخلاقی، چیزی شبیه به سعادتمندی است؛ که چنین احساس رضایتی، لازمه کمال آدمی است.
اما هدف کانت نقد چنین معنایی از سعادت نیست؛ چرا که او چنین معنایی از سعادت را لازمه کمال آدمی میداند و آن را بدین گونه تعریف میکند: «سعادت، همانا وضعیت یک موجود عاقل در عالم است؛ به گونهای که در همه هستی او همه چیز مطابق خواست و ارادهاش جریان داد». در این تعریف سعادت به عنوان جایگاه یک موجود عاقل در جهان در تمامیت وجودیاش است که همه چیز برای او مطابق با خواستنش جریان دارد. کانت چنین سعادتی را پاداش فضیلت از جانب خداوند در سیر جاودانه روح میداند. وایک چنین احساس سعادتی را احساس منفی مینامد؛ چرا که قابل دستیابی نیست؛ در برابر سعادت طبیعی، که سعادتی مثبت است؛ چرا که قابل دسترس است و انسان میتواند اراده خود را به دستیابی آن معطوف کند.
سعادت اخلاقی کانت، صرفا شبه سعادتمندی است، نه به معنای آگاهی از فضیلتمندی؛ بلکه سعادتی که نقطهای برای دستیابی به آن وجود ندارد؛ چرا که چگونگی دستیابی بهآن مشخص نمیشود و به نوعی جاودانگی مرتبط میشود؛ و جاودانگی نقطه پایانی ندارد. هدف کانت نقد چنین معنایی از سعادت نیست؛ بلکه در کتاب بنیاد و بخش تحلیلیات نقد عقل عملی بیشتر به سعادت به معنای طبیعی آن توجه دارد.
…