اخلاق جنسیت اسلامی (۲)
برتری مردانه، مکمل جنسیت، برابری جنسیتی سه موقعیت اصلی و متمایزی هستند که مسلمانان مومن در خواندن آیات قرآن و حدیث در مورد نقشهای جنسیتی اتخاذ کردهاند. در حالیکه برخی بر این باور هستند که قرآن و حدیث از برتری مردانه مطلق حمایت میکند، دیگران بار پدرسالارانه را با این بحث تعدیل میکنند که سنت مطابق با متن کتاب مقدس از جایگاه برابرانه در نظر خدا طرفداری میکند، اما آن خدایی که مرد و زن را با طبیعتهای متفاوتی آفرید که به بهترین نحو با نقشهای متفاوت منطبق است. نظریه مکمل معتقد است که در این نقشهای جنسیتی متفاوت، مردان به دلیل طبیعت ذاتیشان حامی و محافظ زنان هستند، و از این رو تحت فشار قدرت، مقاومت، و مسئولیت زنان قرار گرفتهاند که نقش آنها با بخشی از ذاتشان یعنی تولیدمثل و پرورش تکمیل میشود.
طرفداران برابری در سنت تفسیری و کتاب مقدس میگویند که برتری مردانه پارادایم فلسفی، تاریخی اخلاق جنسیت است که در آن قرآن و حدیث پدیدار و تفسیر شده است. سنجش رابطه بین بافت تاریخی و قرآن دو نتیجه متمایز را در دانش فمینیستی حاصل آورده است. از سوی دیگر، الهیدانان فمینیست مسلمان آیات قرآنی را در متن نشاندند که روابط جنسیتی سلسلهمراتبی را بهعنوان محصول هنجارهای اجتماعی قرن هفتم عربستان پیشنهاد میدهند و پیشنهاد میکنند که اخلاق برابریخواهانه و جهانی قرآن باید بر آیات خاص تاریخی سلسلهمراتبی جنسیتی اولویت داشته باشد. از سوی دیگر، و آنگونهای که تحلیل عایشه هدایتالله1 از استراتژیهای تفسیری الهیدانان فمینیست مسلمان سخن میگوید، الویتدهی آیات مساوات بر آیات سلسلهمراتبی در قرآن دستور داده نشده است. بنابراین، اگر مفسرین بافت تاریخی آیات در قرآن را تصدیق میکنند، سپس ”از دیدگاه معاصر در اینجا و اکنون، قرآن شاید بر اندیشه سلسلهای جنسی صحه میگذارد همانطور که ما آن را امروزه تعریف میکنیم که ناسازگار با برابری جنسی هست که ما امروزه تعریف میکنیم“ (هدایتالله، ۲۰۱۴، ۱۵۰).
برتری مردانه، مکمل جنسیت، برابری جنسیتی سه موقعیت اصلی و متمایزی هستند که مسلمانان مومن در خواندن آیات قرآن و حدیث در مورد نقشهای جنسیتی اتخاذ کردهاند.
مفسرین مسلمان سنت کتاب مقدس از تعدادی روش استفاده کردند تا به برابری جنسیتی دست یابند. الهیدانان فمینیست مانند امینه ودود2 و اسما بارلاس3 بر جهانبینی تساویگرا دشوار در قرآن تاکید میکنند و روش هرمنوتیکی اتمی تفسیر مردمحور سنتی را نقد و بر زبانشناسی قرآن بر هسته اخلاقیاش تمرکز کردند. در عوض ارزشهایی که نسبت به اسلام ”بیرونی“ هستند، این هسته اخلاقی برابریخواهی مطلق برای آنها از خود قرآن پدید میآید و سئوالاتی در مورد اینکه چه نوع جامعهای با اعتقاد به خدا و یگانگیاش شکل میگیرد میپرسد. این برابریخواهی همچنین به کسانی با هویتهای غیردوگانه و امیال جنسی متنوع نیز گسترش مییابد. – این ایده که بر طبق اخلاق قرآنی، همه بشر برابر هستند.
روش دیگر برای رسیدن به برابری جنسیتی در الهیات فمینیست مسلمان از طریق رویکرد دین تطبیقی است. جروشا لمپتی4 دانش در مورد ”کلام“ قرآن و ”کلام“ عیسی را برای ارائه اندیشههای تطبیقی، سازنده و الهیاتی در مورد دغدغههای مشترک فمینیستی مانند نقش ”کلام“ در بافت معاصر مقایسه میکند. در فهم اینکه الهیات فمینیستی مسلمان هم اخلاق برابریخواهی قرآن را برجسته میسازد و هم محدودیتهای برابریخواهی جنسیتی را ذکر میکند. لمپتی از اثر دانشمند مسیحی کواک پیولان5 در مورد تصورات فمینیستی عیسی استفاده میکند تا مطرح کند که الهیدانان فمینیست مسلمان یک رویکرد پیوندی نسبت به قرآن را قبول میکنند. یعنی، در نظر گرفتن قرآن بهعنوان یک ”جایگاه رابطه“ و پذیرش پیچیدگیها و ابهاماتش است (لمپتی، ۲۰۱۸: ۶۹).
با این کار، خوانندگان میتوانند بفهمند که ”قرآن الهی و از این جهان است. عالمگیر و در پاسخ به بافت خاص است. این برابریخواهی است و با مردمداری و پدرسالاری نشانهگذاری میشوند.“ (۲۰۱۸: ۶۸). لمپتی معتقد است که چنین رویکردی به تفاسیر برابریخواهی اضافی”با خودداری از برتری دادن معنای تاریخی یا سنت انباشتهشده“، و نزدیک شدن به معنای تاریخی و سنت بهعنوان ”پاسخهایی به وجه دوگانه قرآنی که تنها پاسخهای ممکن و مشروع نیستند“ اجازه میدهد (۲۰۱۸: ۷۰).
محققان فمینیست علاوه بر گسترش استراتژیهایی برای تعریف، حمایت و نقد برابریخواهی جنسیتی در قرآن، تفسیر کتاب مقدسی را بهعنوان سنت هنجار مردانه بررسی کردند. اش گیسینگر6 معتقد است که تفاسیر پیشامدرن تعصبات جنسیتی ازلی نسبت به تفسیر، تحلیل تفسیری قرآن، و دیگر زنان حاشیهرانده شده در سراسر تعهداتشان با حدیث را به وجود آوردند. اما مفسران هر نوع از مرجعیت اجتماعی، از جمله مرجعیت تفسیری را مردانه تعریف کردند. در نتیجه، تفاسیر پیشامدرن مرجعیت را برای تفسیر قرآن شکل دادند، ”برای/علیه زنانگی که آنها را با کاستیهای ذهنی، فیزیکی، اخلاقی و روحانی مرتبط میدانند [میدانستند] (گیسینگر، ۲۰۱۵: ۲۵). مفسران پیشامدرن با حاشیه بردن نقشهای زنان در مطالب تفسیری و همچنین نقش آنها بهعنوان راویان حدیث، ”متن قرآن را بهگونهای ساختند که به نظر میرسد عملا این احتمال را که یک زن می تواند مرجعیت تفسیر قانونی آن را داشته باشد رد میکند.“ (گیسینگر، ۲۰۱۵: ۲۵).
فاطمه مرنیسی همراه با تحلیل گسینگر در مورد مرجعیت تفسیری و دینی پیشامردن بهعنوان یک هنجار مردانه، معتقد است که حدیث و زنجیر انتقال (اسناد) که احادیث را به پیامبر یا اصحابش نسبت میدهد، بهعنوان سلاح سیاسی مهمی بود که برای حفظ قدرت مرد پس از مرگ پیامبر استفاده میشود. مرنیسی معتقد است که دستکاری حدیث برای حمایت از مرجعیت مردانه ”ویژگی ساختاری عمل قدرت در جوامع مسلمان بود. چرا که کل قدرتی که دین بدان مشروعیت بخشید از قرن هفتم به فشارهای سیاسی و علایق اقتصادی برای ایجاد سنتهای غلط تحمیل شد. در سنجش بافت تاریخی و موضوعات روششناختی، که در آزمون حدیث مواتر به وجود میآید برای تصدیق روابط جنسیتی سلسلهای و نگرشهای زنگریز راویان بسیار معتبر استفاده میشد. مرنیسی معتقد است که حقوق زنان هرگز سازگار با پیام پیامبر یا قرآن نبوده است، ”فقط به این دلیل که حقوقی با منافع نخبگان مرد در تضاد است“ (۱۹۹۱: ۹).
اخلاق، در بعد عمل، که در تعهدات با قرآن و دانش دینی اسلامی ریشه دارد، به تجارب و اعمال واقعی افرادی برمیگردد که آنها معتقدند بر طبق اصول قرآنی است. تحقیق سعدیه7 شیخ در مورد بازماندگان خشونت خانگی زنان مسلمان این بحث را مطرح میکند که اخلاق جنسیت اسلامی نه تنها از تفسیر توسط محققان سنتی و فمینیست نشات میگیرد، بلکه با تجارب زیسته زنان مسلمان، یا یک ”تفسیر عملی“ اطلاع داده میشود. شیخ چگونگی تجارب افراد درگیر با خشونت خانگی را بررسی میکند که آنها را به تفکر در انسانیت، اسلام و اخلاق اسلامیشان هدایت میکند و در یک ”چارچوب اسلامی اخلاقی و الهیاتی که دیدگاههای دینی زنگریز و سودگرایانه را در مورد زن به چالش میکشاند و صراحتاً روابط توهینآمیز در مورد مبانی دینی را به پرسش میگیرند“ نتیجه میدهد (شیخ، ۲۰۰۷: ۱۸۰).
افراد از طریق تجاربشان با ستم و تفکر در مورد دین و انسانیتشان، میتوانند چارچوبهای اخلاقی اسلامی را استنتاج کنند که تفاسیر پدرسالارانه از ۴:۳۴ توسط شوهران و رهبران دینی محلی را محکوم میکند. اثر شیخ اثبات میکند که اخلاق جنسیتی معاصر نشات گرفته از قرآن در ”پهنۀ رویاروییهای درگیر، پویا و چندمعنا“ هستند (۲۰۰۷، ۸۹). بنابراین، تجارب زیسته زنان یک ”منبع فهم و تولید دانش درون سنتهای دینی“ هستند (۲۰۰۷: ۸۹). اندیشه تفسیر عمل امکان اخلاق فمینیستی اسلامی را نشان میدهد که توسط روابط صمیمی جنسیتمحور و اجتماعی که در متون اسلامی شرح و وصف میشود توقیف نمیشود.
ادامه دارد…