نقش قصد در حُسن و قُبح اخلاقی، از منظر آخوند خراسانی
مقدمه
چیستی و ماهیت حسن و قبح از جمله مباحثی است که پیشینه آن را در اندیشههای سقراط و گفتوگوهای او میتوان جستوجو کرد. برخی صاحبنظران، سه مرحله تاریخی برای ماجرای حسن و قبح در دنیای اسلام تصویر کردهاند. مرحله نخست تا پیش از ظهور قدریه و معتزله بوده است که واقعیت آن مطرح بود، ولی این کلیدواژه و اصطلاح وجود نداشت. مرحله دوم، پس از معتزله تا پایان قرن سوم است که هم اصطلاح آن جعل و مطرح شد و هم پارهای از مصادیق آن بهطور مشخص موردبحث قرار گرفت. معتزله – بر اساس مشرب فلسفی و عقلی خود – با طرح سؤالی در خصوص حسن و قبح اعمال و خاستگاه آن، به رواج این بحث در دنیای اسلام دامن زدند.
مرحله سوم، پس از ظهور اشاعره و مخالفتهای آنان را در بر میگیرد که بحث از حسن و قبح به طور جدی مطرح و مورداثبات و نقد واقع شد.
از طرفی دیگر، قضاوت درباره نیکویی و بدی به متغیرهای وابسته است که یکی از آنها «قصد فاعل» است. مسئلهای که موردتوجه فقیهان اصولی و فیلسوفان اخلاق واقع شده و به نقش قصد در ارزش عمل و حسن و قبح افعال توجه شده است.
در این میان، اندیشههای محمدکاظم خراسانی – معروف و ملقب به آخوند خراسانی – درباره تأثیر قصد بر حسن و قبح افعال از اهمیت فراوان برخوردار است. زیرا او در اصول فقه معاصر نقشی ممتاز دارد و استاد استادان معاصر است. و آرای او همواره موردتوجه دانشیان این رشته قرار دارد. این مقاله تلاشی است رای شناسایی اندیشهها و دیدگاههای آخوند خراسانی درباره تأثیر قصد بر حسن و قبح عمل.
معنای قصد
«قصد» – در لغت – به معانی مختلفی آمده است. جمعی از صاحبنظران آن را «اعتدال و میانهروی»، «توجه و اقدام به کاری» (عزم و آهنگ کاری کردن) و «پیمودن راه سخت و رفتن به سوی چیزی»، «شکستن»، «روش مستحکم و باقوام»، معنا کردهاند.
مردم در مورد کسی که آهنگ، عزم و اراده انجام کاری را داشته باشد، میگویند قصد چنین یا چنان کاری کرده است. همچنین برای کسی که قصد جدی برای انجام فعلی دارد و به اصطلاح بر انجام آن کار مصمم است و اراده مستحکم و قوی دارد از کلمه «قصد» استفاده میشود.
در اصطلاح فقهی و اصولی، «قصد» به چند معنا ذکر شده است، گاهی به همان معانی دوم و سوم لغوی استعمال شده است. از منظر فقه، افعال به عناوین قصدیه و غیرقصدیه تقسیم میشوند. عنوان قصد در عناوین قصدیه گاهی به نحوی است که فعل فینفسه موضوعیت نداشته و تحقق آن در خارج بدون قصد ممکن نیست.
بنابراین «قصد» با توجه به معنای یادشده (چه در عناوین قصدیه و چه غیرقصدیه) مترادف را «نیت» نیست. به این معنا که تفاوتهایی با کلمه «نیت» اصطلاحی دارد. «قصد» به معنای عزم و آهنگ، اعم از نیت است و شامل تصمیم بر انجام کار، صرفنظر از ارزش آن و همچنین تصمیم بر انجام عملی است که در اخلاق متصف به حسن و قبح میشود و از شمار عناوین قصدیه است و با صرف افعال خارجی محقق نمیشود. اجزا و شرایط هم غالباْ از عناوین قصدیه به حساب میآیند. اما بعضی از شرایط نماز مانند طهارت از خبث از عناوین قصدیه به شمار نمیآید. بنابراین طهارت از خبث بدون قصد هم محقق میشود. هرچند انسان اصلاْ قصد طهارت از خبث را نکرده باشد. با این معنا، قصد با نیت مترادف نیست، بلکه همان معنای عزم و آهنگ است.
علاوه بر معانی مذکور، گاهی قصد به معنای اخص آن استعمال شده است. همان معنایی که در باب نیت مطرح شده و گفته شد در مقام امتثال، نیت شرط قبولی عمل است. این معنا یکی از معانی رایج «قصد» در اصطلاح فقهی است. این تعبیر کاشف الغطاء، که «نیت اخص از قصد است» نیز اشاره به همین معنای نیت دارد.
با توجه به نکته پیشین، «قصد» به معنای اخص آن مترادف نیت است. در حالی که معنای عام آن مطلق آهنگ و عزم – صرفنظر از اتصاف یا عدم اتصاف آن به صفات اخلاقی، حقوقی، فقهی و … – است. در نگرش آخوند خراسانی نیز معنای اعم قصد منظور شده است. او در بیان امتناع جزئیت «قصد قربت» به معنای اتیان به داعی امتثال و اخذ آن در متعلق امر، این نکته را بیان کرده که «قصد»، یعنی اراده. این نگاه آخوند خراسانی همان معنای اعم قصد است که شامل عناوین قصدیه و غیرقصدیه میشود. از این رو و به طور کلی در حسن یا قبح فاعلی عمل، بین عناوین قصدیه و غیرقصدیه فرقی نیست.
معنای حسن و قبح
کلمه حُسن مصدر فعل حَسُنَ یَحسُنُ، جمع آن محاسن و اسمی که از این مصدر ساخته میشود حَسَن است که صفت برای چیزی میشود که متصف به حُسن شود. نظیر کسی که صدای خوبی دارد میگوییم صوت حَسَن دارد. جوهری آن را به معنای نیکی و ضدقبح برشمرده است. ابن منظور آن را نقیض قبح دانسته است. و راغب اصفهانی آن را به زیبایی و همچنین هر چیز خوشایند معنا کرده است. و درباره معنای «قبیح» گفته است: آنچه چشم از دیدن آن خوشش نمیآید.
حسن و قبح، در اصطلاح – جدا از معنای زیباییشناسانه – به معنای اخلاقی نیز به کار میرود و صفت فعل اختیاری موجود مختار قرار میگیرد. حسن و قبح اخلاقی به چند معنا استعمال شده است:
۱- استحقاق مدح و ذم: «حَسَن» آن است که فاعل آن سزاوار ستایش است و «قبیح» آن است که فاعل آن مستحق نکوهش باشد. بر اساس این کاربرد است که در نظام فکری عدلیه، عقل کار عادلانه را شایسته میشمارد و فاعل آن را مدح میکند. و در مقابل، ظلم را ناشایسته میداند و انجامدهنده آن را سرزنش میکند.
و در اندیشه فکری و کلامی عمومی اشاعره به ویژه فخر رازی، این کار به شرع نسبت داده شده است. و عقل را ناتوان از آن یافتهاند که حسن و قبح به این معنا و کاربرد را درک و فهم نماید.
۲- داشتن کمال و نقص: اگر فعلی متصف به صفاتی شود که در نفس انسان کمال شمرده شوند، حسن است. نظیر «دانایی» که سبب کمال شخص دانا میشود. و صفاتی که در نفس انسان نقص شمرده میشوند، قبیحاند، از این حیث که موجب نقص انسان میشوند، نظیر نادانی که شخص نادان به دلیل فقدان علم نقص و نوعی نارسایی دارد.
۳- سازگاری و ناسازگاری با نفس: هر فعلی که سازگار با طبع باشد حَسن و هر فعل ناسازگار با طبع را قبیح میگویند.
۴- مناسبت و عدم مناسبت با غرض و هدف: فعلی که باهدف و غرض فاعل مختار مناسبت داشته باشد، حَسن و اگر با غرض شخص مناسبت نداشته باشد، قبیح است.
۵- مصلحت و مفسده: حَسن بودن، یعنی مصلحت داشتن و قبیح بودن به معنای مفسده داشتن است. برای مثال وقتی گفته میشود «نماز نیکو است»، یعنی دارای مصلحت است و زمانی که اظهار میگردد «نوشیدن شراب قبیح است»، یعنی واجد مفسده است.
۶- استحقاق مدح و ذم، از جهت عرفی: استحقاق مدح و ذم از جهت عرفی به معنای ممدوح بودن یک فعل از سوی عرف است و به عبارتی دیگر، عرف ملاک تشخیص خوب و بد افعال خواهد بود.
۷- استحقاق مدح و ذم، از جهت شرعی: به معنای شایسته بودن و ممدوح بودن فعلی از ناحیه شرع است و به عبارتی دیگر، شرع ملاک تشخیص حَسن یا قبیح بودن فعل است.
از میان معانی یادشده، مفاد مندرج در ردیف یک تا سه بیشتر موردتوجه بودهاند. یعنی فعلی که مستحق مدح و ستایش در دنیا و ثواب در آخرت باشد را «حَسن» گویند و فعلی که فاعل مختار آن مستحق مذمت و نکوهش در دنیا و مستحق عذاب در آخرت باشد، «قبیح» مینامند (معنای نخست). هر صفت کمالی را نیک و هر صفت نقصی را بد گویند؛ مانند علم و جهل (معنای دوم). هر فعلی که با طبع سازگار باشد «حَسن» است؛ مانند لذائذ و هر فعل ناسازگار با طبع را «قبیح» نامند؛ مانند آلام و افعالی که از فاعل مختار سر بزند (معنای سوم).
…