خوشبختی برای آدمهای بیشتر | آیا فرزندآوری وظیفهای اخلاقی است؟
فرزندآوریِ هرچه بیشتر؛ اخلاقی یا غیراخلاقی؟
تقریباً هر هفته یک سرتیتر خبری دربارهٔ انفجار جمعیتی در سیارهمان منتشر میشود. برای مثال، مقامات هندی اخیراً این پیشبینی را تأیید کردند که جمعیت این کشور تا دهۀ آینده از چین سبقت گرفته و به اولین کشور پرجمعیت جهان تبدیل میشود. خیلیها نگران افزایش بیشازحد جمعیت بر روی زمین هستند. اینکه آیا جمعیت زمین رو به افزایش، کاهش یا در وضعیت مناسبی است، پرسشی است اخلاقی و چالشبرانگیز.
بیایید فرض کنیم «زندگی سرشار از خوشبختی» از نگاه فردی که آن را تجربه میکند ارزش زیستن دارد. با این فرض، آیا خوب است افراد خوشبختِ دیگری را به این دنیا بیاوریم و باعث تولد آنها شویم؟ این سؤال به دو بخش مجزا تقسیم میشود. اول اینکه: آیا خوب است این انسانهای خوشبخت جدید الورود را به دلیل تأثیر خوبی که بر روی سایر انسانها میگذارند به دنیا اضافه کنیم؟ و دوم اینکه آیا خوب است آنها را مستقل از تأثیرشان بر افراد دیگر، به این جهان اضافه کنیم؟ به نظر میرسد سؤال دوم بسیار جذابتر است.
جان ناروسون، فیلسوف کانادایی، پاسخی منفی به این سؤال مشهور داده است. او گفته: «ما دوست داریم آدمها را خوشحال کنیم، ولی با بهدنیاآوردن آدمهای خوشحال، نه موافقیم نه مخالف». اینکه آیا این موضع درست است یا نه، طیف گستردهای از مفاهیم کاربردی دربارۀ تولید مثل، حفاظت از منابع طبیعی، تغییرات اقلیمی و خطرات احتمالی (مانند خطر برخورد شهاب سنگی بزرگ به سیارۀ ما) را دربرمیگیرد.
از نظر اخلاقی موظفیم تا در صورت امکان و نبود موانع جدی، تعداد افراد شاد را افزایش دهیم.
برخی از پیامدهای این نظریه بسیار ژرفاند: با توجه به تعداد بسیار زیاد انسانهای خوشبختی که میتوانند در آینده وجود داشته باشند، اگر اخلاق حکم کند بیشترین میزان خوشبختی را برای افراد به ارمغان آوریم، آنگاه دلایلی بسیار قوی برای استعمار سیارات دیگر توسط نسلهای آینده وجود خواهد داشت. اما اگر ناروسون درست گفته باشد، دلیلی برای انجام این کار نخواهیم داشت (اگر اصلاً دلیلی وجود داشته باشد).
اما به نظرم ناروسون اشتباه میکند. اخلاق علاوه بر اینکه به خوشحالکردن مردم مربوط میشود (و به اقداماتی که باعث شادی مردم میشود)، ما را موظف میداند به پرورش و تولید افراد بیشتری که در درازمدت از زندگی خود راضی هستند. چراکه به یک معنا در درازمدت، جهان را به جای بهتری تبدیل میکند و ما نیز دلیل محکمی برای افزایش این خوشبختی داریم: از نظر اخلاقی موظفیم تا در صورت امکان و نبود موانع جدی، تعداد افراد شاد را افزایش دهیم. قطعاً این احتمال وجود دارد که اضافهکردن مردم خوشبخت به جمعیت زمین بهنحو جدی، تأثیرات محیطی و اجتماعی منفی داشته باشد، بنابراین باید این تأثیرات منفی را نیز درنظر گرفت.
به جای این، فرض کنید من بتوانم یک دکمه را بفشارم و ملیاردها نفر فرد خوشحال و خوشبخت را در چندین سیارۀ بزرگ و باشکوه، شبیه بهشت ایجاد کنم. این افراد نیز بهنوبۀ خود، نسل خوشبخت بعدی را ایجاد میکنند و این چرخه تا آیندهای قابلپیشبینی ادامه خواهد داشت. فشردن این دکمه هیچ هزینهای برای من ندارد، نه آسیبی میزند و نه اشتباه است. در این شرایط، فشارندادن دکمه اشتباه است؟ بله. من باور دارم که هست.
فیلسوفان، استدلالهای متعددی بهنفع افزودن افراد خوشبخت به زمین کردهاند که در ادامه دو مورد از آنها را بیان میکنم. جالبترین آنها بر مبنای نوعی شکگرایی دربارۀ اهمیت اخلاقی مرزها میان انسانها است. براساس این استدلال، اشخاص حداکثر ظرف و جایگاهی برای تنها چیز حقیقتاً مهم یعنی سعادت یا خوشبختی هستند. در این دیدگاه، مهم نیست میزان ثابتی از شادی در کجا قرار میگیرد. اینکه آن را در این یا آن ظرف بگذاریم یا اصلاً برای آن ظرف جدیدی بسازیم، بهخودیخود اهمیتی ندارد و مسئلهای غیرمرتبط است. بنابراین، در این دیدگاه هم ایجاد شادی برای افراد و هم افزایش تعداد افراد شاد دارای ارزش اخلاقی برابر است.
شک و تردید دربارۀ بهرسمیتشناختن مرزهای اخلاقی میان اشخاص، ریشههای متفاوتی دارد که یکی از آنها ریشۀ متافیزیکی است. در اینباره، بهسادگی گفته میشود هیچ شخص جداگانهای وجود ندارد، بلکه فقط مجموعهای از تجربیات وجود دارند. فرض مثال مجموعۀ خاصی از تجربیات مرتبط با نوشتن این فصل (تجربیات نویسنده) و مجموعۀ دیگری با خواندن آن اینجا و آنجا (تجربیات خواننده) وجود دارد. اما نکته اینجاست که این تجربیات مستقل هستند و هیچ فرد یا موجود تجربهکنندهای (بهطور جداگانه) وجود ندارد که صاحب آنها باشد. این دیدگاه به همان اندازه که مورد توجه بوداییها بوده، توجه فیلسوف اسکاتلندی قرن هجدهم، دیوید هیوم، را نیز به خود جلب کرده است.
ریشۀ دیگر این نظر تنها شمهای از نگرش متافیزیکی دارد. در این ایده، اشخاص یک کل واحد نیستند و اتفاقاً جداگانه در نظر گرفته میشوند. زمانی که ما مورد چالشبرانگیز خاصی را در ادبیات متافیزیکی افراد و هویت شخصی آنها مطالعه میکنیم، به نظر میرسد حفظ اهمیت اخلاقی این مفاهیم، چه بهطور کلی و چه در بخشهای خاصی از اخلاق، بسیار دشوار است.
یکی از آن موارد، آزمایش شکاف شخصتی است. ثابت شده انسان حتی با ازدستدادن یکی از نیمکرههای مغزش همچنان زنده میماند. حالا فرض کنید فردی مغزش شکافته شده و هر نیمکره به بدن جدایی پیوند خورده است. طبق این سناریو حتی اگر فرد اصلی با ازدستدادن یک نیمکره زنده بماند باز هم از شخص دوم که بخش دیگر مغز به او پیوند زده شده، هویت و شخصیت متفاوتی خواهد داشت. دو شخص مورد بحث یکسان نیستند و در نهایت بدنهای متفاوت و تجربیات متفاوتی خواهند داشت. این استدلال قوی نشان میدهد هویت شخصی چیزی نیست که واقعاً اهمیت داشته باشد و چه بسا فاقد آن وزن اخلاقی باشد که ما برای آن در نظر گرفتهایم.
با توجه به تعداد بسیار زیاد انسانهای خوشبختی که میتوانند در آینده وجود داشته باشند، اگر اخلاق حکم کند بیشترین میزان خوشبختی را برای افراد به ارمغان آوریم، آنگاه دلایلی بسیار قوی برای استعمار سیارات دیگر توسط نسلهای آینده وجود خواهد داشت.
بهنظر من، حتی جالبترین استدلالها هم در دفاع از ایدۀ اضافهکردن افراد خوشبخت به جهان مقبول نخواهد افتاد. فرض کنید ما با این نظر موافق باشیم که آنچه اهمیت دارد، میزان خوشبختیِ موجود در زندگی یک فرد خوشبختِ زنده و حاضر است، نه آن افرادی که ممکن است در آینده به وجود آیند. با این حساب، باز هم یک ایدۀ ساده و محتمل این است که اضافهکردن خوشبختی در هر اندازه و هر مکانی خوب است. مقاومت در برابر این دیدگاه زمانی دشوارتر میشود که آن را اینگونه در نظر بگیریم: اضافه کردن رنج، در هر اندازه و هر مکانی، بد است.
مطمئناً خوب نیست شخصی را به دنیا آوریم که زندگیاش سرشار از درد و رنج تحملناپذیر خواهد بود. در این راستا، چند فیلسوف تلاش کردند از عدم تقارن جملۀ پیش رو دفاع کنند:« درحالیکه اضافهکردن انسانهایی با درد و رنج تحملناپذیر به دنیا بد است، اضافه کردن افراد خوشبخت به دنیا نیز خوب نیست». اما به نظرم تلاش هیچ یک این فیلسوفان موفق نبوده، عمدتاً به این دلیل که بهنظر من، نمیتوان بهطور قانعکننده از ایدۀ عدم تقارن دفاع کرد. همچنین فکر میکنم جهان، به یک معنا، میتواند با اضافهکردن افراد خوشبخت به جایی بهتر تبدیل شود. من معتقدم که ما دلایل محکمی برای استعمار سیارههای سراسر کهکشان داریم، و این دلیل تربیت و ایجاد تریلیونها زندگی شاد و خوشبخت است. در واقع، به باور من ما به همان اندازه که دلایل محکمی برای جلوگیری از تولد تریلیونها زندگی فلاکتبار داریم، دلایل فراوانی برای پیگیری این هدف داریم.
اگر به این موضوع علاقه دارید، این مقاله را بخوانید.