نقد کتاب «درآمدی به فلسفه عمل»
آقای ذاکری:
پیش از آنکه درباره کتاب درآمدی به فلسفه عمل صحبت کنیم، تشکر میکنم از دوستان بابت برگزاری این جلسه. بنده ابتدا گزارشی از این کتاب ارائه میکنم. و سپس نکات آقای دکتر جوادی را میشنویم.
فلسفه عمل
عنوان کتاب در آمدی به فلسفه عمل است. بنده action را به عمل ترجمه کردم، ممکن است فعل یا کنش هم به آن گفته شود. من «عمل» را انتخاب کردم که با واژههای دیگر مانند عامل، قرابت بیشتری داشته باشد. وگرنه فعل هم میتوان گفت، منتها فعل تبعاتی دارد. و چون در دستورزبان هم از فعل استفاده میشود، ممکن است به کار بردنش خوب نباشد. کنش و کنشگر نیز میتوان به کار برد، ولی این سلیقه است.
از نام «فلسفه عمل» هم مشخص است که بحث فلسفی درباره عمل میکند. اما ابتدا باید مشخص کنیم منظورمان از عمل چیست. اجمالاً میگویم عملِ انسان منظور است. در علوم رفتاری مانند جامعهشناسی یا روانشناسی در مورد عمل بحث میشود ولی در این علوم از فلسفه عمل بحث نمیشود. این کتاب اولین کتابی است در زبان فارسی که در مورد این موضوع است.
نسبت فلسفه عمل با دیگر شاخههای معرفتی
فلسفه ذهن
در مورد جایگاه، ارتباطات و نسبتی هم که فلسفه عمل با شاخههای دیگر معرفتی دارد، نکاتی عرض میکنم. خود من از فلسفه ذهن به فلسفه عمل رفتم و ارتباطش هم خیلی ساده است. چیزی که یک عمل را تشکیل میدهد و یک حرکت بدنی صرف را به عمل تبدیل میکند، معمولاً در دیدگاه متفکران آن ارتباطی است که حرکت بدنی با حالات ذهنی دارد. از این جهت فلسفه عمل از فلسفه ذهن شروع میشود. جایگاه فلسفه عمل نیز زیرمجموعه فلسفه ذهن است. بنابراین فلسفه عمل ارتباط وثیقی با فلسفه ذهن دارد.
علوم اجتماعی
فلسفه عمل با علوم اجتماعی یا رفتاری یا به تعبیر تسامحی با علوم انسانی هم ربط وثیقی دارد. موضوع این علوم در فلسفه عمل تعریف میشود. اگر کار این علوم را تبیین و پیشبینی رفتار آدمی در نظر بگیریم، در فلسفه عمل در مورد ارتباط عمل با انگیزه و شناخت که عمل را تبیین میکند، بحث میشود. و طبیعتاً با این اوصاف باید بگوییم هم موضوع این علوم و هم روش این علوم باید ابتدا در فلسفه عمل تا حدودی مشخص شود. بنابراین از فلسفه عمل میتوانیم تعبیر کنیم به این که حداقل بخشی از فلسفه علوم انسانی را عهدهدار میشود. و موضوع این علوم و روششان را تعریف میکند.
اخلاق
ارتباط دیگری که فلسفه عمل با شاخههای دیگر معرفتی دارد، ارتباط مهمی است که فلسفه عمل با اخلاق دارد. حال یا اخلاق به طور کلی یا نظریه اخلاقی. یکی از بحثهای مهم اخلاق، بحث مسئولیت اخلاقی است که به تبع آن مسئولیت حقوقی هم میآید. مسئولیت اخلاقی و مسئولیت حقوقی ارتباط وثیقی با اختیار دارند. لااقل بیشتر فیلسوفانی که در این حوزه بحث میکنند مسئولیت (چه اخلاقی وچه حقوقی) را پیوند میزنند با اختیار، و حدود مسئولیت هم تابع حدود اختیار است، اگرچه کم و بیش دیدگاههای دیگری نیز هست. بنابراین باز هم اخلاق از جهت ارتباطش با فلسفه عمل اهمیت پیدا میکند.
از جهاتی دیگر، بحثهایی که در روانشناسی اخلاق مطرح میشود. مانند استدلال عملی، ضعف اراده یا خودفریبی، کاملاً با فلسفه عمل هممرز هستند و همپوشانی دارند. اگر در کتابها دقتی بکنید میبینید بعضی از این کتابها این مباحث روانشناسی اخلاق را در زیرمجموعه بحثهای فلسفه عمل مطرح کردند. بسیار به هم نزدیکند اما مرز قاطعی بین این حوزهها وجود ندارد و طبیعتاً با هم همپوشانی دارند و ممکن است مرزها اعتباری باشد. اما بحثها به فلسفه عمل مرتبط میشوند.
موضوعات و مسائل فلسفه عمل (بخشهای کتاب)
اما در مورد موضوعات و مسائل فلسفه عمل که در این کتاب هم به آنها پرداختم، چند جملهای عرض میکنم که در حکم معرفی این کتاب است. اگر استقصایی بکنیم در کتابهایی که در مورد فلسفه عمل و بحثهای زیرمجموعه فلسفه عمل در چند دهه اخیر نگاشته شده است، به نظرم تحت چهار مسأله اصلی است اگرچه ممکن است خارج از اینها هم باشد.
چیستی عمل
اولین مسئله بحث مفهومی است و میتوان از آن به چیستی عمل تعبیر کرد. مهمترین بحثی که در فلسفه عمل مطرح میشود، چیستی عمل است. به تعبیر دیگر ما با چه ملاکی حرکت بدنی صرف را از عمل تفکیک میکنیم. اگر این فرض را که معمولاً میپذیرند، بپذیریم که هر حرکت بدنی عمل نیست، این مسئله مهم مطرح میشود که با چه ملاکی به کدام حرکت بدنی باید عمل گفت؟
دیدگاه اول
در اینجا دیدگاههای مختلفی هست و من دیدگاهها را تقسیم کردم به دیدگاههایی که عمل را تعریف میکنند به واسطه ارتباطش با حالات بیرونی و عناصر بیرون از خود، و دیدگاههایی که سعی کردند از عمل یک تعریف درونی و یک تعریف نفسی ارائه کنند. مهمترین دیدگاه دسته اول، دیدگاه دیویدسن است که میتوان گفت خیلی از حکمای ما این تعریف را از آن استنباط کردند و آن این است که گفته میشود عمل حرکتی بدنی است که معلول حالات ذهنی است، این حالات ذهنی معمولاً میل و باور دانسته میشوند.
دیدگاه دوم
عمده دیدگاهها در دسته دوم را میتوان به ارادهگروی تعبیر کرد که اراده را به عنوان جزء درونی عمل ملاک عمل میگیرند و ممکن است این دیدگاه جزئیات مختلفی داشته باشد و در نهایت تعاریف مختلفی ارائه کرده باشند. منتها چیزی که در نهایت من در این کتاب به آن رسیدم این است که مانند بسیاری از موضوعات انسانی، ما نمیتوانیم تعریفی تحلیلگرایانه از عمل ارائه کنیم. یعنی نمیتوانیم عمل را با چیزی غیر از خودش تعریف کنیم. این دیدگاهی است که یکی از فیلسوفان عمل دارد و از آن تعبیر شده به این که «عمل آن رویدادی است که دارای کیفیت پدیداری عمل است».
مثل بحث کیفیت ذهنی در فلسفه ذهن که الان هم در فلسفه ذهن یکی از مسائل داغ است. و تبیین فیزیکالیستی آن محل بحث است؛ این که ما چگونه میتوانیم کیفیت ذهنی را تبیین فیزیکالیستی بکنیم. و در این مبحث خیلی از فیلسوفان حاضر نیستند تحلیل کیفیت ذهنی را به چیز دیگری بپذیرند. من هم در اینجا به این نتیجه رسیدم که ما نمیتوانیم از عنصر دیگری برای تعریف عمل استفاده کنیم.
تشخص عمل
موضوع دیگری که در فلسفه عمل محل بحث است، بحث تشخص عمل است. البته این هم یک مسئله وجودشناسی است، و آن بحث این است که اگر یک رویداد توصیفات مختلفی بر حسب آثاری که دارد، داشته باشد، و آن رویداد عمل آدمی باشد، آیا این توصیفات مختلف این عمل را به اعمال متعدد تبدیل میکنند یا ما یک عمل داریم با توصیفات متعدد؟ مثال سادهای که میزنند این است که من وقتی دستم را حرکت میدهم و کلید را میزنم و چراغ روشن میشود و این فضا هم روشن میشود. آیا در اینجا یک عمل از من سر زده یا در اینجا به تعداد این توصیفات عمل داریم؟
…