سودگرایی قاعدهنگر
سودگرایی قاعدهنگر
در این جلسه چهارمین پاسخ سودگرایان به اشکالات پیشگفته را بررسی میکنیم. در این پاسخ علیرغم تغییراتی که در سودگرایی داده شده است، روح اصلی آن حفظ شده است. این تغییر منجر به پدیدآمدن شاخهای دیگر از سودگرایی بهنام rule-utilitarianism (سودگرایی قاعدهنگر) شده است.
سودگرایان ابتدا با سنجیدن یک عمل و منافع آن و سپس مقایسهی آن با اعمال بدیل، پرمنفعتترین گزینه را به عنوان عمل درست و الزامی برمیگزینند. در مقابل سودگرایان قاعدهنگر به جای تمرکز بر برگزیدن پرمنفعتترین عمل از میان اعمال مختلف، به قاعدهای پذیرفته شده از سوی اکثریت توجه میکنند که عمل نیز در ذیل آن قرار میگیرد، چرا که طبیعتا هر عملی مصداقی از یک قاعده است.
مقایسه قواعد به جای مقایسه اعمال
نویسنده در این باره میگوید: اشکال ما به سودگرایی این بود که عدالت را نادیده میگرفت. پاسخ چهارم به این اشکال، پاسخ قابل توجهی است. چرا که علاوه بر اشکال عدالت، اشکالات دیگر سودگرایی را نیز برطرف میکند. این پاسخ پیامدگرایی قاعدهنگر است. مطابق این دیدگاه هر عملی که مطابق پرسودترین قاعدهی عمومی باشد، اخلاقا درست بوده و ما باید آن را انجام بدهیم. بنابراین در این دیدگاه به جای مقایسهی اعمال با یکدیگر، قاعدهها را با هم مقایسه میکنیم. به عنوان مثال قاعدهی دروغگویی را با قاعدهی راستگویی مقایسه کرده و قاعدهی سودمندتر را سنجهی عمل قرار میدهیم.
سودگرایان قاعدهنگر به جای تمرکز بر برگزیدن پرمنفعتترین عمل از میان اعمال مختلف، به قاعدهای پذیرفته شده از سوی اکثریت توجه میکنند که عمل نیز در ذیل آن قرار میگیرد، چرا که طبیعتا هر عملی مصداقی از یک قاعده است.
شرط سودمندترین قاعده این است که تقریبا مورد پذیرش همه باشد. چرا که اگر قاعدهای مورد پذیرش اکثریت باشد، نتایج خوبی به همراه خواهد داشت. فرض کنید در جایی همه به جای قاعدهی «ب»، قاعدهی «الف» را برگزیدهاند. در این فرض مسلم است که قاعدهی «الف» نتایج بهتری از قاعدهی «ب» به همراه دارد، چرا که مورد پذیرش افراد بیشتری است.
سودگرایی قاعدهمحور نزدیکتر به عدالت
بنابراین در دیدگاه سودگراییِ قاعدهنگر، آنچه که ما را به صواب یا ناصواببودن یک عمل رهنمون میکند، rule یا قاعده است. این دیدگاه مشکل عدالت را نیز حل میکند. مثلا ممکن است در فرضی خاص دروغگفتن برای ما سودآور باشد، اما آیا همین دروغگفتن اگر تبدیل به قاعدهای عمومی در بین مردم شود، باز هم سودآور خواهد بود؟ مسلما خیر. بنابراین اخلاق به ما اجازه نخواهد داد که حتی در این مورد خاص نیز دروغ بگوییم. در واقع سودگرایی قاعدهنگر بیشتر از سودگرایی عملمحور به عدالت نزدیک است.
نویسنده در ادامه میگوید: سایر نظریههای اخلاقی نیز چنین عمل میکنند. مثلا وظیفهگرایی هیچگاه در تکتک اعمال برای ما وظیفه تعیین نمیکند. همانطور که میدانید در وظیفهگرایی دو گرایش وجود دارد:
۱٫ Moral sense theory: مطابق این گرایشِ وظیفهگرایانه، هر شخصی یکتا بوده و نمیتوان قاعدهای کلی ایجاد کرد. افرادی همچون لرد شافتسبری ، فرانسیس هاچسون و … از طرفداران این نظریه هستند. ایشان معتقد بودند قاعدهای کلی وجود ندارد. و بر خلاف هیوم که احساس را ملاک تعیین درستی نادرستی یک چیز میدانست، وجدان هر شخص را به عنوان معیار در نظر میگرفتند. این گروه که به «حساخلاقی» معتقد بودند، بر این باور بودند که باید در هر مورد به وجدان اخلاقی مراجعه کرد.
۲٫ Intuitionism: در مقابل شهودگرایانی همچون دیوید راس معتقد بودند که ما به شکلی کلی میفهمیم که مثلا باید به وعدهی خود عمل کنیم. با این حال تطبیق آن بر موارد جزئی برعهدهی ما بوده و باید خودمان این را تشخیص بدهیم.
نویسنده در ادامه میگوید: سودگرایان قاعدهمحور نیز تقریبا به شهودگرایی رسیدهاند، چرا که به جای تمرکز روی یک عمل خاص، روی قاعده تمرکز کرده و به کمک قاعده به سراغ عمل میروند. در واقع تفاوت سودگرایی قاعدهمحور با سودگرایی عمل محور همان تفاوتی است که در بین Moral sense theory و Intuitionism وجود دارد.
تشخیص بهترین قاعده
برای این که بفهمیم کدام قاعدهی عمومی پرسودترین قاعده است، باید سه مرحلهی زیر را پشت سر بگذرانیم:
۱٫ باید قاعدهی اخلاقی را به دقت توصیف کنیم، چرا که بعضی اوقات قواعد اخلاقی شبیه به هم بوده و ممکن است شخص را دچار اشتباه کنند.
۲٫ باید در ذهنمان تصور کنیم که با پذیرش این قاعده توسط همهی مردم احتمالا چه اتفاقی میافتد.
۳٫ باید این قاعده را در ذهنمان با قواعد رقیب مقایسه کرده و ببینیم جامعه با کدام قاعده بهتر پیش میرود.
وقتی قاعدهی نهایی را به دست بیاوریم، باید آن را در هر موردی اعمال کنیم. حتی اگر در یک مورد خاص، عملنکردن به این قاعده سودمندتر باشد.
…