آیا حیوانات فاقد عقل هستند؟
همهی ما پذیرفتهایم که انسان شأن اخلاقی دارد و در نتیجه نمیتوان هر کاری با او کرد. در مقابل در عمل پذیرفتهایم که میتوانیم با حیوانات کارهایی انجام بدهیم که نمیتوانیم با انسانها انجام بدهیم. در مستندی آلمانی به نام «نانی که ما میخوریم» به رفتارهای ما با حیوانات در کشتارگاههای صنعتی پرداخته شدهاست. در این مستند نشان داده میشود که در کشتارگاهها گاوها را در دستگاهی قرار داده و با شوک الکتریکی به آنها ضربه زده و بیحسشان میکنند و سپس آنها را میکشند. تصور کنید همین کار دربارهی انسانها انجام شود. همهی ما بالاتفاق میپذیریم که چنین رفتاری با انسانها شهودا، عقلا، شرعا و … خطا است. با اینحال هنگامی که به حیوانات میرسیم، احساس میکنیم این گونه رفتارها اشکالی ندارند. سوالی که در اینجا مطرح است این است که چه تفاوتی بین انسان و حیوان وجود دارد؟ برخی کوشیدهاند به تبیین این تفاوت بپردازند. تمام بحث در عرصه اخلاق رفتار با حیوانات در این است که آیا میتوانیم به این تفاوت برسیم یا خیر.
آشکارترین تفاوتی که در جلسهی گذشته مطرح شد این بود که حیوانات عقل ندارند. به عبارت دیگر حیوانات از آنجایی که عقل ندارند، نمیدانند چه به سرشان میآید، اما انسانها عقل دارند. در جلسهی پیش این تفاوت را بررسی کردیم و متوجه شدیم که اگر بنیاد بحث را روی عقل ببریم، چنین رفتارهایی با بسیاری از موجودات انسانی که عقل اندکی دارند، نیز مجاز خواهد بود. بنابراین عقل نمیتواند ملاک خوبی باشد. در مقابل، برخی احساس و ادراک رنج و لذت را ملاک قرار دادند. همهی حیوانات چنین احساساتی را درک میکنند. اخیرا در جایی میخواندم که سید مرتضی گفته است: بچهها و حیوانات درد و لذت را درک میکنند. نکتهای که امروزه نیز محل بحث است، هزارسال پیش برای کسانی همچون سیدمرتضی حل شده بود.
رد مقدمه دوم استدلال (حیوانات فاقد عقل هستند)
در این جلسه به خدشهکردن در مقدمهی دوم خواهیم پرداخت. مقدمهی دوم مدعی بود که حیوانات عقل ندارند اما آیا واقعا چنین است؟ امروزه آخرین یافتهها در این زمینه حاکی از آن است که عقل حیوانات و انسانها در درجه و کمیت تفاوت دارد، نه در نوع و کیفیت. در بررسی مقدمهی اول بیشتر به مباحث فلسفی و اخلاقی پرداختیم؛ مثل بحث دربارهی این که ملاک شأن اخلاقی چیست؟ و … . اینک در بررسی مقدمهی دوم بحثمان بیشتر به سمت علم منعطف خواهد بود، چون این که حیوانات عقل دارند یا خیر، یک بحث تجربی است.
پیش از آن که بحث را ادامه بدهیم، باید بر سر مفهوم عقل به توافقی برسیم. مولوی میگوید:
فکر آن باشد که بگشاید رهی/ راه آن باشد که پیش آید شهی
امروزه آخرین یافتهها در این زمینه حاکی از آن است که عقل حیوانات و انسانها در درجه و کمیت تفاوت دارد، نه در نوع و کیفیت.
در منطق خواندهایم که «الفکر حرکة من المبادی و من مبادی الی المرادی». عقل عملی به معنای توانایی یادگیری و حل مسأله است. امروزه تمام تستهای هوش ناظر به عمل شخص در حل مساله است. عاقل کسی است که میتواند رفتارهای خود را به کمک یادگیری اصلاح کرده و بهبود ببخشد. تعریف یادگیری چنین است: یادگیری تغییر نسبتاً ثابت در رفتار و نگرش شخص است؛ تغییری که ناشی از رشد جسمی نیست. داشتن سواد، حرف زدن، راه رفتن و … نمونههایی از یادگیری هستند. پرسشی که در اینجا مطرح است این است که ما چگونه یاد میگیریم؟ در روانشناسی یادگیری در اینباره بحث شده است. یکی از معروفترین نظریات یادگیری «شرطیشدن کلاسیک» است. ایوان پاولف، فیزیولوژیست روسی، سگی در آزمایشگاه داشت که گونهاش را سوراخ کرده و میلهای را از میان آن عبور داده بود. وقتی او به این سگ گوشت میداد بزاق دهان او زیادتر میشد و در نتیجه هر وقت این سگ گوشت را میدید بزاق دهانش شروع به ترشح کردن میکرد. پاولف به این نتیجه رسید که گوشت یک محرک طبیعی است و افزایش ترشح بزاق سگ یک پاسخ طبیعی است. پاولف پس از مدتی متوجه شد که با هر بار غذا دادن به سگ زنگولهای که در بالای درِ محل نگهداری سگ نصب شده است، به صدا در میآید. مدتی بعد با هربار بلند شدن صدای زنگوله، بزاق دهن سگ نیز ترشح میکرد. این یک پاسخ طبیعی به یک محرک مصنوعی بود. پاولف کمکم آموخت که بتواند محرکهای مصنوعی را به شکلهای مختلف تغییر بدهد. انجام این آزمایشها به طرح نظریهی «شرطیشدن کلاسیک» انجامید. معمولا در سیرکها از این شیوه برای رفتار با حیوانات استفاده میشود. تا جایی که میدانیم خرس و اسب و … نمیتوانند با یک موسیقی انسانی واقعا برقصند، با این حال ما میبینیم که در سیرکها چنین اتفاقی میافتد. صاحبان سیرک در عملی وحشیانه حیوانات را روی یک صفحهی فلزی قرار داده و همراه با پخش موسیقی آرامآرام آن را گرم میکنند. بعد از مدتی این حیوانات با هربار بلندشدن صدای موسیقی – حتی بدون گرمشدن صفحهی فلزی – پاهایشان را بالا و پایین میآورند. پاولف نتیجه گرفت که حیوانات و انسانها در اینگونه آموختن مشترک هستند.
…