چه چیزی باعث خوب زیستن میشود؟
عینیت اخلاق و دلایل مطلق اعمال
یکی از دلائل مطرحشده بر ضد قائلین به عینیت اخلاق مربوط به دلایل اعمال است. عموم دلایل عمل با توجه به اهمیتی که آن عمل برای ما دارد، تعیین میشوند؛ مثلا میگویم ورزش برای من خوب است، چون مرا به چیزی مرتبط میکند که آن چیز برای من مهم است. با اینحال در اخلاق دلایلی وجود دارند که حالت conditional نداشته و مطلق هستند؛ به این معنا که این دلایل به خواست ما مربوط نبوده و در هر صورت صادقند ؛ مثلا وقتی به کسی قول میدهیم که به او چیزی بدهیم، نفس این قول دادن تعهدی برای ما ایجاد میکند. در نتیجه حتی اگر خودمان به آن چیز نیاز داشته باشیم، نمیتوانیم تعهدمان را کنار بگذاریم. استدلالی که با استفاده از دلایل مطلق، علیه عینیت اخلاقی مطرح میشود، چنین است: اگر عینیت اخلاقی وجود داشته باشد، دلایل مطلق اخلاقی نیز حتما وجود دارند. با اینحال میدانیم که [مطابق دیدگاه برخی] دلایل مطلق اخلاقی وجود ندارند، بنابراین عینیت اخلاقی نیز وجود ندارد.
نویسنده در ادامه میگوید: این استدلال از سوی بسیاری مورد پذیرش قرار گرفته، چرا که مطابق دیدگاه ایشان همهی دلایل ابزاری بوده و به امیال ما مربوط هستند. با این حال دو پاسخ برای این استدلال مطرح شده است:
۱٫ برخی ملازمهی بین وجود عینیت اخلاقی و دلایل مطلق عمل را انکار میکنند، چرا که مطابق دیدگاه ایشان برای برقراری این ملازمه به امر سومی نیاز است. به عبارت دیگر صرفِ این که اخلاق از ما چیزی بخواهد، دلیل عمل ما نخواهد بود؛ بلکه باید امر سومی نیز پذیرفته شود و آن امر سوم این است: اگر اخلاق از ما چیزی میخواهد، خود این خواستن میتواند دلیل عمل ما باشد. بنابراین اگر کسی بگوید: خواستِ اخلاق برای من اهمیتی ندارد، چنین ملازمهای برقرار نخواهد بود. خلاصه صِرف اینکه کسی بگوید اخلاق عینی است، الزاما به معنا نیست که دلیلش مطلق است. چیزهای عینی زیادی در جهان وجود دارند (مثل فیزیک، ریاضی و …) اما الزاما نمیتوانند دلیل عمل ما باشند. ایجاد دلیلِ عمل، منوط به این است که عملی برای ما اهمیت داشته باشد و از آنجایی که مهم و عینی است، بتواند برخلاف خواست ما بر ما حاکم شود. بنابراین مقدمهی اول استدلال پیشین مخدوش است. با اینحال نویسنده در ادامه میگوید: انکار این ملازمه دشوار است، چرا که رد این مقدمه به معنا رد نظریهی عینیت اخلاق است که تقریبا جاافتاده است. اگر اخلاق عینی باشد، میتواند برای ما دلایل مطلق درست کند.
۲٫ برخی مقدمهی دوم را رد کرده و گفتهاند: دلایل مطلق اخلاقی وجود دارند؛ مثلا فرض کنید شما در ساحل ورزش میکنید و به دنبال دغدغههای خودتان – که تفریح و خوشگذرانی است – هستید. در این میان ناگهان میبینید فردی در آستانهی غرق شدن است. کاملا روشن است که در اینجا دلایل اخلاقی باعث میشوند تا شما به این شخص تذکری بدهید. در این مثال شما نه این شخص را میشناسید، نه این مساله برایتان مهم است و نه علاقهای به این کار دارید. از طرفی کسی نمیتواند انکار کند که ما در اینجا وظیفهای داریم. نویسنده در ادامه میگوید: من در این قسمت به همهی استدلالهای علیه عینیت اخلاق نپرداختم و صرفا به چند مورد اشاره کردم تا بگویم رد عینیت اخلاق – با توجه به اشکالات این استدلالها – به این سادگیها نیست.
جمعبندی فصل سوم
نویسنده در ادامه میگوید: به طور کلی هدف من در این فصل این بود که نشان بدهم کسی نمیتواند به آسانی در کلیت اخلاق – و نه در یک مورد خاص از آن – دچار تردید شود. بنابراین هدف من از طرح مباحث این فصل این نبود که بگویم فلان دیدگاه اخلاقی درست یا غلط است؛ بلکه مطالب من به کلیت اخلاق مربوط بودند؛ اگر خودگرایی درست باشد، پس آنچه دربارهی خواستهها و احکام اخلاقی گفته میشود، خطا است، چرا که برفرض درست بودن خودگرایی، مشورت بیمعنا و دچار تناقض خواهد بود. اگر من به هنگام مشورتدادن به شما بگویم: به دنبال منافع خودت باش، خلاف منافع خودم و مبنای خودگرایی عمل کردهام. در مقابل اگر بگویم: به دنبال منافع من باش، نیز با مشکل مواجه خواهم بود. اگر نسبیگرایی درست بوده و اخلاق به معنای آداب باشد، نیز به مشکل خواهیم خورد چرا که اخلاق همواره به معنای آداب نیست. در نهایت اگر نظریهی خطا – که کل اخلاق را یک داستان قانعکننده میدانست – درست باشد، نیز با مشکلاتی مواجه خواهیم شد که به برخی از آنها سابقا اشاره کردیم. به طور کلی میخواهیم بگوییم که شکاکیت نباید نگاه پیشفرض ما در اخلاق باشد. اگر هم کسی میخواهد شکاک باشد، باید بر خلاف ادلهی مطرحشده، دلایل محکمی برای آن داشته باشد.
…