اخلاق اقلیمی، اخلاق قحطی یا اخلاق انقراض؟
تصور کنید جزء فرزندان ارشد خانوادهای پرجمعیت و به نسبتِ جمعیت کمدرآمد هستید. پدر خانواده هر روز مایحتاج غذایی خانواده را تأمین میکند و به خانه میفرستد. مدیریت و توزیع این اقلام به عهدۀ فرد خاصی نیست و در واقع کاری موکول بر عهدۀ تمام افراد خانواده است. در این وضعیت چند حالت متصور است:
حالت اول: فرزندان بزرگتر یا قویتر اقلام مقویتر و خوشمزهتر را تصاحب میکنند و کوچکترها به هرچه ماند، میسازند.
حالت دوم: آنانکه قویترند، عدالت را حاکم میکنند و تلاش میکنند اقلام غذایی را به گونهای تقسیم کنند که به همه کمابیش مواد مشابهی برسد.
حالت سوم: آنان که قویترند، صبر میکنند تا کوچکترها هرچه میخواهند
بخورند، و آن گاه بزرگترها به آنچه مانده میسازند.
حالتهای اول و سوم آشکارا مردود و غیراخلاقیاند؛ چون در این دو حالت به هر حال عدهای محروم میمانند. پس فعلا روی حالت دوم تمرکز میکنیم. اکنون فرض کنیم که پس از مدتی به دلیل پرجمعیتتر شدن یا کمدرآمدتر شدن خانواده، حتی در حالت دوم هم مواد مورد نیاز به همۀ اعضا نمیرسد. اکنون چه باید کرد؟
فرزندان ارشد خانواده بهترین راه را در این مییابند که از پدر خانواده بخواهند از مخارج غیرضروری خودش بزند و مبلغ بیشتری را صرف مایحتاج غذایی فرزندانش کند. این اتفاق هم میافتد و پس از مدتی باز وضعیت سخت میشود. این بار فرزندان به این نتیجه میرسند که تغییراتی در رژیم غذاییشان ایجاد کنند و اقلام گرانقیمتی مثل گوشت، یا بیخاصیتی مثل برنج، کم یا حذف شوند و جایشان را به غذاهای ارزانتر و پرخاصیتتر بدهند. یکی از فرزندان که تخصصی در تغذیه دارد، تلاش میکند با همین وجه موجود، تمام نیازهای تغذیهای افراد خانواده را به نحوی تأمین کند که هیچ یک از فرزندان دچار سوءتغذیه یا مشکل دیگری نشوند.
اکنون اگر باز هم جمعیت خانواده بیشتر، یا درآمدش کمتر شود چه باید کرد؟ در این حالت، خانواده از تمام مخارج دیگر، اعم از پوشاک، مسکن، آموزش، تفریح و… میزنند تا بتوانند اولیهترین نیازشان، یعنی غذا را تأمین کنند. به این ترتیب کمکم فرزندانی با لباسهای مندرس در خانهای فرسوده و ویران و بدون هیچ آموزش و تفریحی فقط به این دلخوشند که لقمه نانی هست که بخورند. اکنون اگر باز هم وضعیت بدتر شود چه؟ در این حالت، کمکم (همه یا تعدادی از) اعضای خانواده باید تن به گرسنگی و سوءتغذیه و تبعات ناشی از آن بدهند.
در ایران امروز ما هشتاد میلیون جمعیت داریم که باید از راه کشاورزی غذایشان را تأمین کنند. کشاورزی طبیعتا به منابع آبی نیاز دارد. اما کل منابع آبی ما صد میلیارد متر مکعب در سال است که از این میزان به طور طبیعی اجازۀ برداشت تنها بیست میلیارد متر مکعب را برای کشاورزی و شرب داریم؛ باقی این منابع آبی سهمی است که خود طبیعت از ما طلب میکند تا خرج نیازهای دیگرمان کند
مثال بالا، در سختترین شرایطش، نمادی از وضعیت امروز جامعۀ ایران (و در نگاهی وسیعتر، کل جهان) است؛ با این توضیح ضروری که «وجه نقد» در مثال بالا، نمادی از منابع آبی کشور (و جهان) است. در ایران امروز ما هشتاد میلیون جمعیت داریم که باید از راه کشاورزی غذایشان را تأمین کنند. کشاورزی طبیعتا به منابع آبی نیاز دارد. اما کل منابع آبی ما صد میلیارد متر مکعب در سال است که از این میزان به طور طبیعی اجازۀ برداشت تنها بیست میلیارد متر مکعب را برای کشاورزی و شرب داریم؛ باقی این منابع آبی سهمی است که خود طبیعت از ما طلب میکند تا خرج نیازهای دیگرمان کند (در مثال بالا، خرج پوشاک و مسکن و…). بنابراین، هشتاد میلیون جمعیت باید با بیست میلیارد متر مکعب آب سالیانه خود را سیر کنند. این یعنی هر فرد باید به گونهای غذا بخورد که روزانه بیشتر از ۶۸۵ لیتر آب نبرد. اما رژیم غذایی ایرانیان فعلا به گونهای است که دستکم روزانه حدود ۳۰۰۰ لیتر آب میبرد؛ یعنی سالانه حدود ۸۸ میلیارد متر مکعب (بیشتر از چهار برابر ظرفیتی که طبیعت ایران برای ما در نظر گرفته است). بنابراین ما همین الان در حال محرومیت از بسیاری از نیازهای اساسیای هستیم که قرار بوده است مادر طبیعت برای ما فراهم کند (مثل خاک، تنوع زیستی، رطوبت، پوشش گیاهی و…). بدتر اینکه ما همین نیاز غذایی را با راندمان آبی پایین برداشت میکنیم و بنابراین تمام صد میلیارد متر مکعب داراییِ آبیمان را فقط و فقط خرج خوراکمان میکنیم (این راندمان آبی پایین همان خرج و مخارج اضافی پدر خانواده در مثال بالاست). اکنون هیچ چیز دیگری برای تأمین سایر نیازهایمان باقی نگذاشتهایم. الان ما در وضعیت خانوادهای هستیم که هرچند هنوز کارش به گرسنگی و سوءتغذیه نکشیده، اما نه پوشاکی دارد، نه مسکنی، نه آموزشی، نه تفریحی و نه هیچ امکانات دیگری. فقط و فقط از عهدۀ غذای روزانهمان برمیآییم؛ دیگر نه خاکی داریم، نه پوشش گیاهیای، نه ذخایر آب زیرزمینیای، نه رطوبتی، نه تنوع زیستیِ مقبولی و نه هیچ چیز دیگر از آنچه برای یک زندگی طبیعی سالم نیاز است.
این تازه در حالتی است که جمعیت خانواده و درآمدمان ثابت بماند. درحالیکه برآوردها نشان میدهد در سالهای آینده جمعیت کشور بیشتر، و منابع آبی ما محدودتر خواهد شد. بنابراین، ما ناگزیر و با سرعت در حال حرکت به سمت گرسنگی (قحطی) و بعد از آن مرگ (انقراض) هستیم. برآوردها به ما میگویند آن آیندۀ ناخوشایند چندان دور نیست که ما در زمان حیاتمان آن را نبینیم.
یک نکتۀ مهم فقط ناگفته ماند: ما در رسیدن به وضعیت کنونی، دو مرحله از مراحلی را که خانوادۀ مثالی بالا طی کرده بودند، طی نکردهایم و بنابراین در این میان چوب ندانمکاری خودمان را هم میخوریم. آن دو مرحله، یکی حذف مخارج اضافی پدر و دیگری تغییر رژیم غذایی خانواده است. ما با تمام محدودیتی که در منابع آبیمان داریم، هنوز نتوانستهایم سیاستها و رفتارهای سیاستمداران و تولیدکنندگانمان را تغییر دهیم؛ چنانکه تغییری هم در رژیم غذایی خودمان ندادهایم تا به وضعیتی برسیم که هم استفادهای بهینهتر از منابع آبیمان داشته باشیم و هم نیازهای غذایی روزانهمان به درستی تأمین شود. در این میان، برخی از «فرزندان ارشد» در مثال بالا (که من آنان را «روشنفکران محیطزیستی» مینامم)، معتقدند که نیاز خاصی به تغییر رژیم غذایی نیست و فقط باید به فکر مخارج اضافی پدر خانواده بود.
…