یا درکم کن یا ترکم کن! | چگونه دبیرستانیها را درک کنیم؟
هفتۀ پیش، یک معلم دبیرستان را دیدم که گریه میکرد و میگفت: «از پسِ دانشآموزانم برنمیآیم.» میدانم که فقط، این یک معلم نیست که عاصی شده. دبیرستانیها، اسمشان بد در رفته؛ علاقهای ندارند که پیروِ قوانین باشند؛ معلمان را کُفری میکنند.
اعتراف میکنم که من هم، قبلاً دربارۀ دبیرستانیها، همین نظر را داشتم. اما وقتی تحقیقات جدید را دربارۀ آنها خواندم، به فکر فرو رفتم. هیچکس، آنها را درست درک نکرده است.
تحقیقات نشان میدهد که غرایز اخلاقی، در کودکان، نهادینه شده است. این غرایز، حس عدالت، درست و غلط، و خوبی و بدی را به آنها القا میکند. کودکان، معمولاً «خوبی» را انتخاب میکنند. بهعنوان مثال، وقتی عروسکِ فرشته و عروسکِ شیطان را جلوی کودکانِ ششماهه میگذاریم، فرشته را انتخاب میکنند، نه شیطان را. همین نکته نشان میدهد که کودکان، فرق خوب و بد را متوجه میشوند.
دبیرستانیها، اسمشان بد در رفته؛ علاقهای ندارند که پیروِ قوانین باشند؛ معلمان را کُفری میکنند.
خب، در دبیرستان، چه بلایی بر سرِ این غریزۀ اخلاقی میآید؟ آیا این غریزه، در دورانِ دبیرستان، از بین میرود؟ بههیچوجه. اتفاقاً، تحقیقات نشان میدهد که دوران دبیرستان، دورانی است مهم و حیاتی. در این دوران است که غرایز اخلاقی، ریشهدار میشوند و رشد میکنند. اما بلوغ، مرحله به مرحله است. باید راهکارهایی را به کار بگیریم تا غرایز اخلاقیِ نوجوانان را به رفتار اخلاقی تبدیل کنیم.
چرا باید این کار را انجام دهیم؟
جواب این سؤال را در تحقیق لَری نوسی1 و الیوت تاریِل2 پیدا میکنیم. این دو، در حوزۀ رشد انسان، تخصص دارند. آنها به این نتیجه رسیدهاند که دو موضوع، نقش مهمی در رشد اخلاقیِ کودکان ایفا میکند: ۱ـ مسائل اخلاقی؛ ۲ـ قراردادهای اجتماعی (هنجارها).
در مسائل اخلاقی، دربارۀ کارهایی بحث میشود که دانشآموزان انجام میدهند و آسایش یا آرامش دیگران را بر هم میزند، مثلاً یک دانشآموز، کودکی را کتک میزند. قراردادهای اجتماعی، دربارۀ هنجارها یا قوانین است؛ مثلاً نباید در کلاس، با بغلدستی صحبت کنیم. کودکانی که دو سال و نیم سن دارند هم، تفاوت موضوعات اخلاقی و قراردادهای اجتماعی را متوجه میشوند.
نوسی و تاریِل تأکید میکنند که وقتی معلم، میخواهد به بدرفتاریِ دانشآموزان واکنش نشان دهد، باید هر دو جنبه (اخلاقی و هنجاری) را در نظر داشته باشد.
تحقیقات نشان میدهد که کودکان، در مسیر رشد خود، همیشه به مسائل اخلاقی توجه دارند و کاملاً آگاهاند که کارهایشان، بر دیگران تأثیر میگذارد. مثلاً میفهمند که کتک زدنِ دیگران یا دستکردن در جیبِ دیگران اشتباه است.
همین کودکان، وقتی به دبیرستان میروند، کمتر در بندِ هنجارها و قوانین اجتماعیاند. دبیرستانیها، وقتی تصمیم اخلاقیشان، تأثیر غیرمستقیم بر دیگران دارد (نه تأثیر مستقیم)، بهاحتمالِ زیاد، کار درست را انجام نمیدهند. مثلاً وقتی پولی را روی زمین میبینند، برای خودشان برمیدارند، با اینکه میدانند دستکردن در جیبِ دیگران، اشتباه است. همین نوجوانِ دبیرستانی، اگر در کودکیاش پولی را روی زمین میدید، آن را برای خودش برنمیداشت. دبیرستانیها وقتی در دوراهیهای اخلاقی قرار میگیرند، تصمیم اشتباه میگیرند؛ البته، به این شرط که تصمیمشان، آسیب مستقیم به دیگران وارد نکند. غریزۀ اخلاقیشان هم نمیتواند به آنها کمک کند. میدانیم که آنها، به قراردادهای اجتماعی پایبند نیستند، در حالی که در کودکیشان، چنین نبودند.
وقتی دانشآموزان، دربارۀ انگیزهها و پیامدهای کارهایشان، با هم صحبت میکنند، بهتر میفهمند که کارهایشان، چه تأثیری بر دیگران میگذارد.
قضیه را اینطور ببینید: دبیرستانیها، ۱۱ یا ۱۲ سال از ابتدای عمرشان را با رعایت قوانین و هنجارها گذراندهاند. یکدفعه، به خودشان میآیند و متوجه میشوند که این قوانین را بزرگسالان درست کردهاند و پیروی از آنها دلبخواهی است. دبیرستانیها هنوز نمیفهمند که این قوانین، اصلاً چرا وضع شدهاند؛ در حالی که این قوانین، به وجود آمدند تا آرامش و آسایش دیگران را تأمین کنند. نوجوانان، درکی از این قوانین ندارند تا زمانی که به سن ۱۵ یا ۱۶ سالگی برسند. به همین علت است که در این سن، از لحاظ اخلاقی، دچار ضعف میشوند. بین ۱۲ تا ۱۹ سالگی، به قوانین پایبند نیستند و بعد از آن، درک کاملتری از قوانین پیدا میکنند.
خوب، از دست معلمان دبیرستان چکاری برمیآید تا این شکافِ چندساله را مدیریت کنند؟ چند پیشنهاد را بیان خواهیم کرد.
۱ـ وقتی دانشآموزی، بدرفتاری میکند، از او بپرسید که با رفتار اشتباهش، چهچیزی را زیرپا گذاشته، اخلاق یا هنجارهای اجتماعی؟ دربارۀ این موضوع، با او صحبت کنید.
اگر دانشآموزی، قانون کلاس را زیرپا گذاشت، از او بپرسید که به نظر خودش، آیا این اشتباه او، روند کلاس را مختل میکند یا نه. اگر بدرفتاریاش، اشتباهی اخلاقی بود که بر دیگران تأثیر منفی میگذارد، برایش توضیح دهید که این رفتارش، چگونه آسایش و آرامش دیگران را سلب میکند. محققان به این نتیجه رسیدهاند که اگر معلمان، در ادب کردنِ دانشآموزان، بین تخلف از قواعد اخلاق و هنجارهای اجتماعی، تمایز قائل شوند، تأثیر بیشتری بر دانشآموزان خواهند داشت و دانشآموزان، جریمه را راحتتر میپذیرند.
صحبت کردن دربارۀ بدرفتاریها، باعث میشود که دانشآموزان حواسشان جمعتر شود و بفهمند که کارهایشان بر دیگران هم تأثیر دارد. همچنین، یاد میگیرند که چرا رعایت قراردادهای اجتماعی، ضروری است.
۲ـ وقتی خطای اخلاقی اتفاق میافتد، آن را بازگو کنید و بگذارید دانشآموزان، حسشان را نسبت به آن بیان کنند.
وقتی دانشآموزان، دربارۀ انگیزهها و پیامدهای کارهایشان، با هم صحبت میکنند، بهتر میفهمند که کارهایشان، چه تأثیری بر دیگران میگذارد.
در این بحثها، حتماً باید به احساسات دانشآموزان هم اهمیت دهیم. تحقیقات نشان میدهد که کودکان، شدیداً به موقعیتهای اخلاقی، واکنش نشان میدهند، چون آنها، بیشتر در معرض مراقبت شدن و آسیب خوردن از دیگراناند، نه اینکه از قوانین، پیروی کنند. مثلاً اگر کسی، از اخلاق، سرپیچی کند، باعث میشود که کودکان، خشمگین یا ناراحت شوند و با کسی که از این کار، آسیب دیده، همدردی کنند. در عین حال، اگر کسی، اخلاقی رفتار کند، کودکان احساس خوشبختی میکنند. اما اگر کسی، قراردادهای اجتماعی را رعایت نکند، احساسات کودکان، جریحهدار نمیشود.
وقتی با دانشآموزان دربارۀ این صحبت میکنیم که خودشان چه حسی دارند و دیگران، نسبت به اشتباهات اخلاقی، چه حسی دارند، کمکم یاد میگیرند که در دوراهیهای اخلاقی، احساساتشان را کنترل کنند و بدانند که چرا آن احساس، به آنها دست میدهد.
۳ـ به دانشآموزان فرصت بدهید که در قانونگذاری برای کلاس، مشارکت کنند
معمولاً، مدارس وقتی میخواهند قوانین کلاسی وضع کنند، قوانینی را تصویب میکنند که در راستای رشد دانشآموزان نیست. قوانین مدرسه، دستِ معلم را باز میگذارد، دانشآموزان را محدود میکند و نمیگذارد که آنها، تصمیمسازی و انتخاب را تجربه کنند. دانشآموزان دوست دارند که خودمختاریِ بیشتری داشته باشند، اما مسئولان مدرسه، دوست دارند که خودشان دستِ بالا را داشته باشند. تحقیقات نشان میدهد که این تعارض، انگیزه و علاقۀ دانشآموزان را نسبت به مدرسه، کاهش میدهد. اگر به دانشآموزان، اجازه دهیم که در وضع قانونگذاریِ داخل مدرسه مشارکت داشته باشند، هم ضرورت این هنجارها را متوجه میشوند، هم نوعی آموزش برای آنهاست.
نتیجۀ این نوشته واضح است: وقتی دبیرستانیها بدرفتاری میکنند، بهجای اینکه آنها را محدود کنیم، باید با آنها حرف بزنیم. این کار، فهم اخلاقیشان را بهبود میبخشد؛ حتی تحقیقات نشان میدهد که صحبت کردن با آنها، تأثیری بلندمدت در موفقیتِ علمیشان دارد.
امیدوارم که دیگر، کسی از دست دبیرستانیها کُفری نشود و هم معلمان و هم دانشآموزان، از حضور در دبیرستان، لذت ببرند.