هنر و حیات اخلاقی
مقدمه
بحث من دربارهی ارتباط هنر با حیات اخلاقی است. در همهی کتابهایی که دربارهی هنر و اخلاق نوشته میشود، این ترجیعبند که نسبت بین هنر و اخلاق یک نسبت محدود نیست، همواره تکرار میشود. به تبع این تعدد نسبت، پرسشهای متعددی نیز در این رابطه مطرح میشود.
من در این جلسه نمیخواهم دربارهی جغرافیای کلی این مباحث صحبت کنم، چرا که این مطالب را در جای دیگر بیان کردهام؛ بلکه میخواهم صرفا مقدماتی را مطرح کنم تا روشن شود که در این جلسه میخواهم به چه موضوعی بپردازم.
پرسشهای کسانی که به موضوع ارتباط بین هنر و اخلاق پرداختهاند، به سه دسته تقسیم میشوند:
۱٫ پرسشهایی که بیشتر به ذهن افرادی میرسند که دغدغهی اخلاق را دارند. مثلا «آیا هنر روان افراد یک جامعه را فاسد میکند یا تعالی میدهد؟»
۲٫ پرسشهایی که بیشتر به ذهن افرادی میرسند که دغدغهی هنر را دارند. مثلا «اگر من هنرمند متعهد باشم که آرمانهای اخلاقی را در اثرم ترویج کنم، به گوهر هنر خود با شعاریکردن آن آسیب زدهام یا نه؟»
۳ . پرسشهایی که بیشتر به ذهن افرادی میرسند که دغدغهی هنر و اخلاق را با هم دارند. مثلا «اگر یک اثر هنری مثل پیروزی اراده1 تقسیمبندی فوق بیشتر ناظر به این است که هر گروه به لحاظ نظری چنین دغدغههایی را دارند وگرنه در مقام عمل ممکن است یک شخص بر خلاف دغدغههایش عمل کند. [/efn_note]
اگر معتقد باشیم که میتوان همهی مسائل اخلاق و هنر را به این سه دسته تقسیم کرد، بنده در این جلسه به مسائل دستهی اول خواهم پرداخت. اصولا مسالهی هنر و حیات اخلاقی بیشتر به ذهن کسی میرسد که دغدغهی اخلاقی داشته باشد. پیش از پرداختن به مطلب اصلی باید چند مقدمه را بیان کنم. این مقدمات شامل مبانی کلی در باب هنر و اخلاق است. ضرورت بیان این مقدمات از آن جهت است که برخی از این مقدمات پیشفرضهای من در ارائهی این بحث هستند و به همین منظور باید به خوبی تبیین شوند.
چیستی اخلاق
ما نباید اخلاق را – که یک هنجارگذار اجتماعی است – با پنج هنجارگذار دیگر خلط کنیم. معمولا اخلاق را به معانی عامی همچون خلقوخو تعریف میکنیم که مطابق معنای دقیق فلسفی آن نیست. گاهی باید و نبایدها و ارزشهای ما به معنای دقیق کلمه اخلاقی هستند؛ مثلا ارزشهایی همچون راستگویی و امانت از این دسته هستند.
پنج هنجارگذار دیگر عبارتند از:
۱. حقوق که باید و نبایدها و ارزشهای حقوقی را به ما میدهد؛ مثل لزوم احترام به قوانین.
۲. مناسک و شعائر دینی و مذهبی؛ مثل ندبهخواندن پای یک دیوار یا گردیدن به دور کعبه.
۳. عرف و عادات؛ مثل دست بر سینه گذاشتن به هنگام سلام دادن به نشانهی احترام.
۴. مصلحتاندیشی؛ مثل کوشش برای نداشتنِ حتی یک دشمن.
۵. زیباییشناسی؛ مثل زیبایی یا زشتی طرز بازی یک بازیگر.
همانطور که مشاهده میشود، منبع ارزشگذاری اخلاق با تمام موارد بالا تفاوت دارد. اخلاق به معنای دقیق کلمه احکامی universal 2دارد. به عبارت دیگر احکام اخلاقی احکامی کلی، عام و جهانشمول هستند که به انسان از آن جهت که انسان است، تعلق میگیرد. مهمترین دلیلی که باعث میشود تا کسی تصور کند اخلاق نسبی است نیز به همینجا مربوط است. نسبیگرایان با مشاهدهی تعارضها به این نتیجه میرسند که اخلاق نسبی است. حال آن که آنچه که با چیزی دیگر در تعارض است، در واقع اخلاق نیست. خلاصه این که من در جلسهی امروز صرفا با اخلاق کار دارم.
در خود اخلاق نیز بحث من صرفا محدود به فرد انسانی است؛ به این معنا که در این جلسه صرفا میخواهم به کارهایی که هنر با فرد انسانی میکند، بپردازم. لذا من به نهادهای اجتماعی کاری ندارم. علاوه بر این بحث من صرفا قرار است از منظر فلسفی پیش برود، نه از منظر تاریخی، روانشناختی و … .
هنر و ساحتهای آن
در هنر با یازده پدیده مواجهیم که میتوان به لحاظ اخلاقی دربارهی تکتک آنها بحث کرد. برخی از این پدیدهها عبارتند از: اثر هنری، هنرمند، مخاطب، فرایند تولید و … . آنچه که من امروز به آن خواهم پرداخت صرفا مربوط به اثر هنری است. در رابطه با اثر هنری دو کار میتوان کرد:
۱٫ تولید اثر هنری
۲٫ ادراک اثر هنری
بنابراین گاهی میتوان در اینباره بحث کرد که تولید یک اثر هنری چه خدمتهایی به حیات اخلاقی یک فرد میکند. شیلر، فیلسوف مشهور آلمانی از جمله افرادی است که به این بحث پرداخته است. گاهی نیز میتوان در اینباره بحث کرد که ادراک یک اثر هنری میتواند چه سودهایی برای اخلاقیزیستن فرد مُدرِک داشته باشد.
آنچه که مورد بحث من است همین مورد است و پیشفرض من این است که بعضی از آثار هنری میتوانند چنین کاری بکنند. بنابراین پیشفرض من این نیست که «هنر بما هو هنر» به حیات اخلاقی کمک کرده یا به آن آسیب میرساند. من در هنر این قابلیت را میبینم که هم بتواند به حیات اخلاقی کمک کند و هم بتواند به آن ضربه بزند. در این جلسه صرفا میخواهم به امدادهای پارهای از آثار هنری نسبت به حیات اخلاقی بپردازم. پرداختن به این امدادها نیز از دو راه میسر است:
۱. از منظر علوم اخلاقی به این مساله بپردازیم؛ به این معنا که از عالمان اخلاقی بپرسیم: چه چیزهایی به حیات اخلاقی انسان کمک میکند تا ایشان فهرستی را ارائه بدهند. فهرستی که میتواند شامل باورهای اخلاقی، امیال اخلاقی، قواعد اخلاقی و … باشد. اینجا این پرسش را مطرح میکنیم که آیا آثار هنری میتوانند این باورها یا امیال را در انسان به وجود بیاورند یا نه؟ من نمیخواهم این راه را در پیش بگیرم، چرا که اولا پیش از این به این راه در سخنرانیهای دیگرم پرداختهام و ثانیا از آنجایی که این فهرست احصائی است و نه منطقی، ممکن است شامل برخی از خدمتهای هنر به حیات اخلاقی نباشد و ثالثا در ذیل هر کدام از موارد این فهرست، با پیدا کردن یک مثال پرونده را میبندیم؛ حال آنکه ممکن است چه بسا مثالهایی وجود داشته باشند که از اهمیت بسیار زیادی برخوردار باشند.
۲. از منظر هنر به این مساله بپردازیم؛ به این معنا که ببینیم هنر چه قابلیتهایی در تصویر کردن جهان انسانی دارد. در این نگاه ما فهرستی از پیشتعیین شده نداریم تا فقط بخواهیم مطابق آنها پیش برویم. نگاهی که بنده در این جلسه در پیش خواهم گرفت همین نگاه است؛ نگاهی که از نظر من سودمندیهایی را به همراه دارد.3
آثار هنری چه کمکی به ما میکنند؟
من برای پرداختن به این نگاه فهرستی دهگانه طراحی کردهام؛ فهرستی که همچون فهرست فلاسفه صرفا احصائی است. موارد این فهرست به قرار ذیلند:
۱. آثار هنری به ما کمک میکنند تا از منظرهای مختلفی به موضوع بنگریم
آثار هنری به ما نشان میدهند که میتوان از منظرهای مختلفی به یک ماجرا نگریست؛ مثلا در فیلمهای جنایی-روانشناختی ما پس از مواجهه با یک جنایت، گاهی از منظر قاتل، گاهی از منظر مقتول، گاهی از منظر بازماندگان مقتول و گاهی از منظر شاهدان بیرونی به ماجرا نگاه میکنیم. شهود عقلانی ما کمکرسانی این نوع نگرش به حیات اخلاقی ما را کاملا تایید میکند و این تایید به قدری است که ما از ارائهی مثال بینیاز هستیم. در زندگی عادی مایلیم که به قضایا صرفا از منظر خودمان نگاه کنیم اما در آثار هنری چنین نیست.
۲. آثار هنری ما را به شباهتهایمان با سایر انسانها توجه میدهند
بسیاری از آثار هنری روایی (اعم از فیلم، تئاتر و داستان) با توجهدادن ما به درون افراد، ما را نسبت به شباهتهایمان به یکدیگر توجه میدهند. کانت میگوید: یکی از مهمترین اموری که باعث میشود انسانها غیراخلاقی زندگی کنند، این است که دیگران را شیء میبینند، نه شخص. مایکل دوفرن4 نیز میگوید: ما میل داریم که فقط خودمان را موجود ذهندار ببینیم. موجود ذهندار با تسامح همان شخصی است که کانت به آن اشاره میکند. آثار هنری با نشاندادن شباهتها، شیءانگاری دیگران را برای ما دشوار میکنند. کودکان در تعامل با اشیاء به شدت جاندارانگارانه رفتار میکنند. ما نیز در مواجهه با آثار هنری آرام آرام به چنین نگاهی دست مییابیم. وقتی چنین نگاهی در ما وجود داشته باشد، دیگر نمیتوانیم به راحتی گلی را چیده یا به صورت کسی سیلی بزنیم. من معتقدم که اخلاق صرفا محدود به رابطهی ما با سایر انسانها نبوده و بر هر سه نوع رابطهی ما تاثیرگذار و حاکم است. این سه نوع رابطه عبارتند از:
الف. ارتباط ما با خودمان (اخلاق فردی)
ب. ارتباط ما با انسانهای دیگر (اخلاق اجتماعی)
ج. ارتباط ما با طبیعت (اخلاق زیستمحیطی)
اگر کسی بر اثر مواجهه با آثار هنری، بتواند به شباهتهای خود با سایر موجودات نیز پیببرد، رفتارش با حیوانات هم بهتر خواهد بود.
۳. آثار هنری ما را به تفاوتهایمان با سایر انسانها توجه میدهند
در آثار هنری، فراوان به جزئیات پرداخته میشود. ما در علوم به معنای عام و در فلسفه به معنای خاص، با کلیات سر و کار داریم. اصولا رسالت علم این است که به ما قواعدی کلی بیاموزد. این باعث میشود تا ما مدام به دنبال تعمیم باشیم تا بتوانیم یک قاعدهی کلی پیدا کنیم. این کار حسنهایی هم دارد، اما باید به آسیبهای آن نیز توجه کرد. یکی از آسیبهای تعمیم این است که ما از ظرایف و لطایف انسانی غافل میشویم؛ مثلا درست است که دزدیکردن در مفهوم کلیاش ناپسند است اما باید به جزئیات هم توجه داشت. نویسندگان در رمانهایشان صحنهی سادهی دستکشیدن به پیشانی را در دو صفحه توضیح میدهند. گاهی این توصیفها مربوط به درون انسانها است. ما در اینجا بر خلاف مورد قبلی، به این نتیجه میرسیم که انسانها علیرغم تفاوتهایشان با یکدیگر تفاوتهایی نیز دارند.
۴. آثار هنری باعث میشوند تا ما ببینیم هر جرمی از چه دالانهای هولناکی و پیچیدهای عبور میکنند
ما در حالت عادی وقتی با یک مجرم مواجه میشویم، طبق قواعد کلی یک حکم صادر کرده و از او متنفر میشویم؛ مثلا تصور ما از دزدی همواره یک چیز است، در حالی که دزدها با یکدیگر تفاوتهای فراوانی دارند. در رمان بینوایان میبینیم که «ژان» پس از عبور از دالانهای پیچیده و هولناک به جایی میرسد که مجبور میشود به خاطر گرسنگی نانی را بدزدد. اگر ما این پیچیدگیها را ببینیم، رفتارمان نیز متفاوت خواهد بود. این پیچیدگیها صرفا در آثار هنری به ما نشان داده میشوند، نه در زندگی عادی. دیدن این پیچیدگیها دو سود مهم برای ما به همراه دارد:
الف. دیگر از مجرمان نفرت نخواهیم داشت؛ بلکه نفرتمان متوجه جرم خواهد بود. به عبارت دیگر پس از مشاهدهی این جزئیات دلمان برای مجرم سوخته و نسبت به او شفقت پیدا میکنیم.
ب. به سهم خود در ایجاد این دالانها توجه پیدا کرده و سعی میکنیم تا بخشی از این پیچیدگیها را از میان برداریم.
۵. آثار هنری به ما نشان میدهند که ممکن است برخی از کارهای کوچک ما تاثیرات هولناکی بر زندگی دیگران داشته باشد
بودا میگوید: «هر آنچه که ضرور نیست، ضرر است.» برخی از فیلسوفان اخلاق میگویند: هر کدام از کارهای ما نیز یا ضروری است یا ضرر دارد. آثار هنری به ما نشان میدهند که تمام کارهای ما یا به سود دیگران است یا به ضرر آنها. بگذارید مثالی بزنم: نمایشنامهی معروفی وجود دارد که بارها از تلویزیون پخش شده. در این نمایشنامه یک بازرس به خانهی خانوادهای ثروتمند میرود. این خانواده با هم قرار گذاشته بودند تا جشنی بگیرند. بازرس به اینها میگوید: من پیگیر یک پروندهی خودکشی هستم. اعضای خانواده میپرسند: این خودکشی به ما که خانوادهای شرافتمند هستیم، چه ربطی دارد؟ بعدها معلوم میشود که پدر این خانواده با اعتراض نسبت به کیفیت خدماترسانی آن شخص در رستوران، سبب اخراج او از رستوران شده است. از طرف دیگر معلوم میشود مادر خانواده نیز با اقدامی مشابه باعث اخراج همان فرد از یک فروشگاه – که شغل بعدی آن شخص بوده – شده است. در نهایت معلوم میشود که پسر این خانواده نیز با آن شخص ارتباط عاطفی داشته و ناگهان او را رها کرده است. این نمایشنامه نشان میدهد که هر کدام از این افراد چهطور قطرهقطره باعث لبریزشدن ظرف وجودی این شخص شدهاند. آثار هنری به ما نشان میدهند که تکتک رفتارهای ما در زندگی دیگران موثر است؛ تاثیراتی که گاه کوچک پنداشته میشوند اما در نهایت به نتایج بزرگی میانجامند. برخی در فلسفهی هنر گفتهاند: این کار صرفا از هنر بر میآید.
۶. آثار هنری به ما کمک میکنند تا به درون انسانها سرک بکشیم
وقتی ما به درون یک انسان از آن جهت که انسان است، سرک میکشیم، با ظرفیتهای وجودی او آشنا میشویم. رمانهای داستایفسکی مثال اعلای این مورد هستند. وقتی رمانهای داستایفسکی را میخوانیم، نسبت به ژرفای درون خودمان بصیرت زیادی پیدا کرده و خودمان را بیشتر میشناسیم. اگر شناخت ما نسبت به خودمان عمیق باشد، ظرفیتهای وجودیمان را بهتر خواهیم شاخت. همواره در اخلاق به ما گفته میشود: رشوه نگیرید. اگر کسی به ظرفیت وجودی خود توجهی نداشته باشد، خواهد گفت: من در هیچ موقعیتی رشوه نخواهم گرفت. اما این شخص به این توجه نمیکند که ممکن است در صورت بالابودن رقم رشوه، نتواند در برابر آن مقاومت کند.
۷. آثار هنری اسوههای اخلاقی را برای ما تصویر میکنند
ما در زندگی عادی به ندرت با قهرمانان و شهسواران اخلاقی مواجه میشویم. یک قهرمان اخلاقی بالاتر از یک فرد اخلاقی است. این در حالی است که مواجهشدن با قهرمانان اخلاقی سودهای زیادی دارد. من باور نمیکنم که کسی رمان کازانتزاکیس را که دربارهی «فرانسوا اسیزی» است،5 خوانده باشد و شوق اخلاقیزیستن در او نجوشیده باشد. تصویری که کازانتزاکیس از فرانسوا اسیزی نمایش میدهد، چنان در اوج است ک خواننده عاشق اخلاقی زیستن میشود.6
۸. آثار هنری مهارت داوری اخلاقی ما را افزایش میدهند
در فیلم «درباره الی» ما از همان ابتدا دربارهی شخصیتهای فیلم شروع به داوریکردن میکنیم. با این حال فرهادی با ظرافت تمام تمهیداتی اندیشیده تا مدام دربارهی داوریهایمان تجدید نظر کنیم. این داوریها به قدری تکرار میشوند که مهارت ما پس از دیدن فیلم، نسبت به پیش از تماشای آن افزایش پیدا میکند. علت تجدیدنظرهای ما در داوریهایمان در این فیلم این است که ما اصولا در قضاوتهایمان بیدقت هستیم. ما در زندگیمان یکبار نسبت به یک شخص داوری کرده و تا آخر عمرمان آن را تغییر نمیدهیم؛ مثلا ما دربارهی داوریمان نسبت به دزد هیچگاه تجدیدنظر نکردهایم.
۹. آثار هنری وضع و حالهای اخلاقی را تصویر میکنند
وضع و حالهای اخلاقی با عمل اخلاقی ما ربط و نسبت دارند. وضع و حالهای اخلاقی به دو دسته تقسیم میشوند:
الف. وضع و حالهای درونی: «راسکولنیکف» در رمان شاهکار جنایات و مکافات دائما با خودش محاسبه میکند که آیا آن پیرزن مکار را بکشد یا خیر؟ او نمیداند که پس از انجام این قتل چه حال هولناکی برای او به وجود خواهد آمد وگرنه ابدا راضی به قتل نمیشود. ما میتوانیم با کمکگرفتن از بعضی از آثار هنری وضع و حال افراد را پس از ارتکاب یک جرم، تجربه کنیم.
ب. وضع و حالهای بیرونی: بهمن قبادی در فیلم «لاکپشتها پرواز میکنند» وضع و حال جنگ را برای ما توصیف میکند. این فیلم داستان تعدادی از مردم عراق است که از استبداد به تنگ آمده و آرزو دارند که آمریکا به آنها حمله کند. در ادامهی فیلم آمریکا به ایشان حمله میکند و ما با نتیجهی واقعی حمله مواجه میشویم. در عالم واقع زمانی میتوانیم با این وضع و حال مواجه شویم که کشورمان کاملا از دست رفته باشد، اما آثار هنری میتوانند قبل از رسیدن به این مقصد غیرقابل برگشت، تصویری از آن را به ما ارائه بدهند. این نمونهای از یک وضع و حال بیرونی است.
۱۰. آثار هنری میتوانند احکام انتزاعی اخلاقی را انضمامی کنند
هگل معتقد بود که مهمترین سود هنر برای اخلاق این است که برخی از آثار هنری میتوانند احکام انتزاعی اخلاقی را انضمامی کنند. دائما به ما گفته میشود که باید تعهد داشته باشیم. این تعهد یک «باید» اخلاقی است. هگل میگوید: صِرف شنیدن چنین توصیهای کافی نیست و باید آن را انضمامی دید. در فیلم رقص در غبار، اثر اصغر فرهادی، یک پسر بیست ساله عاشق یک دختر همسن و سال خودش میشود و با او ازدواج میکند. پسر بعد از ازدواج متوجه میشود که مادرِ دختر بسیار بدنام است. هر چند این مساله باعث کمشدن عشق او به دختر نمیشود، اما پدر و مادر پیرِ پسر از این مساله به شدت رنجیده میشوند. این پسر در یک دو راهی اخلاقی؛ یعنی انتخاب همسر یا پدر و مادر قرار میگیرد. در این فیلم به شکلی انضمامی میبینیم که این پسر چگونه هم پاس تعهد دختر را و هم پاس تعهدخانوادهاش را نگاه میدارد. ما در این فیلم شاهد تبدیل یک تعهد اخلاقی کلی به یک مورد انضمامی هستیم. انضمامیکردن احکام اخلاقی سه سود دارد:
الف. باعث میشود تا نسبت به احکام انتزاعی فهمی عمیقتر داشته باشیم.
ب. باعث میشود در عمل اخلاقیمان احتیاط بیشتری به خرج بدهیم.
ج. باعث میشود تا بتوانیم قاعدههای اخلاقی را بیازماییم.
پی نوشت
- ساختهی فیلمساز آلمانی لنی ریفنشتال.
- جهانی.
- افرادی همچون مرداک و نوسبام که خود نگاهی هنری دارند، از آنجایی که نگاهی فلسفی به این مساله نداشتهاند، در فهرست محدود فلاسفهی اخلاق گرفتار نشدهاند.
- Mikel Dufrenne
- این رمان در ایران به نام «سرگشته راه حق» ترجمه شده است.
- این تصویر کموبیش در تمام آثار کازانتزاکیس موجود است. کازانتزاکیس در کتاب «گزارش به خاک یونان» بیست و اندی اسوهی اخلاقی را معرفی میکند.