حرف تازه تامس نیگل در باب پیشرفت اخلاقی
تامس نیگل در کتاب اخیر خود بر روی مفهوم پیشرفت اخلاقی کار کرده است. او این بحث را از استاد خود جان رالز گرفته که معتقد است ما به لحاظ اخلاقی در فهم نظریه اخلاق میتوانیم پیشرفت کنیم. این پیشرفت در ایجاد یک تعادل تاملی بین دو نظریه برابرطلبی و فایده گرایی بر قرار میشود ، که میتوان تمام نظریههای اخلاقی را ذیل این دو الگو صرت بندی کرد. این نگاه درست برخلاف ایده پیروان نظریه تکاملی که معتقدند سیر تکامل اخلاق در انسان او را به سمت فایده گرایی سوق میدهد و این نظریه بر دیگر نظریه های اخلاقی برتری پیدا خواهد کرد.
مثال همپشایر
پیش از آن که وارد اصل بحث بشویم، برای درک بهتر از مفهوم پیشرفت اخلاقی نزد نیگل از مثالی آغاز کنیم که او در کتاب اخیر خودآورده و بسیار از آن استفاده میکند.
استوارت همپشایر که یک از فیلسوفان معروف این قرن است، نقل می کند که در جنگ جهانی دوم، از طرف سازمان اطلاعاتی انگلیس مامور میشود تا از جاسوس دو جانبهای بازجویی کند که متفقین موفق به دستگیری او شده بودند. رئیس نهضت آزادی بخش فرانسه به او میگوید که جاسوس دو جانبه در اتاق است. و شما میتوانی هر اطلاعاتی که میخواهی از او بگیری اما زمانی که اطلاعات را از او گرفتی ما او را تیرباران خواهیم کرد. زمانی که او به اتاق میرود، جاسوس به او میگوید که من هیچ اطلاعاتی به تو نمیدهم مگر این قول بدهی من را پناهنده انگلیس کنی. همپشایر که می دانست قادر به دادن چنین قولی نیست، به او چنین وعده ای نداد و اطلاعاتی هم دریافت نکرد و او هم تیرباران شد.
نیگل میگوید زمانی که من این ماجرا را برای یکی از همکارانم نقل کردم، او گفت، همپشایر بر ای این کار یک انتخاب بسیار نامناسب بوده. نیگل میگوید این یک مسئلهی واقعی است در حالی که در فلسفهی اخلاق مسائل تصنعی مانند مسئله ی قطار شهری که در ادامه بیان میشود بسیار است و ایشان میخواهد از یک منظر جدید به این مسئله نگاه کند. قبل از این که وارد این بحث بشویم؛ قصد آن را داریم تا ببینم اخلاق از نظر توماس نیگل به چه معنا است؟
اخلاق در نگاه نیگل
اخلاق از نظر نیگل دارای مشخصاتی به شرح ذیل است:
الف ـ امور اخلاقی اموری عملی هستند؛ در واقع ما در اخلاق به دنبال این نیستم که ببینم کار و بار جهان چگونه است، بلکه به دنبال پاسخ این سوال هستیم که چه باید بکنیم؟ همانطور که در مثال همپشایر ما به دنبال سوالاتی از جمله این که آیا جهان غایتی دارد یا این که جهان از چه چیزی ساخته شده نیستیم؛ بلکه به دنبال مسائل عملی هستیم.
ب ـ اخلاق نه صرفا امور شخصی بلکه امور بیناشخصی هستند؛ در این صورت اخلاق صرفا نمی خواهد به ما بگوید چطور زندگی کنیم، بلکه قصد آن را دارد که بگوید در اتباط با دیگران چگونه رفتار کنیم. بنابراین اخلاق در نظر نیگل به معیار های فرعی یا رفتار های جمعی اشاره دارد که به انسان این امکان را می دهد که درباره آنچه باید انجام دهد اتفاق نظر حاصل کند. از نظر نیگل این یک تعریف حداقلی از اخلاق است.
در این صورت ما باید ببینم که استوارت همپشایر در آن لحظه چه کاری باید انجام میداد که همه ی ما بر روی آن اتفاق نظر داشته باشیم یعنی اگر جوابی برای سوال چه باید کرد وجود داشته باشد، این پاسخ باید برای هر کس که از موقعیت مطلع است پاسخی دست یافتنی باشد. به بیان دیگر اگر چنین معیار هایی وجود داشته باشد، هر کس به دنبال چه باید کرد همپشایر است، نتیجه ی یکسانی ارائه میدهد.
نیگل معتقد است ما در اخلاق با نظرگاه های فردی انسان ها رو به رو نیستیم، بلکه باید از آنها فراتر رفت و به یک عینیتی دست پیدا کرد. اگر چنین باشد هر کس همانند استوارت همپشایر مثال ما، پاسخ رفتارش را نه فقط برای خودش بلکه باید برای دیگران هم توجیه کند. بنابراین نتیجه این میشود که جست وجو شناخت های اخلاقی، جست و جو مبنای داوری های عینی هستند.
پس ما از دو نظرگاه عینی و فردی به عالم نگاه میکنیم. در نظرگاه فردی، تکثر حاکم است و هر کسی از یک منظر به عالم نگاه میکند، ولی در نگاه عینی ما به نظرگاهی رسیدیم که برای همه عالم دست یافتنی است و ما باید در اخلاق از منظر فردی به منظر عینی برسیم تا بتوانیم اختلافات میانمان را حل کنیم. در نهایت نیگل صراحتا بیان میکند، اخلاقی که نتوانیم آن را از حوزه فردی به یک چهارچوب عینی برسانیم، پذیرفتنی نخواهد بود.
…
سلام
نتوانستم فایل متنی و صورتی را دانلود کنم. میگه موجود نیست.
اصلاح شد میتونید دانلود بفرمایید