اخلاق فضیلت؛ بیانی نو، شالودهای کهن
با توجه به این که اخلاق فضیلت سابقه دیرینهتری نسبت به معرفتشناسی فضیلت دارد و همچنین مبنای معرفتشناسی فضیلت است، ابتدا کلیاتی در باره اخلاق فضیلت ارائه شد. در این رابطه، دکتر خزاعی بیشتر بر مواردی تمرکز کردند که پاسخ به سوال مورد نظر را بهتر تأمین کند. پرداختن به مهمترین تمایزات اخلاق فضیلت با دیگر نظریههای هنجاری، اشاره به برخی رویکردهای مهم در اخلاق فضیلت، تأکید بر تعریف ارسطویی از فضیلت از جمله مباحث لازم و مقدماتی برای ورود به بحث اصلی بود.
اخلاق فضیلت نظریهای هنجاری است که از بین تمایزات آن با دو نظریه نتیجهگرایی و وظیفهگرایی به سه تمایز مهم میتوان اشاره کرد. نخستین تفاوت این است که آن دو نظریه عملمحور هستند و اخلاق فضیلت فاعلمحور. به این معنا که برای آن دو انجام عمل درست مهمتر از فاعل اخلاقی است از این روست که معیاری برای درست بودن عمل ارائه میکنند (وظیفهگرایان مطابقت عمل با وظیفه را و سودگرایان بیشینه سازی سود برای بیشترین افراد را معیار میدانند). اما برای اخلاق فضیلت، فاعل اخلاقی بر عمل اولویت و تقدم دارد؛ از این رو این نظریه در قدم اول معیاری برای خوب بودن فاعل ارائه میکند و معیار درستی عمل را فضیلتمند بودن فاعل میداند؛ به این دلیل که به واسطه پیوندی که بین فعل و فاعل اخلاقی وجود دارد نمیتوان در باره فعل خوب فارغ از خوب بودن فاعل داوری کرد. به همین دلیل است که مهمترین پرسش اخلاق فضیلت این است چگونه فردی باید باشم؟ ولی آن دو نظریه میپرسند چه فعلی را باید انجام دهم؟ اخلاق فضیلت، فضیلت را معیار خوبی فاعل و درستی عمل میداند.
دیگر تمایز اخلاق فضیلت با دو نظریه نتیجهگرایی و سود گرایی این است که اخلاق فضیلت با واژگان ارزشی سر و کار دارد در حالی که دو نظریه هنجاری دیگر از واژگان الزامی استفاده میکنند. سومین تفاوت این است که بر اساس دو نظریه دیگر تصمیمگیری اخلاقی و ارزیابیهای اخلاقی بر اساس اصول و قواعد اخلاقی صورت میگیرد اما در اخلاق فضیلت (چه اعتقادی به قواعد برآمده از فضایل داشته باشیم، مثل هرستهاوس، چه نداشته باشیم) فاعل فضیلتمند و فضایل اخلاقی و عقلانی او (حکمت عملی) مبنای تصمیمگیری و در کل، تفکر اخلاقی است.
پس از بیان جغرافیای این نظریه و تفاوتش با دو نظریه رقیب، به برخی از رویکردهای مهم در این نظریه اشاره شد. علی رغم این که از گذشته تا کنون که اخلاق فضیلت دوران افول و اوجی را پشت سر گذاشته است همیشه متفکران اخلاق فضیلت، فضیلت را معیار اخلاق دانستهاند اما تقریر واحدی در این رابطه وجود ندارد. در میان تقریرهای مختلف اخلاق فضیلت می توان به چهار رویکرد مهم اشاره کرد که عبارتند از غایت گرایانه، فاعل مبنا، فضیلت محور محض و رویکردی که اخلاق فضیلت را به عنوان یک نظریه اخلاقی میپذیرد.
مسأله دیگری که در این جلسه مطرح شد ماهیت فضیلت بود. فلاسفه اخلاق فضیلتی از جمله سقراط، ارسطو، اسلوت، مک اینتایر و فیلیپا فوت تعاریف زیاد و متفاوتی از ماهیت فضیلت ارائه کردهاند اما مهمترین تعریف تعبیری است که ارسطو ارائه کرده است. وی فضیلت را ملکهای نفسانی میداند که حد وسط بین دو حد افراط و تفریط است و باعث میشود فرد فعل را به سهولت و بدون تأمل انجام دهد. چنین فردی به دلیل تعادل احساسات و عواطف و برخورداری از فضیلت حکمت عملی، هم در حوزه معرفتشناختی میتواند موفق باشد یعنی درست تشخیص میدهد و هم در حوزه عمل، به این معنا که رفتار بیرونی درستی دارد.
با توجه به مطالب فوق خانم خزاعی به پرسش اصلی بحث پرداختند یعنی بر اساس اخلاق فضیلت، فضیلت چگونه و در چه حوزههایی میتواند مبنا قرار بگیرد؟ در این رابطه به سه حوزه معناشناختی، معرفتشناختی و انگیزشی اشاره شد و ضمن بیان تفاوت این سه حوزه توضیح داده شد چگونه فیلسوفان اخلاق فضیلت، فضیلت را مبنای تفکرات و رویکردهای خود قرار دادهاند. تعاریف هرست هاوس، اسلوت و زاگزبسکی از جمله مواردی بود که در حوزه معناشناختی به آن اشاره شد.
معرفتشناسی فضیلت سعی میکند همان رویکرد غالب در اخلاق فضیلت را در حوزه معرفتشناسی نیز به کار بندد. این نگرش در تقابل با معرفتشناسی تحلیلی مطرح شد و در آن بر فاعل محوری به جای باور محوری تأکید میشود. به باور این گروه تنها اگر معرفت از طریق فضایل معرفتی حاصل شود صحیح است، همان گونه که فیلسوفان اخلاق فضیلت، درستی عمل را در گرو فضایل اخلاقی فاعل میدانستند.
تا بدین جا این موضوع مورد بررسی قرار گرفت که فضیلت چگونه می تواند مبنای اخلاق قرار گیرد، بخش دوم بحث به مبنا بودن فضیلت در حوزه ی معرفت شناختی اختصاص یافت که امروزه با عنوان معرفتشناسی فضیلت از آن تعبیر میشود.
معرفتشناسی فضیلت سعی میکند همان رویکرد غالب در اخلاق فضیلت را در حوزه معرفتشناسی نیز به کار بندد. این نگرش در تقابل با معرفتشناسی تحلیلی مطرح شد و در آن بر فاعل محوری به جای باور محوری تأکید میشود. به باور این گروه تنها اگر معرفت از طریق فضایل معرفتی حاصل شود صحیح است، همان گونه که فیلسوفان اخلاق فضیلت، درستی عمل را در گرو فضایل اخلاقی فاعل میدانستند.
سوسا، گرکو، کد، مون مارک، زاگزبسکی، بائر و ونویگ که جزء مهمترین متفکرین این حوزه هستند با انگیزههای مختلفی فضیلت معرفتی را مبنای معرفتشناسی قرار دادند. حل مشکلات معرفت شناسی سنتی و تحلیلی، اصلاح رفتارهای پژوهشی و انجام یک پژوهش صحیح و همچنین دستیابی به زندگی عقلانی در کنار زندگی اخلاقی یا همان یودایمونیا از جمله انگیزههای گرایش فیلسوفان به این رویکرد معرفتی است که به آن پرداخته شد.
رویکردهای مختلفی نیز در این حوزه مطرح شده است که از جمله مهمترین آنها میتوان به این سه رویکرد اشاره کرد: مسئولیتگرایی در مقابل اعتمادگرایی، رویکرد محافظهکارانه در مقابل رویکرد خودمختارانه و نظریه معرفتشناسانه به عنوان یک نظریه مستقل.
در بحثهای معرفتشناسی هم فضیلت در حوزههای معنا شناختی، وجود شناختی و انگیزشی مبنا است، البته این طور نیست که همه معرفتشناسان فضیلت، مبنا بودن فضیلت را در هر سه حوزه مذکور قبول داشته باشند به طور مثال سوسا نقش انگیزشی فضیلت معرفتی را نمیپذیرد اما در نظریه زاگزبسکی انگیزشی بودن عنصر جداناپذیر فضیلت معرفتی است.
به طور خلاصه میتوان گفت بحث بر این متمرکز است که به دلیل این که دو حوزه نظر و عمل را در انسان نمیتوان از هم جدا کرد فضیلت در هر دو حوزه میتواند باعث شکوفایی شود. از این روست که اخلاق فضیلت و معرفتشناسی فضیلت، درستی عمل و معرفت را وابسته به فاعل میدانند.
گزارش کتاب اخلاق فضیلت را از اینجا بخوانید.
احسنت خدا قوت