روش حل مسئله در اخلاق کاربردی
بحث روش، مهمترین بحث فلسفۀ اخلاق و اخلاق کاربردی محسوب میشود. شما اگر بدون روش حتی یک کتاب اخلاق کاربردی، مثلاً کتاب پیتر سینگر را بخوانید، سردرگم میشوید که این چه نحوه کتاب اخلاقی است، اصلاً چه ربطی به اخلاق دارد؟ کتاب یک جهان و اخلاق جهانی از پیتر سینگر را شاید دوستان دیده باشند. شما قبل از اینکه این کتاب را باز کنید تصورتان این است که مباحثی دربارۀ اخلاق جهانی و مسائل مرتبطی را مطرح خواهد کرد و به روش هنجاری پاسخ خواهد داد و به راهحل قابلتوجهی خواهد رسید. درحالیکه هرچه این کتاب را میخوانید، میبینید که گمشدۀ خود را پیدا نمیکنید. این کتاب هم اخلاق است و هم اخلاق نیست. ولی به چه معنا اخلاق است و به چه معنا اخلاق نیست؟ مشکل بنیادی ما در خواندن متون جدید، مشکل روش است. ما مشکل تعریف داریم. «تعریف» در دل روش جای میگیرد. گاهی از پیش خودمان به صورت سنتی از اخلاق تعریفی میکنیم و یک روش را هم ابداع میکنیم و بعد وارد بحث میشویم، درحالیکه اگر بخواهید روش بهدست بیاورید، باید به سیر تحول یک دانش که روش متعلق آن است، توجه جدی بکنید و ببینید در این دوران، از گذشته تا کنون چه تحولاتی ایجاد شده است؟
در اخلاق کاربردی، ما با دو تعریف مواجه هستیم. باید ببینیم مسئلۀ اخلاقی چیست؟ یک تعریف میگوید به کاربستن نظریههای اخلاقی برای حل مسائل اخلاقی. ما نظریه را کجا بهدست میآوریم؟ در اخلاق هنجاری. در اخلاق هنجاری بحث بر سر نظریههاست؛ نظریۀ سودگرایی، وظیفهگرایی، فضیلتگرایی و انواع اینهاست و همچنین بحثهای مفصلی که در اخلاق هنجاری است. بههرحال فرض بر این است که شما به نظریهای رسیدهاید و بناست که این نظریه را در حل یک مسئلۀ اخلاقی استفاده کنید. مسئلۀ اخلاقی چیست؟ آیا مسئلۀ اخلاقی همیشه قابلحل است؟ یعنی ما باید به راهحل مسئلۀ اخلاقی برسیم؟
یا نه، صرفاً فکرکردن درباب یک مسئلۀ اخلاقی، خودش یک کار اخلاقی است، ولو اینکه به راهحل قاطعی نرسیم. تاریخ مصرف این تعریف گذشته است، ولی کماکان در کشور ما رواج دارد. حتی دیدم که بعضی از اساتید فرهیخته وقتی دیدند دردسر تعریف دوم زیاد است و مسئلهشناسی دوم در جوامعی مثل جامعۀ ما خیلی دردسر داد، [آن را رها کردند]، ولی با این تعریف وارد بحث شدن، هم آسان است و هم سودمند و هم دردسرهای بعدی را ندارد. با جایی هم برخورد نمیکنید. فرض کنید من میگویم بر اساس منش و تفکر اسلامی، فضیلتگرایی اخلاقی و اخلاقی که به منش پیش از روش و کنش توجه میکند، نظریهای صائب است. پس از آن، من باید بتوانم براساس این نظریه، مسائل اخلاقی را حل کنم. مسئلۀ اخلاقی وقتی مسئله میشود که دو طرف پاسخ، برای او یکسان باشد. ما مراتبی از مسائل داریم؛ مثلاً وقتی با معما یا دوراهۀ یا dilemma اخلاقی مواجه هستیم که واقعاً تصمیمگیری ممکن نباشد، هر دو طرف پنجاهپنجاه باشد. حالا در اینجا باید با چه متدی تصمیم بگیرم و به نتیجه برسم؟ آیا میشود صرفاً با داشتن یک نظریه به تصمیم رسید؟ فیلسوفان اخلاق روی همین کار کردهاند. در دپارتمانهای فلسفه و فلسفۀ اخلاق هم روی همین قضیه کار شده است. این درست است، چون هم ما، هم فضیلتگراها، سودگراها و غیره میرویم نظریه انتخاب میکنیم، هر نظریهای انتخاب بکنید، بالاخره این نظریه بر سایر نظریهها امتیازاتی دارد، نه اینکه صددرصد درست باشد. اینها در عرصۀ عملی زندگی میآیند، در نتیجه با مسائلی که با عینیتها همآغوش هستند، مواجه میشویم. درحالیکه نظریۀ شما یک بحث کاملاً انتزاعی است. مثلاً فرض کنید در بحث سقط جنین، اتفاقاتی که در دوران مدرن برای انسانها میافتد، واقعاً تکاندهنده است. شما راحت نمیتوانید بگویید براساس وظیفه عمل کنند یا براساس نتیجه؟ به هر نظریهای دست میزنند، به بنبست میخورد. چون مورد، اقتضائات ویژه و خاصی را از شما مطالبه میکند که نمیتوانید براساس نظریه پاسخ بدهید. این را کسی خوب لمس کرده است که چندین سال در عرصههای مختلف کار کرده باشد؛ در عرصۀ پزشکی، پرستاری، مخصوصاً بیمارستانها، کارخانهجات، عرصۀ سیاست، عرصههای امنیتی، عرصۀ قضاوت، وکالت و عرصۀ پزشکی قانونی که وحشتناک است. این راهحلی است که براساس نظریات است و به بنبست میرسد.
…