گفتگویی درباره قلمرو علم اخلاق
مقدمه
موضوع بحث قلمرو علم اخلاق است. طبیعتا ما باید در این بحث به بیان حدود سلبی و حوزه ایجابی دانش اخلاق بپردازیم، به عبارت دیگر باید مرز روشنی را تبیین کنیم که بر اساس این مرز مشخص شود علم اخلاق چه چیزهایی را در برمیگیرد و چه چیزهایی را در برنمیگیرد، شامل چه گسترهای میشود و چه ادعاهایی ندارد.
در عصر انفجار اطلاعات، بیش از آنکه افزودن اطلاعات اهمیت داشته باشد دستهبندی، تفکیک و انسجام بخشیدن به مفاهیم و اطلاعات اهمیت دارد. من ادعا ندارم که در این جلسه مطلب تازهای به اطلاعات شما اضافه کنم، اما تلاش میکنم از این فرصت استفاده کنم و انسجامی به مجموعه آموختههای گذشته شما اضافه کنم. تفکیکهای مفهومی برای دانشوران بسیار ارزشمند است و سالها پیش هم چنین بوده که کسانی که توانستهاند مرزبندیها یا تقسیمبندیهای روشن، واضح و با پشتوانهای عرضه کنند، آثار ارزشمندی را پدید آوردهاند. در عالم طلبگی کتاب «شرایع الاسلام» محقق حلی با طبقهبندی که از مباحث فقهی عرضه میکند خیلی ماندگار شده است. میبینید که «جواهر الکلام»، «مسالک» و «وسائل الشیعه» بر اساس همان نوشته شده است. در عالم جدید هم کتاب «نگاهی دوباره به تربیت اسلامی» آقای خسرو باقری، همین ویژگی را دارد. ایشان در تبیین نظام تربیت اسلامی یک الگوی منسجم عرضه میکند که شامل پنج موضوعِ اهداف تربیت، مبانی تربیت، اصول تربیت،
روشهای تربیت و مراحل تربیت میشود و با این تفکیک و طبقهبندی، انسجام رضایتبخشی پدید میآورد. از دهه ۶۰ که ایشان این کتاب را نوشته تا به امروز تقریبا سایه سنگینش روی آثار بعدی افتاده است و دیگر کسی نتوانسته از این قالب بیرون برود. البته بعضیها جابهجاییهایی جزیی انجام دادهاند اما اصل این انسجام خیلی موردپسند قرار گرفت و رضایتبخش بوده است.
ارائه مرزبندی مفهومی علم اخلاق
حال بنده میخواهم یک مرزبندی مفهومی نسبتا روشنی را پیشنهاد بدهم که اطلاعاتمان دستهبندی شدهتر و تفکیک شدهتر به کار گرفته شود.
علم اخلاق، علم ارزشگذاری صفات و رفتارهای اختیاری انسان است، از جهت تاثیر فزاینده یا کاهندهای که بر اعمال انسان و کمال دارد. بر اساس این تعریف، گزاره اخلاقی مثل هر گزاره علمی دیگری موضوع و محمولی دارد. موضوع گزاره اخلاقی عبارت است از رفتار یا صفت اختیاری و محمول آن هم یک مفهوم ارزشگذار است مثل خوب یا بد، درست یا نادرست، بایسته یا نابایسته. بنابراین علم اخلاق رفتار یا صفات اختیاری انسان را ارزشگذاری میکند، این ارزشگذاری بر مدار تأثیری است که در کمال انسان دارد. اگر این تاثیر، تاثیر فزاینده باشد میشود خوب، درست و بایسته و اگر کاهنده باشد میشود بد، نادرست و نابایسته. باید رابطه اخلاق با این تعریف را با سایر حوزههای همجوار معلوم کنیم. میتوان گفت علم عرفان عملی، علم روانشناسی، فلسفه اخلاق، علم فقه و بعضی علوم دیگر علومی هستند که به نوعی به علم اخلاق مرتبطند و به آن خدمت میکنند.
در واقع بر اساس این تعریف، علم اخلاق قلههای کمال انسانی را نشان میدهد. خدای متعال به انسان عقل، اراده و اختیار داده است تا این مسیر را طی کند، اگر این مسیر را خوب طی کند بر روی قله کمال قرار میگیرد و انسان کامل میشود. در واقع ما سه نوع انسان داریم؛ انسان آنگونه که خدا آفریده است پیش از حرکت اختیاری، انسان پس از حرکت اختیاری بر روی قله و انسان در حال جریان و سیرورت که به سمت کمال خودش میرود.
برای این سه نوع انسان سه نوع علم پدید میآید؛ احوال این انسان را علم اخلاق بیان میکند، علم اخلاق علم بیان ارزشهای ناظر به کمال انسان است. برای انسانی که هنوز حرکت نکرده علم انسانشناسی پدید میآید، بر حسب روشها و منابع، نامهای مختلفی استفاده میشود. روانشناسی به روش تجربی این کار را انجام میدهد، علم النفس فلسفی یا همان معرفت النفس فلسفی به روش عقلانی این کار را انجام میدهد و انسانشناسی به روش نقلی این مسیر را دنبال میکند. به هر حال این علم بیان ویژگیهای اولیه انسان است، اولیه یعنی آنگونه که خدا داده است. این علم فقط مربوط به بدو تولد انسان نیست، بعضی از ویژگیهای فطری بعد از سالها آشکار میشود. متکفل بیان این توصیف از انسان، علم انسانشناسی، روانشناسی یا معرفت النفس است. و سومین علم، علم تربیت است که علم بیان تغییر و تحول انسان به سمت کمال مطلوب است.
…