مفهوم صداقت و کمال؛ بررسی رابطه میان این دو
واژهشناسی صداقت و کمال
آقای اکبری در ابتدا ریشه مفهوم صداقت و کمال را مورد بررسی قرار دادند. ایشان تصریح کردند کلمه صداقت و کمال هر دو ترجمه هستند. صداقت ترجمه کلمه sincerity و کمال را هم در ترجمه تمیم که یک کلمه عبری است به کار میبرند. و هر دو این کلمات در تورات به کرات استفاده شدهاند.
در لغتنامههای مشهور عبری کلمه تمیم به معنای integrity و کامل بودن است. و برای معادل کلمه sincerity هم صداقت و صَدَقَ را به کار می برند. در یک قسمت از کتاب مقدس برای تمیم از کلمه sincerity استفاده شده است و این دو کلمه به یک معنا به کار رفته است. این زمینهای برای من شد که تأمل کنم که چه ارتباطی بین مفهوم تمیم که به کمال ترجمه کردم و مفهوم sincerity که به صداقت تعبیر میشود وجود دارد. برای این کار ابتدا به ریشهشناسی کلمه sincerity پرداختم که ریشهای لاتینی دارد و از ریشه crescere به معنای grow است که در فارسی میتوان به رشد یافتن یا رشد دادن به خود یا به خودبالندگی ترجمه کرد. و از طرف دیگر کلمه تمیم و معادلگذاریهایی که صورت گرفته، باعث شد تأملی در این داشته باشم که چه ارتباطی میان مفهوم صداقت که معادل sincerity است و کمال که معادل تمیم است میتواند وجود داشته باشد.
به طور خلاصه در مورد حیطه فردی میتوان گفت هنگامی تعامل صادقانه با خودم دارم که باورها، عواطف و رفتارهای خودم را از سه قالب دانستن، داوری کردن و تلاش کردن عبور دهم و هدف من این است که در مسیر کامل شدن قدم بردارم به عبارت دیگر این جا به مفهوم استکمال نزدیک می شویم.
صداقت چیست؟
دکتر اکبری برای رسیدن به هدف خود روش مناسب را تحلیل فلسفی دانستند. برای تحلیل فلسفی پرسش صداقت چیست باید ابعاد مختلفی که برای انسان قابل تصور است را دستهبندی کنیم. در یک دستهبندی میتوان دو بعد فردی و اجتماعی انسان را از هم متمایز کرد و دستهبندی دیگر میتواند مربوط به مؤلفههایی باشد که برای انسان به کار میبریم، که عبارتند از بعد معرفتی که مربوط به باورسازی است، بُعد رفتاری و بُعد عاطفی.
بنابراین با فرض این دو گانه میتوان جمله این شخص فرد صادقی است را به شش جمله تحلیل کرد و این سه گانه را یک بار در بعد فردی و یک بار در بعد اجتماعی مدنظر قرار داد و در مورد هر کدام جداگانه اظهار نظر کرد.
به منظور اظهار نظر در مورد هریک از این مؤلفه ها باید سه مفهوم را از هم متمایز کرد؛ مفهوم دانستن، مفهوم داوری کردن و مفهوم تلاش کردن. وقتی گفته می شود فردی نسبت به باورهای خودش صادقانه رفتار می کند به نظر می رسد او سه کار را انجام می دهد؛ نسبت به باورهای خودش اطلاعات خوبی دارد، نسبت به باورهای خودش داوری خوبی دارد و تلاش می کند داشتههایش را تقویت کند و نداشتهها را به دست آورد. بنابراین این جمله که شخصی به لحاظ فردی نسبت به باورهای خودش فرد صادقی است یعنی در سه عرصه دانستن، داوری کردن و تلاش کردن خوب عمل میکند و این خوب عمل کردن یعنی در عرصه باورهایش خود را بالنده و کاملتر میکند. بنابراین وقتی در مورد صداقت در عرصه باورها به لحاظ جنبه فردی کسی متصف به صداقت میشود که در مسیر کمال باشد و فضیلتهایی در او شکل میگیرد و رذیلتهایی را از خود دور میکند.
در بعد عاطفی هم این سه گانه شکل میگیرد زمانی فرد در بعد عواطف صادقانه عمل می کند که عواطفش را خوب بشناسد، نسبت به داشتهها و نداشتههای عاطفی خود داوری مناسب داشته باشد و تلاش کند در مسیر به دست آوردن عواطف مثبت حرکت کند و عواطف منفی را از خود دور کند. همین تلفیق دانستن، داوری کردن و تلاش کردن در مرحله صداقت در عمل نیز وجود دارد. به طور خلاصه در مورد حیطه فردی میتوان گفت هنگامی تعامل صادقانه با خودم دارم که باورها، عواطف و رفتارهای خودم را از سه قالب دانستن، داوری کردن و تلاش کردن عبور دهم و هدف من این است که در مسیر کامل شدن قدم بردارم به عبارت دیگر این جا به مفهوم استکمال نزدیک می شویم.
ایشان در ادامه تصریح کردند: در بعد اجتماعی هم صادقانه عمل کردن را میتوان در سه قالب به کار برد. صادقانه عمل کردن نسبت به باورهای دیگران، صادقانه عمل کردن نسبت به عواطف دیگران و صادقانه عمل کردن نسبت به رفتارهای دیگران.
این جا به اعتبار جنبه اجتماعی یک رابطه دو سویه داریم آن چه من نسبت به آنها انجام میدهم و آن چه آنها انجام میدهند و من میخواهم عکسالعمل نشان دهم. مسأله دانستن، داوری کردن و تلاش کردن را در حیطه اجتماعی هم داریم. کسی به لحاظ معرفتی با دیگران تعامل صادقانه دارد که نسبت به آن ها داوری مناسب داشته باشد و میتوان گفت استخفاف معرفتی، استضعاف معرفتی و استکبار معرفتی نداشته باشد. همچنین اگر من نسبت به باورهای دیگری حسادت معرفتی یا بخل معرفتی داشته باشم با دیگران تعامل صادقانه ندارم و از طرف دیگر باید سخاوت معرفتی و اعتماد معرفتی وجود داشته باشد. بنابراین شبکهای از فضایل و رذایل شکل میگیرد.
در عرصه عواطف هم فردی به لحاظ عاطفی در تعامل با دیگران صادق است که عواطف دیگران را بشناسد، آنها را به درستی مورد داوری قرار دهد و تلاش کند بهترین عمل را در عرصه عواطف انجام دهد، داشتههای خود را افزایش دهد و نداشتههای خود را به دست آورد. و همین طور در عرصه رفتار هم باید شناخت مناسب، داوری مناسب و تلاش مناسب وجود داشته باشد. بنابراین به لحاظ اجتماعی هم با یک نوع استکمال مواجه هستیم. فرد کمالی را در ذهن خود ترسیم میکند و تلاش میکند به آن کمال دسترسی پیدا کند.
با این تعریف میتوانیم علاوه بر صداقت فرد از صداقت جامعه هم صحبت کنیم و جامعه را هم متصف به صداقت کنیم. در متون مقدس هم جوامع متصف به صفاتی شدهاند. به نظر میرسد میتوانیم صفاتی را به جامعه نسبت دهیم فارغ از این که جامعه را کل اعتباری بدانیم یا کل حقیقی. با این توضیح، صادق گویا فرد یا جامعهای است که تلاش میکند خود را به لحاظ باورسازی و جنبههای عاطفی و رفتاری از سه منظر دانستن، داوری کردن و تلاش کردن کاملتر کند. بنابراین مفهوم صداقت با استکمال پیوند داده شد. بعنی فرد صادق فردی است که تلاش میکند خود را کامل کند اما برای این هدف نیازمند این است که ابتدا داوری مناسب داشته باشد، و قبل از داوری نیازمند این است که دانستههای مناسب داشته باشد.
آیا صداقت و کمال رابطه دوطرفه دارند؟
آقای اکبری در ادامه پرسشی را مطرح کردند: آیا میتوانیم بگوییم صداقت باعث کمال میشود یا کمال باعث صداقت میشود یا این دو رابطه دو سویه دارند؟ برای پاسخ از مفهوم استعاره ذهنی میتوان استغاده کرد. گاهی در عالم واقع حقیقتی داریم که به اعتبارات مختلف مفاهیم مختلفی استفاده می کنیم ما با ابعاد ذهنی خودمان مفهومسازی میکنیم. ساختار ذهن ما از یک حقیقت واحد مفاهیم مختلف انتزاع میکند، هرکس به واقعیت از یک منظر نگاه میکند و از منظری که خودش با آن آشناتر است لفظ وضع میکند. به نظر میرسد رابطه کمال و صداقت هم همین طور است، اینها یک حقیقتند اما دو جور مفهومسازی کردیم، یک مفهوم به حقیقت از منظر آن چه که هست نظر دارد و دیگری به حقیقت از منظر آن چه صیرورت دارد. کلمه sincerity به صیرورت و استکمال اشاره میکند و تمیم به همان حقیقت واحد به اعتبار آن چه که من به آن رسیدم اشاره دارد.
صداقت و کمال مفاهیمی مشکک هستند
ایشان در پایان برای تکمیل بحث به نکاتی اشاره کردند. نکته اول این که مفهوم صداقت و کمال مفاهمیم مشکک هستند و نسبت به زمینه حساسند. صداقت و کمال مشکک هستند و صداقت برای هرکس اقتضائات متفاوت دارد. وperfectness که در این جا مطرح میشود خدا نیست، بالاترین مرتبه مرتبه الهی است ولی من میتوانم نسبت به مرتبه خود درجهای از کمال را داشته باشم. و همچنین این دو مفهوم نسبت به زمینه حساسند و به طور مثال صداقت در هر زمینهای به گونهای متفاوت بروز پیدا میکند و من باید بدانم در هر زمینه چه رفتار یا چه عاطفهای از خود بروز دهم که تعامل صادقانه داشته باشم. نکته دوم این است که بحثی که من این جا مطرح کردم نه در مورد معرفتشناسی اخلاقی است و نه در مورد روانشناسی اخلاقی، بحث من معناشناسانه بود. من این جا در مورد معنای صداقت و ارتباط این مفهوم با کمال صحبت کردم.
سپاس از مقاله مفید و خلاصه و عمیق. واقعا به دنبال معنی صداقت بودم اما در این مقاله آنچه میخواستم را پیدا کردم.