ما، مکتب تفکیک، راهحلهایی برای اخلاق
مکتب تفکیک چیست؟
مکتب تفکیک توسط استاد حکیمی مطرح شده و درحقیقت معارفی که در حوزهی علمیهی مشهد توسط مرحوم میرزا مهدی اصفهانی پایهگذاری شد. سپس بهواسطه شاگردانش در همان حوزه و در حوزههای دیگر و دانشگاهها پیگیری شد. الان هم در حال پیگیری است. اساس این مکتب بر نظریات و افکار و اندیشههای مرحوم میرزا مهدی اصفهانی متمرکز است و تا به حال معارف ایشان و آثار ایشان به صورت کامل در دسترس دانشوران و محققان عزیز قرار نگرفته است.
امید است با تحقیقاتی که انجام میشود این آثار برای دانشوران عزیز در حوزههای علمی و دانشگاههای ما طرح بشود تا بیشتر مورد تحقیق و بررسی قرار بگیرد، اما آنچه در حوزهی اخلاق از دیدگاه مکتب تفکیک برای بنده مطرح است، بیارتباط با وجود انسان، شناخت و جایگاه او در این خلقت نخواهد بود. اگر ما از حقیقت انسان و جایگاهی که برای او در نظام مخلوقات وجود دارد، درک درستی نداشته باشیم اخلاق هم در آن مورد خیلی برای
ما روشن نخواهد شد.
پایه و بنای اخلاق، عقل و ایمان است
مرحوم میرزای اصفهانی معتقد است که انسان به مانند سایر موجودات و مخلوقات حقیقتی دارد که حقیقتش نه عین عمل و قدرت است و هیچکدام از کمالات برای انسان از خود انسان نیست. ذاتی این انسان کمال داشتن و نور بودن و عین علم و عقل بودن نیست. بنابراین، ایشان نفس انسان را مساوی با عقلانیت نمیگیرد؛ یعنی آنچه فصل ممیز انسان از سایر موجودات است، عاقل بودن و دارای تعقل بودن را نمیداند بلکه عقل را امری خارج از حقیقت انسان میداند که به انسان داده میشود و او از آن بهرهمند میشود و انسان فاقد آن شود. بر این اساس، انسان دیگر آن جایگاهی در میان موجودات پیدا نمیکند که نوعی برتر از انواع دیگر موجودات مورد توجه قرار بگیرد، اما آنچه مهم است این است که از نگاه ایشان اخلاق پایهاش عقل و در کنار آن ایمان است. ایمان در رشته بحثهایی که مطرح کرده است و بالخصوص فهرست مباحثی که در اخلاق مطرح نموده، اساس اخلاق حمیده، مکارم اخلاق و محاسن اخلاق میداند و آنچه موجب میشود انسان متخلق به اخلاق حمیده و مکارم اخلاق و محاسن اخلاق شود، «ایمان انسان» است. هرچه انسان از ایمان فاصله بگیرد در این جهت به اخلاق زشت متخلق خواهد شد.
به نکتهای باید توجه کنیم که اخلاق از نگاه ایشان و سایر کسانی که در علم اخلاق کار کردند، این گونه نیست که اخلاق فقط یک معرفت و آگاهی باشد، بلکه کمالی است و میشود گفت حقیقتی است یا به تعبیری ملکهای است یا به تعبیر روایات روحی برای انسان است که در سایهی حرکت عقلانی برای او پدید میآید که او را ممتاز میکند از آن کسی که این مسیر عقلانی را طی نمیکند؛ یعنی انسان اخلاق مدار از آن معرفتی که بهرهمند میشود، به آن معرفت ارزش و اهمیت میدهد و در سایهی این اهمیت و حرکت کردن و تسلیم شدن در مقابل فهم و آگاهی نوری و روحی در حقیقت او پدید میآید که او تخلق به آن را پیدا میکند. این اختصاص به مؤمن به معنای اینکه مؤمن به خدا فقط باشد، ندارد. برای او اصلاً خدا مطرح بشود یا نشود، مهم نیست؛ فقط آنچه از فهم و آگاهی به او رسیده است، پایبندی انسان به آگاهی مهم است؛ یعنی اگر انسان واقعاً در یک جهتی متوجه شد که این حق است، به او پایبند و استوار شود، این روح تخلق برای او صورت میگیرد و آن ایمان است.
ایمان در سایهی شناخت و رسیدن به حق و تشخیص حق از غیر حق برای انسان شکل میگیرد و اگر این ایمان را بتواند حفظ کند، در خودش یک خلق خوب و مسیر خلق خوب برای خودش باز کرده است و خلق خوب اینگونه نیست که فرد خودش بتواند کسب کند و ملازمه داشته باشد که خدا چه بخواهد و چه نخواهد، او به آن دست پیدا می کند، بلکه خواست، اعطا و فضل خدا تأثیر دارد و دست خدا در اینجا بسته نشده است و خداست که این حقیقت را و این روح را و این نور را در وجود این انسان قرار میدهد و این جهت توجهی است که در کنار این خدا را هم مطرح میکند، اما چون انسان بیگانه از خدا نیست، نمیشود انسانی را در حیات عارفانهی او در نظر گرفت که هیچ ارتباطی با خدا نداشته باشد. بنابراین، اولین چیزی که برای انسان در حوزهی معرفت و آگاهی او مطرح است و نیز در حوزهی ایمان مطرحیت دارد، این است که من صاحب دارم، من خالق دارم، من صانع دارم، من مالک دارم و من مولی دارم. این معرفت ابتدایی انسان است. وقتی این معرفت از هر راهی برای او باز شد، در اینجا خدای تعالی برای انسان حقیقتی را عطا میکند که به واسطهی آن حقیقت، وظیفهمندی را به او تذکر میدهد و به او یاد میدهد که نباید در مقابل او استکبار کند، نباید در مقابل کسی که نعمت به تو میدهد و تو را بقا و حیات میدهد، بایستی و دشمنی کنی.
این حقیقتی است که انسان از آن بهرهمند است و این جهت را به انسان تذکر میدهد. این در ارتباط با خداست. این مسئله، اختصاص به خدا هم ندارد، فرقی نمیکند که آن کسی که به خدمت میکند چه کسی باشد. هر کسی در این مسیر برای انسان واسطه شده است، قدردانی از آن لازم است؛ استاد باشد، دوست و رفیق باشد، پدر و مادر باشد، فضا و طبیعت باشد، شما در طبیعتی قرار گرفتید که از آن طبیعت استفاده می کنید؛ قدردانی از این طبیعت نگه داشتن آن است. این حکم عقل و خرد انسانی است که این خرد را خدای تعالی به انسان داده است و با معرفت به این امور، انسان موظف است که در مقابل آنها خاضع و خشوع کند. اگر او به این فهم رسید که باید در مقابل آن خاضع بشود، اما این خضوع را از خود نشان ندهد، مرحوم میرزای اصفهانی میفرماید درست در نقطهی مقابل نوری که از او بهرهمند شده است، قرار میگیرد. عقلانیت را زیر پا نهاده است. چنین شخصی از ناحیهی آن کسی که این نعمتها را در اختیار او قرار داده است، به اینجا میرسد که نباید دیگر او حرمتشکنی و حریمشکنی که از آن به وجود آمد به آن نعمتها اضافه بشود. از آن نعمتها بهرهمندیاش زیادتر شود. این به حکم خود عقل انسانی دیگر ادامه داده نشود. این را مرحوم میرزای اصفهانی در عبارات خودش دقیقاً بیان کرده و من یک قسمت از عبارات ایشان را در اینجا میخوانم تا شما توجه کنید که ایشان چقدر به بحث عقل و فهم انسانی در مورد تمام عکسالعملهایی که انسان در مقابل معارف و شناختههای خودش نشان بدهد، ارزش قائل است.
عقل؛ چراغ راه زندگی
ایشان در نامهای به یکی از شاهزادههای قاجار به عنوان اعجازنامه که اخیراً هم چاپ شده، مینویسند: «اما حکمت الهیه جدیدش موسس بر تکمیل عقول و تذکر به احکام عقل تذکر بر این عقول حکمت قرآنی است. بعد از آن توحید شدید و تخفیف عظیم از اوصات عقل فرموده و مطیعین عقل را بشارت داده».
منظور عقل به اصطلاح فلاسفه نیست. ایشان بین عقلی که در اصطلاح فلاسفه است و عقلی که ایشان بنابر آنچه از آیات و روایات دارد، فرق میگذارد.
…