دلایل ادراکی
بحث من از جهت بررسی مفهوم دلیل reason است که ممکن است با اخلاق ارتباط داشته باشد. به عنوان معرفتشناس فکر میکردم بحث دلیل حوزهای مختص به معرفتشناسان است ولی بعد برای من مشخص شد حوزه دلیل در فلسفه اخلاق است و کارهای زیادی در فلسفه اخلاق و فرا اخلاق در مورد دلیل به عنوان موضوع خاص و مستقل شده است.
ابتدا بحثی راجع به دلیل و reason میکنم و بعد بحث را به perception و ادراک حسی مربوط میکنم. دلیل را میتوان به سه دسته تقسیم کرد یا به طور دقیقتر میتوان گفت دلیل سه نقش میتواند داشته باشد؛ هنجاری normative، تبیینی explanatory ، انگیزشی motivating. چیزی که مورد نظر ماست و دلیل قرار است دلیل آن باشد دو چیز است؛ باور داشتن و عمل کردن. یعنی گاهی از دلیل برای حصول یک باور صحبت میکنید و صحبت در مورد صحیح بودن باور است و گاهی از دلیل برای انجام یک عمل صحبت میکنید که صحبت از درست بودن کاری نسبت به بقیه افعال است. برای توجیه صحیح بودن باور و انجام کاری اشاره به دلیل میکنید و بنابراین نقشی که دلیل دارد قدرت هنجاری normative force است و به واسطه این قدرت هنجاری دلیل شما را به سمت باور یا فعلی که باید انجام دهید هدایت میکند.
به واسطه قدرت هنجاری دلایل مفاهیم باید و مجاز بودن نیز حاصل میشوند و به شما میگویند تحت این شرایط داشتن این باور مجاز است یا باید این عمل را انجام دهید چون کار دلیل این است که به شما بگویند در شرایط خاص داشتن کدام باور یا انجام کدام عمل صحیح است.
مشخصه اصلی درست بودن بودن باور مفهوم صدق و مطابقت با واقع است. لزوماً این طور نیست که داشتن دلیل صدق باور را تضمین کند بلکه داشتن دلیل به این معنی است که احتمال صدق بیشتر است. دلایل معمولاً از سنخ استقرایی و دلایل ضعیف هستند. البته منظور از این دلایل دلایل معرفتی هستنند، نوع دیگر دلیل دلایل عملی pragmatic است و خیلی ها این نوع دلیل را دلیل باور قلمداد نمی کنند. چون ارتباطی با صدق ندارد و توجیه عملی است.
در مورد افعال درست بودن فعل برمیگردد به نظر شخص در مورد این که چرا فعل با ارزش است، دلایل افعال person relative است و ممکن است نسبت به اشخاص دلایل تغییر کنند. نکته ی دیگری که مطرح میشود این است که دلایل عام هستند یا نسبی؟ در مورد دلیل باور ها به نظر میآید دلایل معرفتی دلایل عام هستند و فرقی نمیکند چه کسی این دلیل را داشته باشد. ولی درمورد افعال میگوییم دلایل افعال شخصی personal هستند. البته دلایل دیگری هستند که فلاسفه اخلاق معتقدند دلایل عام هستند و آن ها دلایل اخلاقی هستند.
لزوماً این طور نیست که داشتن دلیل صدق باور را تضمین کند بلکه داشتن دلیل به این معنی است که احتمال صدق بیشتر است. دلایل معمولاً از سنخ استقرایی و دلایل ضعیف هستند. البته منظور از این دلایل دلایل معرفتی هستنند، نوع دیگر دلیل دلایل عملی pragmatic است و خیلی ها این نوع دلیل را دلیل باور قلمداد نمی کنند چون ارتباطی با صدق ندارد و توجیه عملی است.
برمیگردیم به سه نقشی که دلایل میتوانند داشته باشند. وقتی سؤال از چرایی داشتن باور و انجام فعل میکنید، از دلایل تبیینی پرسش میکنید. دلیل باید عمل شما و باور شما را تبیین کند، البته دلیل تبیینی ابتدا باید دلیل معرفتی باشد. دلایل انگیزشی زیر مجموعهای از دلایل تبیینی است به تعبیر دیگر هر دلیل انگیزشی یک دلیل تبیینی است ولی هر دلیل تبیینی لزوماً دلیل انگیزشی نیست.
دلایل هنجاری قسمت مهم بحث است که با دلایل ادارکی مرتبط می شود. دلایل هنجاری دلایلی هستند که به نفع یک کار یا به نفع داشتن باور هستند. کار اصلی دلایل هنجاری قدرت هنجاریشان است و حصول باور یا انجام فعل را توجیه میکنند. دلایل هنجاری دو نوعند یا فقط وجود دارند یا در اختیار شخص هستند و شخص از دلیل آگاهی دارد.
دلایل وقتی توجیهی هستند که از نوع دوم باشند و شخص از آن ها اطلاع داشته باشند. صرف داشتن گرایش گزارهای نسبت به دلیل کافی نیست برای این که بگوییم شخص دارای دلیل است و باید چیزی بیشتر از گرایش گزاره ای نسبت به دلیل حاصل شود و آن treating as a reason است. یعنی نه فقط به گزاره باور داشته باشید بلکه باید آن گزاره را به عنوان دلیلی برای باور یا انجام فعل محسوب کنید یعنی آن را به عنوان دلیل ببینید. این چه چیزی است که باید به شخص اضافه شود تا گزاره ای را به عنوان دلیل قلمداد کند و این نیرو را احساس کند که فعل را انجام دهد؟ این طور نیست که اضافه کردن باور کافی باشد بلکه لازم است از مفهوم disposition استفاده کنید که معرفت به چگونگی است و توانایی است که افراد میتوانند داشته باشند.
…