اخلاق کاربردی؛ راهنمای عمل اخلاقی
سه مثال برای ورود به بحث:
برای آنکه ذهن شما را، با مفاهیم اولیهی اخلاق کاربردی آشنا کنم، چند مثال میزنم:
۱٫ در سال ۱۹۸۴، در ایالت تگزاس آمریکا، زوجی نابارور زندگی میکردند. این زوج مادری را پیدا کردند تا نگهدارندهی نطفهی آنها باشد و در ازای این نگهداری مبلغی دریافت کند و همچنین قرار شد وقتی بچه به دنیا آمد، به او ده هزار دلار پرداخت کنند. بعد از گذشت مدتی پس از به دنیا آمدن بچه، دل این خانم برای بچهی به دنیا آمده که دختر هم بود، تنگ شد و او را دزدید. خانوادهی اول به دادگاه شکایت کردند و حکم جلب مادر صادر شد. پرسشی که در این جا مطرح میشود این است که اگر شما قاضی بودید، حق را به چه کسی میدادید؟ به خانوادهی اول یا به مادری که نطفه را نگه داشته بود؟
۲٫ در یکی از ایالت های آمریکا، آقایی به روانپزشک مراجعه میکند و میگوید: من با همسرم مشکل دارم و اگر از سفر برگردد، او را میکشم. اتفاقا این خانم از سفر بر میگردد و شوهرش هم او را میکشد. خانواده ی مقتول، از روانپزشک به خاطر سکوتش شکایت میکنند. دادگاه اولیه، حق را به خانوادهی مقتول میدهد. پرسشی که مطرح میشود این است که که اگر شما به جای قاضی بودید، حق را به چه کسی میدادید؟
۳٫ بنده سال گذشته به جایی رفته بودم و در آن جا شخص فقیری را دیدم که همراه خانوادهاش در یک خانهی مصادرهای زمان قاجار زندگی میکرد. وقتی وارد خانه شدم، دیدم یک پرنده را در قفس نگه داشته است. به محض این که چشمم به پرنده افتاد؛ از او سوال کردم که چرا این پرنده را در قفس نگه داشتهای؟ در پاسخ به من گفت که اگر من این پرنده را نگه ندارم، شخص دیگری او را میگیرد و در قفس نگهداری میکند. به نظر شما این شخص کار خوبی انجام داده است یا کار او توجیه اخلاقی ندارد؟
در مورد این سه مثال فکر کنید تا در آخر بحث در اینباره به جمع بندی برسیم.
سه سطح تفکر اخلاقی:
اخلاق کاربردی و تامل در آن، زمانی آغاز میشود که با یک مساله مواجه میشویم و این مساله باید طوری باشد که ذهن ما را بگزد و مثل خار در کف پای ما فرو برود. تا چنین مسالهای ذهن ما را نگزد، تفکر اخلاقی شکل نمیگیرد. برخی از متخصصین هنگامی که در این باره بحث میکنند، میگویند: تفکر اخلاقی اصولا از سه سطح میگذرد:
۱٫ سطح تجربهی اخلاقی: در این سطح شما چیزی را تجربه میکنید. این سه مثالی که خدمتتان عرض کردم، تجربه بودند. بعضی از این تجربیات، تجربیات شخصی شما هستند؛ یعنی خودتان مشاهدهشان میکنید و برخی دیگر، تجربیاتی هستند که سایرین برای شما بازگو کردهاند که این تجربه ی شنیداری است. برای مثال شما به خیابان میروید و میبینید یک خانم بچهی کوچکش را به شدت کتک میزند. ممکن است از این خانم بپرسید: «چرا بچهات را میزنی؟» و او هم احتمالا در جواب شما، خواهد گفت: «بچهی خودم است و میخواهم آدمش کنم!». یا مثلا میبینید در کنار خیابان، یک نیسان ایستاده و رانندهاش گوسفندی را سلاخی کرده و گوشتهایش را میفروشد. و گوسفند دیگری را هم، در گوشهای بسته تا بعد از اتمام فروش گوشتهای گوسفند اول، به سراغ آن برود، در حالی که شاهد سلاخی و فروش گوشتهای گوسفند اول بودهاست. اینجا نیز، سوالی به ذهن شما خطور می کند که آیا این کار درست است؟ این سطح تجربهی حسی است.
اخلاق کاربردی و تامل در آن، زمانی آغاز میشود که با یک مساله مواجه میشویم و این مساله باید طوری باشد که ذهن ما را بگزد و مثل خار در کف پای ما فرو برود.
۲٫ سطح داوری: در این سطح شما بلافاصله پس از تجربه، حکمی صادر میکنید. مثلا میگویید فلان کارِ انجام شده، خوب بود یا فلان کار، بد بود.
۳٫ سطح بازنگری در داوری: در این سطح شما کمی جلوتر میروید و متوجه میشوید که قضیه، با آنچه در ابتدا میپنداشتهاید، متفاوت است. مثلا شخصی را فرض کنید که به پزشک مراجعه میکند و پزشک به او میگوید سرطان داری. شخص، به شدت شوکه میشود و حتی ممکن است از شدت ترس سکته کند. اما شما ممکن است در ابتدا، ملاحظهی این فرد را کرده و به دروغ، به او بگویید که بیماریاش بیماری سختی نیست و به راحتی قابل درمان است اما ممکن است بعد با خودتان فکر کنید که آیا من حق داشتم به این شخص دروغ بگویم یا نه؟ نکند اگر من به او راستش را میگفتم و او میفهمید که یکسال بیشتر زنده نیست، در این یک سال کارهایی را میکرد که شاید الان این کارها را نکند؟ چون همهی انسانها برای آینده در ذهنشان، طرحهایی دارند و اجرای این طرحها را موکول کردهاند به روزی که فرصتش پیش بیاید. چه بسا این شخص میخواسته مدرسه ای را احداث کند و این کار را موکول کرده به بیست سال بعد و اگر بداند که تا یکسال آینده میمیرد، همین الان مدرسه را احداث میکند.
لذا یکی از آزمونهای اخلاقی، همین است که اگر کسی به شما بگوید فرصت محدودی برای زنده ماندن دارید، چه کار خواهید کرد؟ تعدادی از اشخاص سرشناس تاریخ به این آزمون اشاره کردهاند؛ از شیخ بهایی گرفته که میگوید:
گر کسی گوید که از عمرت همین
هفت روزی مانده وآن گردد یقین
تا استیو جابز که در یکی از صحبتهایش میگفت: « من هر روز در آینه نگاه میکنم و به خودم میگویم امروز روز آخر عمرم است.»
اگر بیاموزیم این سه سطح را درست پیش برویم، میتوانیم امیدوار باشیم که به یک منطقِ درستِ تحلیلِ اخلاقی میرسیم.
…