فرااخلاق
تاریخچه فرااخلاق
اجازه دهید ابتدا دربارهی چیستی فرا اخلاق گفتوگو کنیم. اگر دقت کنید متوجه میشوید که در فلسفهی سنتی از عنوان فرااخلاق استفاده نکردهاند. به این معنا که اگر شما به فلسفهی مدرن (لاک، دکارت، کانت و …) نگاه کنید، هیچ بحثی را تحت عنوان فرااخلاق نخواهید یافت. عنوان فرااخلاق در قرن بیستم به وجود آمد. با این همه بحثهایی که تحت عنوان فرااخلاق مطرح شدهاند، در زمان افلاطون و … نیز وجود داشتهاند. پرسش این است که چه چیزی باعث شد تا چنین عنوانی به وجود بیاید؟ meta که به «فرا» ترجمه میشود، واژهای یونانی است و بر اساس الگوی meta language از آن استفاده کردهاند. در اوایل قرن بیستم، در معناشناسی و منطق تقسیمی به وجود آمد: وقتی که ما دربارهی زبانی صحبت میکنیم، یک زبان، هدف بحث ماست و دیگری زبانی است که با آن دربارهی هدف صحبت میکنیم؛ مثلا ما میتوانیم از زبان فارسی برای بحث کردن دربارهی دستور زبان عربی استفاده کنیم. زبان عربی هدف است، چون میخواهیم عربی یاد بگیریم ولی به کمک فارسی است که توضیح میدهیم عربی چهطور کار میکند. پسmeta language زبانی است که با آن دربارهی زبانی دیگر صحبت میکنیم. بر اساس همین الگو گفتند: ما یک اخلاق داریم و یک بحث دربارهی اخلاق و دومی را metaethics یا فرااخلاق نامیدهاند. بنابراین میتوان گفت فرااخلاق یک رشتهی درجهی دوم است. در اخلاق در درجهی اول میپرسیم: چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است؟ ولی در فرااخلاق میپرسیم: وقتی که میگوییم چیزی درست است یا نادرست، چه کاری انجام میدهیم؟ آیا کشف حقیقت میکنیم؟ اصلا چهطور چیزی را متوجه میشویم؟ این نوع سوالات که به هنگام دادن حکمی اخلاقی مطرح میشوند، مربوط به حوزهی فرااخلاق هستند. پس ethics به معنای حکم اخلاقی و metaethics به معنای مسائل فلسفی پیرامون حکم اخلاقی است.مد
گاهی مباحث اخلاقی را به سه بخش تقسیم میکنند:
۱٫ metaethics یا فرااخلاق: مباحث این بخش انتزاعیتر از مباحث بخشهای دیگر است. سابقا عرض کردم که metaethics بر اساسmetalanguage ایجاد شده است. metalanguage مربوط به حوزهی معناشناختی است. metaethics وقتی در قرن بیستم مطرح شد، بیشتر به حوزهی معناشناختی توجه داشت. یعنی در پی این بودند که وقتی میگوییم چیزی بد است، این گزاره چه نوع جملهای است؟
۲٫ normative ethics یا اخلاق هنجاری: در این بخش دربارهی نظریههای مختلف اخلاقی بحث میشود؛ مثلا نظریهی اخلاقی کانت. اینجا اصولی مشخص میشود که برای پیدا کردن جواب به حکمهای خاصی که در applied ethics مطرح میشوند، ضروری هستند.
۳٫ applied ethics یا اخلاق کاربردی: بگذارید برای توضیح اخلاق کاربردی مثالی بزنم: من چند روز پیش در اصفهان بودم برای حضور در کنفرانس اخلاق کاربردی. در این کنفرانس دربارهی موضوعات جزئی بحث میشد؛ مثلا دربارهی تربیت بچهها گفتند: دختر و پسر وقتی به سن خاصی میرسند، باید از همدیگر جدا شوند. بحث از چنین موضوعاتی در محدودهی فرااخلاق میگنجد.
یکی از جریانهای مهم در نیمهی اول قرن بیستم اروپا، یعنی قبل از جنگ جهانی دوم، گرایش فلسفی پوزیتویسم منطقی است. پوزیتیویستها گروهی بودند که اکثریت آنها، علوم طبیعی، فیزیک، ریاضیات و … خوانده بودند. این گروه بعدها تصمیم گرفتند فلسفهای درست کنند که با رویکردی که در علوم جدید مخصوصا فیزیک و ریاضیات دارند، سازگارتر باشد. آنها یعنی امثال موریتس شلیک، وایسمن، رودلف کارنپ و آیر در انگلیس دربارهی این موضوع چیزهایی نوشتند. اینان معتقد بودند که میتوانیم معناشناسی جدیدی ایجاد کنیم که بر اساس روش کیفی علوم فیزیک و ریاضیات باشد. وقتی به اخلاق رسیدند، گفتند: اخلاق مثل متافیزیک پوچ است و معنایی ندارد، در نتیجه به آن نیازی نداریم. اما خیلی زود متوجه شدند که نمیتواند چنین باشد. به این معنا که نمیتوان تمام بحثهای مربوط به اخلاق و متافیزیک را کنار گذاشت. (ناگفته نماند که پیدا کردن راه حلی برای متافیزیک بیشتر طول کشید.)
پوزیتویستها ابتدا گفتند: گزارشهای اخلاقی توصیفی نبوده و ابراز عواطف ما هستند. پس میتوانیم معناشناسی خاصی برای گزینشهای اخلاقی درست کنیم که با گزارههای توصیفی، تفاوت دارد؛ مثلا وقتی میگوییم لپتاپ روی میز است، این جمله به این دلیل صادق است که X یعنی لپتاپ، روی Y یعنی میز است ولی برای این که بگویید دزدیدن این لپتاپ زشت است، چه طور باید از آن تعبیر کنیم؟ آیا زشت بودن و نادرست بودن از لحاظ اخلاقی، صفتی است که میتوانیم مثل روی میز بودنِ لپتاپ، کشفش کنیم؟ خیر، بلکه این ابراز احساسات ما است. وقتی میگوییم دزدیدن لپتاپ کار زشتی است، منظورمان ابراز تنفر نسبت به دزدی است. یا مثلا وقتی میگوییم شجاعت خوب است، در حقیقت شجاعت را تشویق میکنیم. با این همه این دیدگاه مشکلات خاصی دارد که بعدا دربارهی آن سخن خواهم گفت. اینجا صرفا میخواستم دربارهی فرااخلاق و بعضی از سوالاتی که همراه آن میآید، صحبت کنم.
…