حیوانات جایگاه اخلاقی دارند
آیا حیوانات شأن اخلاقی دارند؟
موضوع بحث ما جایگاه اخلاقی حیوانات است. در جلسات گذشته استدلالهایی را خواندیم که معیار شأن اخلاقی را عقل دانسته و به همین دلیل حیوانات را فاقد منزلت اخلاقی به حساب میآوردند. مطابق این دیدگاه حیوانات ابزار و کالایی در دست ما هستند. ما این استدلال را در دو مقام مورد نقد قرار دادیم:
۱٫ اولا چه کسی گفته است که بنیاد منزلت اخلاقی عقل است؟ اگر چنین باشد پای موارد حاشیهای (مانند دیوانهها، نوزادان و …) نیز به میان خواهد آمد.
۲٫ دوما حیوانات واقعا عقل دارند.
این کلیت بحثی بود که پیتر سینگر ارائه کرده بود. سایر دلایلی که برای این مدعا ارائه شدهاند، از قوت کمی برخوردارند اما خوب است که بر آنها نیز مروری داشته باشیم:
۱٫ ما قویتر از حیوانات هستیم، پس میتوانیم هر کاری دلمان میخواهد با آنها بکنیم. به تعبیر دیگر «الحقّ لِمن غَلَب»! روشن است که این استدلال نیرومند نیست، چرا که مطابق این استدلال هر موجود نیرومندی میتواند موجودات ضعیفتر را تسخیر کند و هیچ کس چنین چیزی را نمیپذیرد. اگر چنین دیدگاهی داشته باشیم، کپیتالیسم و امپریالیسم نیز توجیه میشوند.
۲٫ حیوانات به ما وابسته هستند، پس ما مجازیم هر رفتاری که میخواهیم، با آنها داشته باشیم. مقدمهی اول از جهتی درست است، چرا که ما طوری با حیوانات رفتار میکنیم که آنها عملا وابستهی ما میشوند؛ مثل آنچه که در لابراتوارها و دامداریها شاهد آن هستیم. با اینحال این استدلال، استدلال خوبی نیست، چرا که فرزندان ما نیز به ما وابسته هستند. آیا یک مادر میتواند هر طور دلش خواست با کودکش رفتار کند؟
۳٫ مدعیان دفاع از حقوق حیوانات، دچار تناقض و نفاق هستند؛ مثلا از حقوق حیوانات دفاع میکنند اما در جنگ انسانها را میکشند. این استدلال رواج زیادی دارد و نیازمند توضیح بیشتری است. اولا بسیاری از کسانی که مدافع حقوق حیوانات هستند، در مجموع زیست اخلاق متناسب و منسجمی دارند. ثانیا وقتی کسی که مدافع حقوق حیوانات است اما در برابر بیعدالتی سکوت میکند، یا معنایش این است که نمیتواند معیارهای مورد پذیرشش را در همهجا بهکار ببرد یا حوزهی کارش را به یک عرصه محدود کرده است یا منافق است. بههر حال از هیچکدام از این حالات نمیتوان نتیجه گرفت که حیوانات جایگاه اخلاقی ندارند. آیا اگر کسی دربارهی زکات کتاب بنویسد اما خود زکات ندهد، میتوان نتیجه گرفت که زکاتدادن بد است؟ از طرفی نفاق هم همیشه بد نیست. آیا رفتار نژادپرستی که معتقد است باید سیاهان را سوزاند و در این راه هیچ نفاقی از خود نشان نمیدهد، درست است؟ علاوه بر این گاهی فردی که در رفتار او نفاق دیده میشود، در مجموع آدم خوبی است. شفرلاندو برای روشنشدن مطلب، رمان هاکلبری فین را مثال میزند. داستان در قرن نوزدهم و همزمان با جنگهای داخلی آمریکا اتفاق میافتد. در این زمان بردگی ملغی شده است و بردگان از ایالات جنوبی که مبتنی بر بردهداری است، به سمت ایالات شمالی فرار میکنند. یکی از این بردگان سیاهپوستی به نام جیم است. هاکلبریفین که پسر نوجوانی است و پدر دائمالخمری دارد که او را رها کرده است، با جیم در یک کشتی مواجه میشود. هاکلبری در اینجا دچار تناقض اخلاقی میشود، چرا که از طرفی از آنجا که سفیدپوست است، معتقد است که باید جیم را تحویل شکارچیان بردگان بدهد و از طرف دیگر دلش برای جیم میسوزد و نمیخواهد با شکارچیان همکاری کند. این دوگانگی و نفاق در هاکلبریفین باعث میشود که جیم نجات پیدا کند، لذا باید بگوییم که این نفاق، نفاق ارزشمندی است. جاناتان بنت در مقالهای به نام «وجدان هاکلبری»، هاکلبری را با آدولف آیشمن مقایسه کرده و میگوید: «عملکردن بر طبق وظیفه همیشه پیامدهای خوبی ندارد.»
در نهایت باید گفت: این استدلال در واقع، مغالطهی «حمله به شخص» است. در این مغالطه به جای نقد یک استدلال، به خود شخص حمله میشود. با توجه به مطالب پیشگفته روشن میشود که هیچکدام از استدلالهای مطرحشده توانایی آن را ندارند تا ثابت کنند تنها انسانها دارای منزلت اخلاقی هستند.
همانطور که یک فرد که در خانوادهای جنایتکار به دنیا آمده است، از دیگران انتظار دارد او را به عنوان یک فرد شناخته و وی را با توجه به خانوادهاش قضاوتش نکنند، باید با حیوانات نیز به شکلی فردی – و نه نوعی – رفتار شود.
یکی از استدلالهای طرفداران حقوق حیوانات، استناد به موارد حاشیهای است. هیچ کس رفتار وحشیانه با معلولان ذهنی را نمیپذیرد. حیوانات نیز کموبیش شبیه معلولان ذهنی هستند، لذا هیچکس حق ندارد با حیوانات نیز رفتار نادرستی داشته باشد. این همان استدلال سینگر است که معکوس شده است. سینگر میگفت: اگر قرار باشد عقل را مبنای منزلت اخلاقی بدانیم، در این صورت انسانهایی که عقلشان به دلیل بیماری مختل شده است نیز شان اخلاقی نخواهند داشت، حال آنکه هیچکس چنین چیزی را نمیپذیرد.
شفرلاندو در ادامه میگوید: همانطور که یک فرد که در خانوادهای جنایتکار به دنیا آمده است، از دیگران انتظار دارد او را به عنوان یک فرد شناخته و وی را با توجه به خانوادهاش قضاوتش نکنند، باید با حیوانات نیز به شکلی فردی – و نه نوعی – رفتار شود.
…