مغالطات
مقدمه
بحث امروز مربوط به مغالطات است. نویسنده سابقا فصلی را دربارهی استدلال اخلاقی به عنوان مقدمه شروع کرد. شفرلاندو در این فصل درصدد این است که بگوید در مباحث اخلاقی نیز باید مقداری به مسائل منطقی توجه کرد. با اتمام این فصل به بحث نظریههای اخلاقی میرسیم.
مغالطه
این بخش از متن، ادامهی فصل moral reasoning است که در آن دربارهی مغالطات صحبت میکنیم. معمولا مغالطات را به دو بخش تقسیم میکنند:
۱٫ مغالطات formal یا صوری.
۲٫ مغالطات informal یا غیرصوری.
اگر به یاد داشته باشید، سابقا گفتیم که هر استدلالی برای این که sound و درست باشد، باید صورتش validity داشته و معتبر باشد و مقدماتش نیز داری truth بوده و صادق باشند. مغالطهها نیز یا ممکن است به صورت قضیه مربوط باشند یا به محتوا و ماده. صورتی که از لحاظ منطقی غلط باشد، مغالطه است؛ بنابراین مغالطات تعداد مشخصی ندارند. به عبارت دیگر هر صورتی که به لحاظ منطقی از اشکال معتبر نباشد، مغالطه است. با این حال در این میان برخی از مغالطات به علت پرتکرار بودن دارای اسم شدهاند. نویسنده در این بخش تعدادی از این مغالطات را معرفی میکند. بنابراین بحث ما مربوط به اصطیاد و احصاء تمام مغالطات نیست.
مغالطات غیرصوری
مغالطات صوری مغالطههایی هستند که خطای آنها ناشی از صورت آنها است. بنابراین ممکن است مقدماتشان صادق باشند ولی از آنجایی که صورت منطقی قضیه نادرست است، آن را مغالطه مینامیم. در مقابل، مغالطات غیر صوری مغالطاتی هستند که صورت درستی دارند اما از آنجایی که مواد و محتوای آنها نادرست است، مغالطه نامیده میشوند. در اینجا تعدادی از مغالطات رایج را بررسی میکنیم:
۱٫ سابقا گفتیم که اگر در شرطیهای مقدم وجود داشته باشد، تالی نیز وجود خواهد داشت و این قاعده را «وضع مقدم» نامیدیم. مثلا وقتی میگوییم: «اگر هوا سرد باشد، من سرما میخورم»، اگر بگوییم: «هوا سرد شده است»، نتیجه میگیریم که «من سرما خوردهام». صورت این قضیه درست است. مغالطهای که در این جا رخ میدهد این است که ممکن است بعضی از این قاعده به شکلی مغالطی استفاده کنند. ما قاعدهی «وضع مقدم» داریم اما برخلاف «رفع تالی»، «رفع مقدم» نداریم؛ این استدلال را در نظر بگیرید: «اگر خدایی وجود دارد، سقط جنین خطا است.» این جمله درست است، چون خدا گفته است سقط جنین نکنید اما آیا کسی میتواند با رفع مقدم، رفع تالی را نتیجه بگیرد و بگوید اگر خدایی نباشد، سقط جنین هم خطا نیست؟ ممکن است خدایی هم نباشد و سقط جنین خطا باشد. به عبارت دیگر اگر کسی بگوید:
If p
Then, q
نمیتواند از not p، not q را نتیجه بگیرد. این مغالطه را اصطلاحا مغالطهی «رفع مقدم» مینامند. دلیل این که این مغالطه اتفاق میافتد این است که در جملهی شرطیهای مثل «اگر خدایی هست، سقط جنین خطا است.» شرط کافی سقط جنین را مطرح میکنیم؛ به این معنا که میگوییم برای خطا بودن سقط جنین، کافی است که خدایی وجود داشته باشد. حال اگر بگوییم خدایی نیست معنایش این است که این کفایت وجود ندارد. با این حال لزوما نمیتوانیم بگوییم سقط جنین خطا نیست، چون ما صرفا شرط کافیاش را بیان میکنیم و با نبودن شرط کافی وضعیت مشروط نامعلوم خواهد بود؛ نه اینکه به طور کلی منتفی باشد.
۲٫ مورد دوم بر عکس مورد قبلی است. سابقا گفتیم که با رفع تالی، مقدم رفع میشود؛ مثلا وقتی میگوییم: اگر هوا بارانی است، پس هوا مرطوب است، میتوانیم از مرطوب نبودن هوا، بارانی نبودن آن را نتیجه بگیریم. با این حال نمیتوانیم با وضع تالی وضع مقدم را نتیجه بگیریم؛ مثلا نمیتوانیم از مرطوب بودن هوا نتیجه بگیریم که حتما باران آمده است، چون ممکن است لازم، لازمِ اعم باشد و هم با آمدن باران هوا مرطوب شود و هم با پخش شدن آب. ما در چنین گزارهای صرفا شرط لازم را بیان میکنیم و میگوییم لازمهی باران آمدن مرطوب شدن هوا است، اما راجع به این که برفرض نیامدن باران، هوا مرطوب خواهد بود یا خیر صحبتی نمیکنیم. به مثال نویسنده توجه کنید: فرض کنید کسی بگوید: «اگر زندگی معنایی دارد، پس خدایی هم وجود دارد.» . این جمله درست است. با این حال کسی نمیتواند با گفتن «خدایی وجود دارد» به معنا داشتن زندگی برسد، چون نمیتوان به لحاظ منطقی چنین نتیجهای گرفت، چرا که ممکن است این لازم، لازم اعم باشد. به عبارت دیگر ممکن است زندگی معنا داشته باشد اما در عین حال این ربطی به وجود یا عدم وجود خدا نداشته باشد. به مثال دیگری توجه کنید: بعضی برای رد کردن نسبیت اخلاقی به خدا تمسک کرده و میگویند: «اگر خدایی وجود دارد، اخلاق عینی است». حال اگر کسی بگوید:«اخلاق عینی است» نمیتواند نتیجه بگیرد که خدا وجود دارد، چون ممکن است راههای دیگری نیز برای عینی بودن اخلاق وجود داشته باشد.
…