
چگونه یک کتاب را گزارش کنیم؟
همیشه وقتی میخواهیم دربارهی کتابی صحبت کنیم یا بنویسیم یا در جایی ارائهاش کنیم، میپرسم: هدفتان دقیقا چه چیزی است و میخواهید به چه چیزی برسید؟ یک فروشندهی کتاب وقتی کتابی را معرفی میکند، طبیعتا منظورش این است که مخاطب خودش را قانع کند تا نظرش نسبت به این کتاب مثبت شود و احساس کند به خواندنش نیاز دارد. طبیعتا این فروشنده طوری کتاب را معرفی میکند که بتواند مخاطب خودش را مجاب کند. پس کار فروشندهی کتاب این است که بتواند کتابش را بفروشد. طبیعتا باید طوری این اتفاق را رقم بزند که آن نتیجه حاصل شود. کار منتقد کتاب و کسی که دست به قلم میبرد تا نقد کند، این است که زوایای پنهان کتاب را بالا بیاورد و به مخاطب خودش نشان دهد. به اصطلاح اهل فن، «سفیدخوانی» کند؛ به این معنا که مولف در کتاب حرفهایی زده که غالبا مبتنی بر مبانیای هستند که به آنها هیچ وقت تصریح نمیشود. در عالم داستاننویسی این مساله خیلی بیشتر است؛ مثلا نویسنده یک پیشفرض دارد و بر اساس آن پیشفرض قصهای را روایت میکند. هیچ وقت هم پیشفرضش را بازگو نمیکند، چون نقض غرض است. اگر بگوید من میخواهم چه کار کنم، عملا خلاف هدفی که داشته است، عمل کرده است. او باید پیشفرض خود را در میان کلمات پنهان کند. کار منتقد این است که از دل این کلمات و حرفهایی که مطرح شده، چیزهایی را که بنمایههای موجود در ذهن نویسنده بوده است، بیرون بیاورد. این وظیفهی منتقد است. وقتی میخواهیم از یک کتاب گزارش بنویسیم، دنبال این هستیم که حال و هوایی از کتاب را به مخاطب خودمان منتقل کنیم؛ مثلا میگوییم رئوس مطالب و امهات مسائلی که در کتاب مطرح شده اینها هستند و توِ علاقهمند یا کسی که پای این مطلب نشستهای چون اهلش هستی یا در این زمینه کاری تخصصی میکنی، متوجه باش که محتوای این کتاب اینها هستند و اگر دنبال این هستی که مثلا دربارهی فلان موضوع بیشتر بدانی، به سراغ این کتاب برو. ما الان میخواهیم دقیقا دربارهی این که گزارش کتاب چیست و چگونه میتوان گزارش کتاب نوشت، صحبت کنیم.
از قدیم به ما گفتهاند که با سوال به سراغ متن بروید. کسی که با سوال به سراغ متن میرود، فهمش از متن خیلی بیشتر است، چون مساله داشته و بر اساس مسالههایش عمل کرده و بهتر میتواند از آن استفاده کند. به نظر من، اگر بخواهیم یک گزارش کتاب خوب ارائه بدهیم، بایستی به سی الی چهل سوال پاسخ بدهیم.
وقتی به این سی الی چهل سؤال در قالب یک جمله یا یک پاراگراف یا یک اشاره پاسخ داده میشود، میتوانیم بگوییم یک گرازش کتاب خوب نوشتهایم. بگذارید مثالی بزنیم: فرض کنید شما میگویید: این کتاب در فلان تعداد صفحه و شمارگان و کیفیت صحافی منتشر شده است. همهی این اشارات، پاسخ به سؤالاتی جداگانه هستند. یک جمله یا یک پاراگراف یا یک اشاره پاسخ داده میشود، میتوانیم بگوییم یک گزارش کتاب خوب نوشتهایم. بگذارید مثالی بزنیم: فرض کنید شما میگویید: این کتاب در فلان تعداد صفحه و شمارگان و کیفیت صحافی منتشر شده است. همهی این اشارات، پاسخ به سؤالاتی جداگانه هستند. ما وقتی در مواجههی با یک متن، به سی الی چهل سؤال پاسخ داده و بتوانیم این چهل پاسخ را در دل یک متن پیاده کنیم، گزارشی که از کتاب ارائه میدهیم، یک گزارش مثمر و مفید خواهد بود.
طبیعتاً اولین مواجههی ما با کتاب، فیزیک و ظاهر کتاب است؛ به این معنا که ما وقتی کتابی را برمیداریم، میبینیم که این کتاب قطع، صفحات و مشخصات ظاهری به خصوصی دارد. همچنین نویسنده، مترجم و انتشارات آن را مشاهده میکنیم. مشخصات ظاهری کتاب اولین مواجهههای ما با یک کتاب هستند. بگذارید به یک فوت کوزهگری اشاره کنم: کتابی که به زیبایی چاپ نشده است، به درد نمیخورد. میتوانم بگویم این مطلب تقریباً در مورد نود و نه درصد کتابهایی که در حال انتشار است، صادق است. اگر شما کتابی را برداشتید و دیدید طرح جلد یا صفحهآرایی ضعیفی داشته یا غلط املایی یا ویراستاری دارد، این به این معناست که این کتاب توسط جایی منتشر شده است که اصول حرفهای نشر را رعایت نمیکنند. بنابراین یکی از آیتمها و ویژگیهایی که شما میتوانید تشخیص بدهید یک کتاب، کتاب خوبی است، واقعاً ظاهرش است.
«نه همین لباس زیباست نشان کتاب خوب بودن!» کتاب خوب را معمولاً ناشران خوب چاپ میکنند. غالباً وقتی نویسندهای کتاب خوبی مینویسد، با ناشران معتبر و نشاندار صحبت میکند. ناشر نشاندار هم بیخود و بیجهت به ناشر نشاندار تبدیل نشده است. او مجموعهای از فعالیتها را انجام داده تا به یک برند مهم در کشور تبدیل شده است.
…