ماجرای تفکر اخلاقی مسلمین
برای اینکه به تاریخ اخلاق بپردازیم، باید به تاریخچهی جریانهای تفکر اخلاقی، در جهان اسلام اشاره کنیم. باتوجه به این که بیان این مطالب، در جای دیگر شش الی هشت ساعت زمان برده است، برای این ارائه، مهلت بسیار محدودی دارم.
مقدمهها
مقدمهی اول: ساحتهای حیات مومنانه
در مباحث پیش رو، وقتی میگوییم «جهان اسلام»، در واقع به یک جغرافیای ایمانی و دینی اشاره میکنیم؛ نه به یک جغرافیای سیاسی یا اقلیمی. بنابراین در بحث ما، حیات مومنانه و زندگی دینی مسلمانانه، اهمیت زیادی پیدا میکنند. به همین دلیل مناسب است که پیش از هر چیز، اضلاع حیات مومنانه را تبیین کنیم:
۱٫ ساحت اندیشه و باور: فرد مسلمان، در حوزهی فکری، باید به چیزهایی فکر کرده و اعتقاد پیدا کند. این ساحت متناظر با عرصهی کلام، میباشد.
۲٫ ساحت شعائر و مناسک: یک مسلمان، بعد از این که جهانبینی و تفسیرش از عالم و آدم عوض میشود؛ لایهای دیگر، به نام مناسک و شعائر برایش مطرح میشود. در تمام ادیان این مناسک وجود داشته و اهمیت دارند. هر دینی، در کنش دینورزانهی خود، مجموعهای از آداب دینی را، در قالب مناسک و شعائر مطرح میکند. مثل: نماز، روزه، حج و … . این ساحت متناظر با عرصهی فقه میباشد.
۳٫ ساحت معماری، تغییر و تنظیم شخصیت و اوصاف وجودی: وقتی کسی متدین به دینی میشود، میخواهد بلور شخصیت خود را تراش بدهد و از خود گوهر تازهای بسازد. این ساحت، به ساحت فکری و مناسک، مربوط نمیشود. در این ساحت از خود میپرسیم: «میخواهیم که باشیم؟». به تعبیر دیگر، این ساحت، ساحتِ «چگونه بودن و به چه تبدیل شدن» یا «لبیک به ندای قرآن در باب تزکیه» است. اینجا بحث اوصاف وجودی انسان، فارغ از هر نوع دین و باوری، مطرح میشود. انسانها در روابط خانوادگی، اجتماعی و سیاسیشان و حتی در رابطه با خودشان، مجموعه ای از خصلتها را دارا هستند. همچنین هر انسانی میراثبرِ ژنهایی است که از زمان تولد همراه او می باشد. این ژنها و کدها، سرمایه اولیهی وجودیِ هر انسانی هستند که می توان آنها را بدون تغییر، تداوم بخشید. در مقابل میتوان این سرمایهی اولیه را، دست-مایهی طراحیها و برنامهریزیهایی کرد تا برای رسیدن به اهدافی که برای خودمان، مشخص کردهایم، کمکمان کنند. این ساحت متناظر با اخلاق است. خداوند در سورهی مبارکهی شمس، برای باوراندن مطلبی به انسان دیرباور یازده قسم میخورد و آن مطلب «قَد اَفلحَ مَن زَکَّیهَا» است؛ یعنی ای انسان من تمام کیهان و عالم را برای تو خلق کردهام تا تو به یک جایی برسی. یازده قسم برای این است که ای انسان، اگر میخواهی به نقطهی فلاح و نجات برسی، باید تزکیه کنی.
امروزه در نظام آموزشی و حوزههای علمیهی ما، علیرغم اهمیت تبارشناسی، کمتر پیش میآید که اندیشههای مختلف، تبارشناسی شوند؛ در حالی که ما میراثبرِ مجموعهای از گزارهها، مدونات و معلقاتِ گذشتگان خود هستیم.
مقدمهی دوم: عوامل تاثیرگذار بر شکلگیری جریانهای اخلاق اسلامی
اینکه این جریانها را «مکتب» بنامیم، تعبیر فنی و دقیقی نیست. بنابراین بهتر است این جریانها را، نوعی «رویکرد» به حساب بیاوریم؛ به این معنا که مجموعهی اخلاق اسلامی، در حوزهی مکاتب اخلاقی، مکتبی است در برابر سایر مکاتب اخلاقیِ دینی (بودایی، هندویی، یهودی) و نظامهای اخلاقی غیردینی (سکولار). در واقع آنچه که مکتبهای مختلف را به وجود میآورد، تغییر در ارکان و مقومات اصلی آن است؛ بنابراین اگر سطوح تمایز در این لایهی بنیادین نباشد، صرفا رویکردهایی در ذیل مکتب اصلی خواهیم داشت.
پیش از پرداختن به موضوع، باید به این نکته اشاره کنم که امروزه در نظام آموزشی و حوزههای علمیهی ما، علیرغم اهمیت تبارشناسی، کمتر پیش میآید که اندیشههای مختلف، تبارشناسی شوند؛ در حالی که ما میراثبرِ مجموعهای از گزارهها، مدونات و معلقاتِ گذشتگان خود هستیم. اگر میخواهیم دربارهی اینکه در کجا ایستادهایم، مانند یک تصویر ماهوارهای، به یک خودآگاهی برسیم و خودمان را مرکز عالم به حساب نیاوریم، باید به مختصات تاریخی نقطهای که در آن ایستادهایم، توجه کنیم. با عنایت به مطلب پیشگفته، ضرورت تبارشناسی روشن میشود؛ چرا که اگر کسی بخواهد از تنگنظری رهایی یابد، باید این نگاه تاریخی را مدنظر قرار دهد.
عواملی که که بر شکلگیری جریانهای اخلاق اسلامی، موثر بوده اند، دو دستهاند:
۱٫ عواملی که به سبک تفکر برمیگردند:
تفکر انسان مسلمان، (یا به تعبیر استاد حکیمی: تفکر اهالی قبیلهی قبله) با توجه به منابع اصلی معرفت، به سه قسم تقسیم میشود:
الف. حدیثی-فقهی (وحی): در این تفکر، نبی و ولی، ترجمانِ وحی بوده و آن را برای ما قابل فهم میکند. البته قصدم این نیست که در این جا قرآن را فراموش کنم، بلکه میخواهم جریانِ تفکر اخلاقی را تبیین کنم.
ب. عرفانی (شهود): امروزه در جهان عرب، کلمهی عرفان و عارف به این معنا وجود ندارد و اعراب، عرفان را تصوف و عرفا را صوفیه مینامند.
ج. فلسفی-کلامی (عقل): در این تفکر بیشتر به بعد فلسفی توجه داریم تا بعد کلامی.
۲٫ عواملی که به سبک شخصیت برمیگردند:
با استفاده از تیپولوژیِ شخصیت (تیپشناسیِ شخصیت) میتوان سنخهای شخصیتی و گونههای مختلف روحیه را که انواع گوناگونی دارند تبیین کرد. این روحیهها عبارتند از:
الف.روحیهی حیات متعبدانه.
ب.روحیهی حیات عاشقانه.
ج. روحیهی حیات اندیشهورزانه.
…