چگونه مطمئن شویم یک استدلال اخلاقی استدلال گالیلهای نیست؟
مقدمه
فیلسوفان اخلاق بالاخص فیلسوفان اخلاق معاصر معمولا از طریق یک یا چند برهان اخلاقی نام و نشان یافتهاند. استدلال اخلاقی1 یک فیلسوف، برهانی است که چکیده و نمونه عینی رویکرد او به یک مسئله را نشان میدهد. تاریخچه مباحث اخلاق کاربردی 2و هنجاری 3مشحون است از چنین برهانهایی که سرچشمه پیدایش بحثهایی درازدامن و گسترده شدهاند.استدلال ویولوننواز تامسون در باب سقط جنین یا استدلال راچلز در باب اتانازی نمونههایی مشهور از این استدلالات هستند.
مسئله اصلی در نوشتار پیشرو، بررسی و واکاوی نقدهای وارد بر این استدلالها از حیث چالشها یا موانع عملی است. گفتنی است من در پی تحلیل یک یا چند استدلال خاص نبوده و سنخ و اصل این گونه از براهین را مورد تحلیل قرار خواهم داد.
بنجامین دومِسِل 4از معدود کسانی است که در همین راستا و به شکلی مستقل و منقّح به نقد اخلاقی استدلالهای اخلاقی و چالشهای پیش روی آنها پرداخته است. دومسل چهار چالش و خطر اصلی را مورد بحث قرار داده که تبیین دقیق این دلایل و تحلیل یا رد و تایید آنها دستمایه اصلی کار در این نوشتار خواهد بود.
پیشینه این موضوع نشانگر آن است که به غیر از مورد مذکور، تا کنون نه فقط در میان مقالات و متون فارسی بلکه بطور کلی در مکتوبات بینالمللی نیز بر روی این مقوله تامل کافی صورت نگرفته است. البته آشکار است که مقالات و کتابهای بسیاری هر کدام یک یا چند استدلال اخلاقی را در مرکز توجه قرار دادهاند اما هیچ یک اصل جایگاه فلسفی و پایگاه اخلاقی این براهین را تحلیل نکردهاند.
چیستی استدلال اخلاقی و چالشهای چهارگانه
استدلالهای اخلاقی را به یک معنا میتوان در دو دسته کلی جای داد: استدلالهای نحیف و استدلالهای فربه. استدلال اخلاقی نحیف5، استدلالی است که با موضوعات اخلاقی از قبیل جواز سقط جنین دست و پنجه نرم میکند اما نمیتواند عملا پاسخی درخور و عملی برای آنها ارائه کند.
در مقابل، استدلال اخلاقی فربه 6 استدلالی است که ناظر بر مسائل اخلاقی بوده و پاسخی مناسب و مقتضی برای آنها دارد که در شرایط واقعی نیز عملا به کار خواهد آمد. این راهبرد دومسل برای تعریف و تفکیک استدلالهای اخلاقی از یکدیگر است. هرچند پیدا است با کلیگویی فاصله چندانی ندارد اما با کمی تامل میتوان ابهام سخن او را مرتفع نمود.
بنظر میرسد نحیف بودن یک استدلال مساوی با نامعتبر یا غیرمنطقی بودن آن نیست. و الا وی بجای لفظ نحیف از اصطلاحات متعارفی چون نامعتبر، نادرست و … استفاده میکرد. استدلالی که ظاهرا و بلحاظ صوری فاقد ایراد و خلل است اما دستکم تصور ما این است که در عمل نمیتواند کارآیی داشته باشد یک استدلال ناقص و نحیف است که نیازمند پرورش و پروار شدن است.
استدلال اخلاقی فربه نیز استدلالی است که فقط به کار متنهای فلسفی نمیآید و تصور ما این است که در عمل نیز پاسخگوی مسائل واقعی آدمی است. البته مقصود دقیق دومسل از کارآیی عملی چندان روشن نیست. او صرفا پای تصور و تخیل را به میان میکشد. یعنی میگوید برخی از استدلالهای اخلاقی اگرچه ظاهرا و منطقا معتبر به نظر میآیند اما تصور ما این است که در عمل به مشکل برخورده یا عملا به نتایجی غیراخلاقی منجر میشوند.
دومسل تصریح میکند که نباید روی استدلالهای نحیف و غیرفربه در تاملات اخلاقی حساب باز کرد. او حتی تا آنجا پیش میرود که میگوید حتی اگر دلیل منطقی مستقلی برای زیر سوال بردن اعتبار منطقی یا صدق یک استدلال نحیف در دست نباشد باز هم نباید به آنها اعتنا کرد. چراکه به دلیل برخی از کاستیها این دلایل، کفایت لازم برای عملی شدن و اجرایی کردن را ندارند.
گفتنی است پیشتر برنارد ویلیامز، مایکل والزر و گیلبرت رایل نیز در آثار خود از دو اصطلاح نحیف و فربه استفاده کردهاند. اما مقصود دومسل اگرچه بیارتباط با آنها نیست اما مجموعا متفاوت است.
پرسش اینجا است که چه چالشهایی بر سر راه استدلالهای اخلاقی فیلسوفان قرار دارد که سبب میشود استدلال آنها ناقص و نحیف باقی بماند؟ پاسخ دومسل این است که چهار چالش اصلی وجود دارد: انکار مسلمات اخلاقی، بیتوجهی به نگرش اخلاقی اشخاص، فقدان ژرفنگری و غفلت از ابعاد فردی مسائل اخلاقی. در ادامه هر یک از این چالشها را جداگانه مورد تحلیل قرار خواهیم داد.
انکار مسلّمات اخلاقی
در سال ۱۹۸۹ میلادی، پیتر سینگر ۱فیلسوف اخلاق تحلیلی و اهل استرالیا برای شرکت در چند نشست علمی در باب اخلاق کاربردی راهی آلمان شد اما بجای استقبال با اعتراضاتی شدید مواجه شد. معترضان، افکار وی را فاشیستی و یادآور دیدگاه نازیها دانسته و با سوت، کف و داد و فریاد مانع سخنرانی او شدند. این اعتراضات و مباحثات حتی به رسانهها کشید و از قضا باعث شهرت بیشتر وی و اندیشههایش شد.
اما چرا؟ ماجرا به کتاب اخلاق عملی7 سینگر بازمیگشت. وی در این کتاب، از اتانازی فعال دفاع کرده بود و در مواردی که به سود بیمار یا جامعه بیمار بود مداخله پزشکی جهت قتل از سر شفقت بیماران لاعلاج و حتی برخی از کودکان مبتلا را با یا بیاطلاع آنها مجاز دانسته بود.
اما آیا این عمل چیزی غیر از قتل یک انسان بیگناه است؟ ممکن است بگویید اگر استدلال سینگر را به دقت مرور کنیم شاید به این نتیجه برسیم که به حکم عقل، این نوع از قتل معقول و پذیرفتنی است. اما نکته اینجا است که ایراد استدلال اخلاقی سینگر یک ایراد اساسی است. استدلال وی دچار چالش انکار مسلّمات اخلاقی8 است. چه چیزی در اخلاق مسلمتر و قطعیتر از ممنوعیت قتل یک انسان بیگناه؟
میتوان گفت وقتی یک استدلال اخلاقی به نتایجی منجر میگردد که خلاف مسلّمات اخلاقی و امور قطعی است یعنی ما با یک استدلال نحیف و ضعیف طرف هستیم که اگرچه ظاهرا مرتکب هیچ مغالطهای نشده اما در حقیقت رفتاری را توصیه میکند که شهودا میدانیم ناروا و غیراخلاقی است. همین مسئله سبب میشود که استدلال سینگر را نپذیریم حتی اگر نتوانیم خللی منطقی در آن پیدا کنیم.
اما نکته اینجا است که فرق میان مسلّمات اخلاقی با مشهورات اخلاقی را چگونه دریابیم؟ بسیاری از چیزها چنان مشهور و بر سر زبانها است که انسان گمان میکند بدیهی یا بسیار واضح است حال آنکه شهرت یک مسئله به معنای قطعیت و صحت آن نیست.
فلاسفه ما معمولا معتقد بودند مشهورات گزارههایی هستند که عقل به درستی آنها حکم میکند. اما نه به این دلیل که مستقلا و با حجت و برهان به صدق آن وقوف یافته بلکه به دلیل باور اکثر مردم به آنها و رواجشان در قالب آداب، اعتقادات و… . آنها مشهورات را مناسب سخنان خطابی و اقناعی دانسته و به دو دسته تقسیم میکردند: مشهورات ظاهری و حقیقی.
مشهورات ظاهری گزارههایی هستند که در نگاه نخست درست و پذیرفتنی به نظر میرسند. مثل این گزاره که «اگر تو این اختلاس را انجام ندهی کس دیگری انجام خواهد داد». در اینجا ما با یک مشهور ظاهری طرف هستیم که ابتدائاً گزارهای گیرا و اقناعکننده است اما پس از کمی تامل، نادرستی و قبح آن برملا خواهد شد. اما مشهورات حقیقی گزارههایی هستند که مقبول عام بوده و معمولا موافق با اخلاق هستند. اما بیشتر در گفتار و سخنان خطابی مورد استفاده قرار میگیرند.
سوال این بود که ما از چه طریق و با چه ملاکی مسلّمات اخلاق را از مشهورات تمیز دهیم؟ از کجا مطمئن شویم که سینگر یک گالیله دیگر نیست و استدلال مناقشهبرانگیز او چیزی شبیه ادعاهای ساختارشکن اما درست او نیست که این بار بجای نجوم در حوزه اخلاقشناسی مطرح میشود؟ دومسل سعی میکند به کمک آراء ویتگنشتاین در رساله در باب یقین9 پاسخ این پرسش را بدهد.
…