ایالات متحده در سوم ژانویه [۱۳ دی] قاسم سلیمانی فرماندۀ ارشد نظامی ایرانی را ترور کرد، هنگامی که او همراه با ابومهدی المهندس، رئیس کتائب حزبالله گروه شبهنظامی تحت حمایت ایران، در حال خروج از فرودگاه بینالمللی بغداد بود.
فردای آن روز در نشست ویژۀ خبری یکی از مقامات عالیرتبه وزارت امور خارجه ایالات متحده که نامش عنوان نشد گفت سلیمانی ظرف بیست سال گذشته «طراح اصلی» حملات تروریستی ایران بوده و «فقط ۶۰۸ آمریکایی را در عراق به قتل رسانده است.» او افزود که سلیمانی و المهندس توسط سازمان ملل متحد بهعنوان تروریست شناخته شدهاند1 و «و هر دوی این افراد مصداق کامل آدمهای بد هستند.»
در سال ۲۰۰۳ اطلاعات ایالات متحده دربارۀ در اختیار داشتن سلاحهای کشتار جمعی عراق کاملاً اشتباه از کار درآمد. آن اشتباهات منجر به حمله به عراق شد، حملهای که راه را برای ورود ایران و سلیمانی به عراق باز کرد. ولی بیایید اینبار فرض کنیم که واقعیت همانچیزی است که مسئولان ایالات متحده میگویند. آیا ترور این دو نفر بهلحاظ اخلاقی قابل دفاع است؟
میتوانیم با این پیشفرض شروع کنیم که گرفتن جان انسان غلط است. رئیسجمهور [آمریکا] دونالد ترامپ منکر این نخواهد بود. برای مثال، او یک سال پیش گفت: «من همیشه از اولین حق تصریح شده در اعلامیۀ استقلال [ایالات متحده] دفاع خواهم کرد، یعنی حق حیات.» مخاطب اظهارات ترامپ اعضای پویش مخالفت با سقط جنین بودند، ولی اگر جنین حق حیات دارد، این حق شامل حال انسانهای بزرگتر هم خواهد شد.
ولی آیا دربارۀ «آدمهای بد» استثنایی در کار است؟ مجدداً برای آنکه استدلالمان تا حد ممکن واضح باشد، اجازه بدهید فرض کنیم که فقط انسانهای بیگناه دارای حق حیات هستند. چه کسی حکم میکند انسانی بیگناه است [و انسان دیگری نه]؟ اگر ما، همانگونه که آمریکاییها اغلب میگویند، قائل به «حکومت قانون و نه افراد» باشیم، باید فرایندی قانونی برای تصمیمگیری درباب مجرمبودن [افراد] وجود داشته باشد. دیوان کیفری بینالمللی2 از سال ۲۰۰۲ تاکنون تلاش کرده این فرایند را در کل جهان اجرایی کند. این دادگاه در پیگرد قانونی عاملان جنایتهای جنگی و جنایت علیه بشریت به موفقیتهای چشمگیری دست پیدا کرده است، ولی قلمروی این دادگاه محدود است و حیطۀ [فعالیت] آن به دلیل عدم همراهی ایالات متحده برای ملحق شدن به ۱۲۲ کشور دیگری که صلاحیت آن را پذیرفتهاند گسترش نیافته است.
به دنبال ترور سلیمانی، انیس کالامار3، گزارشگر ویژۀ اقدامات فراقضایی4، بدون تشریفات قانونی یا بر پایۀ حکم دفتر کمیسیونر عالی سازمان ملل متحد در زمینۀ حقوق بشر، بیان کرد که هیچگونه نظارتی روی کشتارهای هدفمند خارج از مرزهای یک کشور وجود ندارد. مجری بهسادگی، بدون طی هرگونه فرایند قانونی یا تأیید بخشهای دیگر حکومت، تصمیم میگیرد که چه کسی را باید کشت. پذیرش چنین عملی باعث میشود هر گونه مخالفت اصولی با کشتارهای طراحی شده یا انجام شده توسط دیگر کشورها مشکل شود. از جملۀ این کشتارها میتوان به «توطئۀ کافه میلانو5» در سال ۲۰۱۱ اشاره کرد که در آن، [ادعا شده است…] عوامل ایرانی قصد کشتن سفیر عربستان سعودی در ایالات متحده را داشتند، هنگامی که سفیر در رستوران معروفی در واشنگتن دیسی در حال صرف ناهار بود.
تنها چیزی که ایالات متحده میتواند در دفاع از ترورهایش بگوید این است که هدف آنها افراد واقعاً بدی هستند و سفیر عربستان سعودی فرد بدی نیست. این حرف حاکمیت افراد را بالاتر از حاکمیت قانون قرار میدهد.
توجیه دیگری که پنتاگون برای این قتل ارائه داد بهصورت سربسته اشاره به «نقش بر آب کردن حملات آیندۀ ایران» داشت. همانگونه که کالامار اشاره کرد، این مورد شبیه به حملۀ «قریبالوقوع» نیست که در قوانین بینالمللی برای توجیه اقدام در جهت دفاع از خود ضروری است. او همچنین اشاره کرد دیگرانی هم در این حمله کشته شدهاند ـ براساس گزارشها در مجموع هفت نفر کشته شدند ـ و به گفته او کشته شدن دیگران بهروشنی مصداق کشتن غیرقانونی است.
مطالعۀ دقیق متن نشست خبری ۳ ژانویه که از سوی سه مقام عالیرتبۀ وزارت امور خارجه برگزار شد، طرز فکر اصلی مسئولان [دولت] ترامپ را به روشنی نشان میدهد. در پاسخ به پرسشهای مکرر درباب توجیه ترور، یکی از مقاماتْ این ترور را با سرنگون کردن هواپیمایی در سال ۱۹۴۳ مقایسه کرد، هواپیمایی که حامل یاماموتو ایسوروکو6، دریابُد ژاپنی، در حال بازدید از نیروهای ژاپنی در اقیانوس آرام بود – حادثهای که در وسط جنگ و یک سال پس از حملۀ ژاپنیها به پرل هاربر7 [پایگاه دریایی ایالات متحده] اتفاق افتاد. یکی دیگر از مقامات گفت: «وقتی این سوالات را میشنوم انگار دارید دربارۀ بلژیک در چهل سال گذشته حرف میزنید. این رژیم ایران است. چهل سال است که این رژیم به اقدامات جنگی علیه کشورهایی در پنج قارۀ جهان مبادرت ورزیده است.» مقامی که این ترور را با قتل یاماموتو ایسوروکو مقایسه کرد در جایی بهیکباره بیاختیار گفت: «خدای من، ما باید توضیح دهیم که چرا چنین کارهایی میکنیم؟»
اگر مقامات وزارت امور خارجه معتقدند که ایالات متحده، مشابه با ژاپن در سال ۱۹۴۵، درگیر جنگی مشروع8 با ایران است، قتل سلیمانی قابل درک است. براساس [تعریفی] معیارین از نظریۀ جنگ مشروع، شما میتوانید دشمنان خود را هر زمان که فرصت آن را پیدا کردید بکشید، مادامی که اهمیت هدف بر، بهاصطلاح، تلفات جانبی وارد آمده به بیگناهان بچربد، ولی ایالات متحده در حال جنگ با ایران نیست. قانون اساسی ایالات متحده صرفاً به کنگره اختیار اعلام جنگ را میدهد، و کنگره هیچگاه با ایران اعلام جنگ نکرده است. رئیس مجلس نمایندگان نانسی پلوسی9 میگوید که باید از رئیسان کنگره دربارۀ نقشۀ قتل سلیمانی مشورت گرفته میشد. اگر این ترور اقدامی جنگی بود، حق با اوست.
از سوی دیگر، اگر این قتل اقدامی جنگی نبود، آنگاه این ترور هم غیرقانونی است و هم غیراخلاقی؛ درست همانطور که ترور فراقضایی غیرقانونی و غیراخلاقی است، هنگامی که آن ترور برای جلوگیری از حملهای قریبالوقوع ضروری نباشد. این ترور پیامدهای منفی شدیدی را در پی دارد، نه صرفاً با عنایت به تشدید اقداماتی در جهت مقابله به مثل در خاورمیانه، بلکه همچنین بهدلیل نقشی که در زوال حاکمیت بینالمللی قانون دارد.
پی نوشت
- استناد نویسنده برای تروریست نامیدن شهیدان سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس نقلقول مقامات وزارت خارجه ایالات متحده است و مشخص نیست منظور دقیقاً کدام فهرست است.
- International Criminal Court
- Agnès Callamard
- Special Rapporteur on extrajudicial
- Cafe Milano Plot
- Isoroku Yamamoto
- Pearl Harbor
- just war
- Nancy Pelosi