در مقدمه این کتاب آمده است: «اخلاق، شاخههای متنوع و مختلفی دارد. اخلاق سیاسی، بخشی از مجموعه مطالعات حوزه اخلاق است؛ که در کنار علوم سیاسی، فلسفه و مطالعات مربوط به ادیان و تربیتی جایگاه ویژهای به خود اختصاص داده است. اخلاق سیاسی عصر جدید دارای ابعاد متنوع و مختلفی است. حضور دین در زندگی بشر همواره وجود داشته و آدمی روزی را بدون آن سپری نکرده است. به قول برخی از جامعهشناسان هیچ جامعه شناخته شدهای وجود ندارد که بدون دین باشد. بررسیهای مردمشناختی و باستانی نشان داده است که این موجود متفکر به صورت مداوم در پی سر منشأ هستی بوده و تلاش کرده است با یافتن مصداقی کامل برای آن به عبادتش بپردازد. شکی نیست که این تلاشها همیشه قرین موفقیت و درستی نبوده و بارها امور دیگری به اشتباه، موجود متعالی فرض گردیده و عبادت شده است. اما نفس این اشتباهات خود دلیلی بر این است که انسان بدون اعتقاد به موجودی ماورائی نمیتواند زندگی خود را سامان دهد.
دین تنها امر معنوی صرف نبوده و انسانها در اغلب ساحتهای زندگی خود از این امر متأثر بوده و بلکه به عمد سعی کردهاند که اساس زندگی خود را بر شالوده آن بنا کنند. این گفته، صرف نظر از اعتقاد دینی خود ماست که بر اساس آن معتقدیم اولین انسان، خود یک پیامبر بوده و لاجرم اعتقادات دینی، اساس زندگی آدمی را از همان ابتدا رقم زده است. تأثیر دین در تنظیم روابط زندگی در جوامعی که ادیان الهی بر آنها حاکم بوده است، امری نیست که مورد تردید کسی باشد. البته در خصوص ادیان غیرالهی، به ویژه آنها که فاقد شریعت هستند باید به گونه دیگری سخن گفت. این تأثیر در همه عرصههای زندگی مشهود بوده و به عبارتی، موضوعی وجود نداشته است که بدون مراجعه به دین درباره آن تصمیمی گرفته شود، از اینرو، اشخاصی که به گونهای متولی امور دینی بوده، در همه جوامع دیندار، جایگاهی ویژه داشته و از احترام فوق العادهای بهرهمند بودهاند.»
علاوه بر فطری بودن برخی از مبانی اخلاقی، دین و آموزههای دینی نقش مهمی در اخلاق سیاست دارند، تعلیم و تربیت دینی اصول و هنجارهای اخلاقی را به انسانها آموزش داده و از آنها خواستهاند به آن عمل کنند.
در ادامه مقدمه کتاب میخوانیم: «مسئله اخلاق نیز از این قانون مستثنا نیست و تا جایی که تاریخ به یاد دارد دین و آموزههای آن بودهاند که اصول و هنجارهای اخلاقی را به انسانها آموزش داده و از آنها خواستهاند به آن عمل کنند. در این راه، تشویق و ترغیب از یک سو، و انذار و تحذیر از سوی دیگر، آدمی را به سوی عمل به دستورات اخلاقی سوق داده است. اینگونه تأثیرگذاری تا دوره رنسانس در تمام سرزمینها کم و بیش حاکم بوده و در ممالک اسلامی تا هم اکنون نیز ادامه دارد، اما پس از دوره رنسانس به سبب اتفاقات خاصی که متناسب با فرهنگ و تمدن غرب به وجود آمد، تأثیر دین روز به روز کمتر شده و از حاکمیت آن بر عرصههای مختلف زندگی بشر کاسته شده است. معیارهای اخلاق و سیاست در غرب جدید تفاوت اساسی با اندیشه اسلامی دارد. در این کتاب بنیادهای اساسی اخلاق سیاسی در اسلام و بانی هستیشناسی و معرفتشناسی آن با اندیشه غربی نیز مقایسه و بررسی خواهد شد.»
این کتاب در شش فصل به نگارش درآمده است. در فصل اول به مفهومشناسی اخلاق سیاسی به صورت مختصر پرداخته شده است؛ در فصل دوم مبانی هستیشناسی اخلاق سیاسی تبیین و بررسی شده است. در فصل سوم انسانشناختی و معرفتشناسی بهصورت مجمل بحث و بررسی شده است. در فصل چهارم به موضوع دین و اخلاق اشاره شده، در فصل پنجم اخلاق بر اساس نصیحتنامهها و سیاستنامهها بررسی شده و در نهایت در فصل ششم اخلاق در سیره رسول الله و حضرت علی پرداخته شده است.
در فصل دوم که «مبانی هستیشناسی اخلاق سیاسی» نامگذاری شده است میخوانیم: «هستی و وجود، از جمله واژههایی هستند که مابعدالطبیعه در صدد کشف و تبیین آن بوده است. در تاریخ متافیزیک همه فلاسفه مدعی بودهاند که موضوع فلسفه «وجود» است، با وجود به ماهو موجود است یعنی همان هستی و معتقد بودند که بحث فلاسفه بر آن متمرکز بوده است، اما در میان آنها دو اندیشمند مشهور اهتمام بیشتری به مسئله «هستی» دادهاند و بر این اعتقاد بودهاند که فلاسفه بیشترین توجه را موجود نمودند، به وجود نیاوردهاند و نسبت به وجود غفلت داشتهاند. صدر المتألهین و مارتین هایدگر، دو متفکری هستند که درباره هستی دیدگاهی نو و ابتکاری ارائه دادهاند.»
در فصل اول این کتاب تحت عنوان «مفهومشناسی اخلاق سیاسی» آمده است: علاوه بر فطری بودن برخی از مبانی اخلاقی، دین و آموزههای دینی نقش مهمی در اخلاق سیاست دارند، تعلیم و تربیت دینی اصول و هنجارهای اخلاقی را به انسانها آموزش داده و از آنها خواستهاند به آن عمل کنند. در این راه، تشویق و ترغیب از یک سو، و انذار و تحذیر از سوی دیگر، آدمی را به سوی عمل به دستورات اخلاقی سوق داده است و مفاهیم و اخلاق سیاسی ریشه دینی داشته و بسیاری اکتسابی هستند.
موضوع بحث فلسفه و حکمت، هستی انسان و وجود بهطور کلی است. از آنجایی که در فصل سوم درباره مبانی انسان و معرفتشناختی اخلاق سیاسی صحبت شده آمده است: «انسانشناسی یکی از مهمترین دانشهای زیربنایی در علوم انسانی و اسلامی است، شناخت دقیق و جامع چیستی و هویت انسان درامد ورود به مباحث آن است، برای شناخت چیستی انسانشناسی تبیین مقولاتی از قبیل تاریخچه شعر تعریف، انواع، اهمیت و ضرورت و بحرانهای انسانشناسی لازم به نظر میرسد. انسانشناسی از قدیمیترین علوم بشر به شمار میآید چرا که انسان همیشه دنبال یافتن منشا پیدایش خود بوده و به همین منظور افسانهها و داستانهای فراوانی نیز ساخته و پرداخته است. انسانشناسی در مشرق زمین بر خلاف عالم غرفه بیشتر قالب مذهبی و دینی داشته است، حقیقت انسان، نحوه تکون و آغاز حیات او، سرنوشت و سرانجام و جایگاه او در نظام هستی مطالبی است که هم در شرایع توحیدی و هم ادیان غیر توحیدی مثل هندوییسم و بودیسم مورد توجه بوده است.
هستی انسان خود دارای دو بعد اساسی میباشد یکی صورت عقلانی و معنوی او و دیگری صورت حسی و جسمانیاش که مربوط به عالم خلق و کون و فساد است حکمت نیز دارای دو بعد نظری و عملی است. حکمت عملی با حکمت مدنی مشتمل بر فلسفه اخلاق و فلسفه سیاست است و موضوع آن همان صورت عقلانی و معنوی انسان یا بعد ارادی و هنجاری اوست و هدف آن نیز تعالی بخشیدن به این بعد است.»
نویسنده این کتاب در فصل چهارم به مبانی دینشناختی اخلاق سیاسی پرداخته و در این زمینه نوشته است: «مقوله دین و دنیا تلازم و تباین آنها در عرض و طول قرار دارند. آسمان و زمین وحدت وکثرت هستی، یکی برای دیگری و اصطلاحاتی از این قبیل از جمله مقولاتی هستند که ذهن فلسفی را به خود مشغول میکند و میتوان آنها را از سوالات پایدار ذهن فلسفی دانست. پژوهشها نشان میدهد بنیاد ذهنی غرب حکایت از پیوند وثیق دین و سیاست دارد. لذا به رغم تحولات مذهبی به ویژه جنبش رنسانس در غرب و گسترش ایده تفکر جدایی دین از سیاست و امروزه گسست دین و سیاست را مکتب لیبرالیسم و سکولاریسم به نمایش گذاشته است و در اسلام دین و سیاست پیوند داشته و اخلاق و ازش های اخلاق در سیاست معنا دارند.»