نگاهی به فلسفه اخلاق ایران باستان
مقدمه
جفری اِسکار، استاد فلسفه دانشگاه دورهام، درباره کتاب موتسه میگوید: «این کتاب در ارائه یک موضع فلسفی دقیق، شسته و رفته و انسانی آن قدر موفق است که میتوان بدون افتادن در دام زمانپریشی آن را «فایدهگرایانه» نامید». این کتاب مجموعهای از نظریههای اخلاقی و سیاسی موتسه و شارحانن و پیروان اوست.
موتسه، اندیشمند چین باستان، در سده بیستم در غرب بسیار مطرح شد و او را «آموزگار» «آموزههای نحلهای» دانستند «که از لحاظ اخلاقی از همه نحلههای چین باستان برتر بود». زادروز و زادمرگ موتسه مشخص نیست، اما بیشتر پژوهشگران بر این باورند که شکوفایی اندیشه او حدود ۴۲۰ پیش از میلاد، یعنی همزمان با سقراط، رخ داد.
اسکار، کتاب فایدهگراییاش را که در ۱۹۹۶ در راتلج منتشر شد، با موتسه میآغازد و او را «نخستین فیلسوف فایدهگرا» میداند. او میگوید: «موتسه، حکیم برجستهای از حکمای پرشمار آن روزگار بود که در پی درمانی فلسفی برای درگیریهای محلی و از همگسیختگی سرزمین مفلوکی که امروز آن را چین مینامیم». موتسه، برای حل این مشکلات، نظریه چی ین آی (عشق فراگیر) را ارائه کرد: «آدمیان، برای ایجاد صلح در زمین، باید گستره دغدغههایشان را بگسترانند، از توجه صرف به خود و گروهی کوچک از اطرافیانشان دست برندارند و همه را، همچون خود، دوست بدارند».
او، در توضیح پیامد «عشق فراگیر» میگوید:
هرکس دیگران را دوست بدارد، دیگران نیز او را دوست خواهند داشت؛ هرکس به دیگران سود برساند، دیگران نیز به او سود خواهند رساند؛ هرکس از دیگران متنفر باشد، دیگران نیز از او متنفر خواهند شد. هرکس دیگران را مجروح کند، دیگران نیز او را مجروح خواهند کرد.
اسکار میگوید: موتسه حتی به نقدهایی که امروزه درباره فایدهگرایی مطرح میشوند، مانند «اشکال پرمطالبه بودن فایدهگرایی» و «اشکال اخلاق خوکان» نیز پاسخ داده است.
حتی در دانشنامههای «اخلاق دینی» که آموزههای اخلاقی ادیان مختلف را بررسی میکنند، مانند دانشنامه اخلاق دینی بلکول که چهار فصل آن درباره «اخلاق آفریقایی» است، هیچ فصل یا مدخلی درباره «فلسفه اخلاق» در «ایران باستان» وجود ندارد.
جولیا درایور نیز در کتاب پیامدگرایی، موتسه را نامزدی دیگر برای برخورداری از عنوان «نخستین پیامدگرا» میداند و با اشاره به پارهای از فیلسوفان اخلاق سده بیستم، مانند اسکار، میگوید آنها «بر این باورند که موتسه (حدودا ۴۲۰ پیش از میلاد) پیامدگرا بود؛ زیرا غالبا [برخی از] آداب و رسوم را به علت بیفایده بودن یا زیانبار بودنشان نقد میکرد». او با اشاره به «نظریه خیرخواهی و عشق فراگیر» موتسه، این جمله را از کتاب موتسه برای اثبات پیامدگرا بودنش، نقل میکند:
وقتی هیچ کس در جهان به دیگری عشق نورزد، طبیعی است که قوی بر ضعیف چیره میشود، اکثریت اقلیت را سرکوب میکند، ثروتمندان نیازمندان را مسخره میکنند، خودپسندان به فروتنان توهین میکنند و موذیان صاف و سادگان را میفریبند. بنابراین همه مصیبتها، نزاعها، آه و نالهها و نفرتهای جهان ناشی از فقدان عشق فراگیر است.
درایور میگوید: موتسه «بر این باور بود که پیامد در تعیین کیفیت اخلاقی اعمال یا سیاستها تاثیرگذار است» و با مقایسه او با بنتم، میل و هاچسن، میگوید:
ظاهرا موتسه، مانند فایدهگرایان پسین، بنتم و میل، در پی اصلاحات اجتماعی بود. نگرش او درباره لزوم خیرخواهی جهانی برای بهبود اخلاقی جهان در این دیدگاه فرنسیس هاچسن طنینانداز شد که «فضیلت»، اصولا چیزی جز خیرخواهی نیست.
درایور در پایان، از اینکه «کار زیادی درباره این شخصیت جالب و تاثیر احتمالی او بر تاریخ [تکامل این] نظریه اخلاقی [یعنی پیامدگرایی] انجام نشده است» ابراز تاسف میکند.
پژوهشهای فیلسوفان اخلاق غربی، مانند اسکار و درایور درباره «فلسفه اخلاق موتسه» در «چین باستان» و رساندن ریشه «پیامدگرایی» به او، گویای آشنایی ایشان با «فلسفه اخلاق» در «چین باستان» است.
با وجود این، حتی در دانشنامههای «اخلاق دینی» که آموزههای اخلاقی ادیان مختلف را بررسی میکنند، مانند دانشنامه اخلاق دینی بلکول که چهار فصل آن درباره «اخلاق آفریقایی» است، هیچ فصل یا مدخلی درباره «فلسفه اخلاق» در «ایران باستان» وجود ندارد. و هیچ پژوهش درخوری از جانب این فیلسوفان درباره «فلسفه اخلاق زرتشتی» انجام نشده است.
…