نگاهی اخلاقی به فیلم چند مرد خوب
جک نیکلسون1 در یکی از صحنههای پایانی فیلم چند مرد خوب2 (۱۹۹۲)، با هیجانی فوقالعاده میگوید: «نمیتونی حقیقت رو تحمل کنی!». شاید یک فیلسوف با استناد به این جمله بگوید فیلم درباره معرفتشناسی (چگونگی فهم ما از جهان) یا متافیزیک (چیستی واقعیت) است.
اما واقعیت چیز دیگری است.
این درام درباره قتل فراقانونیِ ویلی سانتیاگو3، سرباز وظیفهای معمولی و نافرمان، در پایگاه نیروی دریایی خلیج گوانتانامو است. این فیلم بیش از هر چیز دیگری در مورد اخلاق است. به طور دقیقتر، یک رویارویی است بین اخلاق فایدهگرا (یا نتیجهگرا) و اخلاق کانتی (یا وظیفهگرا).
کارگردان فیلم، راب راینر4 است. او پیش از این، فیلم مفرح و نه چندان فلسفی وقتی هری سالی را دید5 (۱۹۸۹) را ساخته بود. او فیلمسازی نیست که با فرااخلاق (مقایسه نظریههای اخلاقی) سر و کار داشته باشد.
گرچه هیچگاه به صراحت بیان نشده، این فیلم صحنه رویاییِ دو تن از مهمترین فیلسوفان اخلاق است، ایمانوئل کانت و جرمی بنتام
همچنین آرون سورکین6، فیلمنامهنویس این فیلم هم کسی نیست که به خاطر دانش عمیقاش از فلسفه اخلاق شناخته شده باشد (گرچه بعداً فیلمنامه شبکه اجتماعی7 را نوشت که درباره مسائل اخلاقی پیرامون تأسیس فیسبوک بود و جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباسی را به خاطر آن بُرد). با این حال، چند مرد خوب بیانی سینمایی از عمیقترین سؤالات اخلاقی است که فیلسوفان مطرح کردند، از اخلاق نیکوماخوسی8 ارسطو در ۳۵۰ قبل از میلاد گرفته، تا نظریه عدالت9 جان رالز در سال ۱۹۷۱.
گرچه هیچگاه به صراحت بیان نشده، این فیلم صحنه رویاییِ دو تن از مهمترین فیلسوفان اخلاق است، ایمانوئل کانت10 و جرمی بنتام11. تضاد این فیلم، در واقع نزاعی است بین اخلاق فایدهگرایانه (که فرضش این است که هدف وسیله را توجیه میکند) و اخلاق کانتی (که میگوید باید همیشه حقوق افراد را رعایت کنیم).
نکاتی درباره فایدهگرایی
ابتدا نکات اساسی فایدهگرایی را یادآوری میکنم. مشخصترین شکل فایدهگرایی را میتوانیم در فیلسوف انگلیسی، جرمی بنتام ردیابی کنیم. او را با «اصل بیشترین خوشی»12 میشناسند. طبق این اصل، فعلی درست و اخلاقی است که در هر وضعیتی، «بیشترین خوشی را برای بیشترین افراد» تولید یا ممکن میکند. این عبارت را اولین بار او به کار نبرده، ولی اولین کسی بوده که آن را پذیرفته است.
جرمی بنتام، پدر فایدهگرایی، اول بار در کتابخانه دانشگاه کویینِ13 آکسفورد به این عبارت جوزف پریستلی14 (۱۷۳۳-۱۸۰۴)، شیمیدان-فیلسوف و دگراندیش مذهبی، ارجاع داده بود. این عالم همهچیزدان ساکن میدلَندز15 به خاطر اختراع آب گازدار معروف شده بود و در زمانه خودش نویسنده سیاسی مشهوری بود. پریستلی از «اصل بیشترین خوشی» در کتاب مقالاتی در باب حکومت در سال ۱۷۶۸ استفاده کرد. (این داستان را مری وارنوک16 در مقدمهاش بر کتاب فایدهگرایی جان استوارت میل17 گفته است)
بنتام اخلاق را دانشی عملی میدانست که باید از ارجاعات الهیاتی و ایدههایی مانند حقوق طبیعی تصفیه شود.
بنتام آدم شایسته و محترمی بود. او به درستی خودش را مدیون پریستلی میدانست. اما واقعیت این است که این اصل قدیمیتر است. تاریخنگاران اندیشه به حق خواهند گفت که اولین بار گوتفرید ویلهلم لایبنیتز18 (۱۷۱۶-۱۷۴۶)، فیلسوف بزرگ آلمانی بود که در اظهارنظری انتقادی درباره سموئل کوکسِجی19، حقوقدان و اصلاحگر حقوقی نسبتاً ناشناخته، از «اصل بیشترین خوشی» استفاده کرد.20 اما امروزه این اصل با بنتام پیوند دارد، بیش از هر چیز به این دلیل که بهتر از بقیه نظراتش را برای عموم مطرح کرده است.
واقعیت عجیب دیگر این است که این عبارت اولین بار در پاورقی ویرایش ۱۸۲۲ کتاب مقدمهای به اصول اخلاقیات و قانونگذاری21 جرمی بنتام آمده است. این عبارت برای طرفداران خوانشِ بنتامی از فایدهگرایی، مبدل به کلمه قصار و اصل اعتقادی شد. بنتام در آن پاورقی چنین نوشت که نظریه اخلاق و فلسفه سیاسی باید مبتنی باشد بر «اصلی که تنها غایت درست و موجه حکومت را بیشترین خوشی برای بیشترین افراد میداند».
بنتام اخلاق را دانشی عملی میدانست که باید از ارجاعات الهیاتی و ایدههایی مانند حقوق طبیعی تصفیه شود. بنتام حقوق طبیعی را «مزخرفات بیپایه»22 میدانست.
تمام این ایدهها در فیلم راب راینر یافت میشود.
در دفاع از وظیفه
سانتیاگو در پنج دقیقه اول فیلم میمیرد و بقیه فیلم، درامی است که در دادگاه اتفاق میافتد. بدون نگرانی از لو رفتن فیلم میتوان گفت شخصیت جک نیکلسون در فیلم هنگام دفاع از سربازان متهم، از اصل بنتام دفاع میکند. سرهنگ جِسوپ23 با مدافعان اصول اخلاقی انتزاعی و حاکمیت قانون مخالف است. برای او نتیجه نهایی مهم است. معنای حرف او این است که هرگاه نتیجه کاری حفاظت از بیشترین تعداد انسانها باشد، «کد قرمز» (اصطلاح نظامیان برای مجازات فراقانونی) هم موجه است. اساساً نتیجه، وسیله را توجیه میکند.
شاید عجیب به نظر برسد، اما سورن کیرکگور24 هم در اظهارنظری نتیجهگرایانه میگوید یک «تعلیق الهیاتی از امر اخلاقی» وجود دارد (ترس و لرز، ۱۸۴۳). فقط تفاوت اینجاست که شخصیت جک نیکلسون در مقایسه با این اگزیستانسیالیست دانمارکی از الفاظ عامیانهتری استفاده میکند. او در مواجهه با انتقادهای اخلاقی قدرتمند است: «برام اصلاً مهم نیست. کارِ ما نجات جون آدماست». سرهنگ جسوپ به خاطر عملگراییاش میگفت «نه وقتشو دارم و نه دوست دارم که خودم رو برای یه همچین آدمی توضیح بدم. آدمی که با آزادیای که من تأمین کردم، از زیر لحاف وضعی رو که من درست کردم زیر سؤال میبره». آن مرد، تام کروز25 است.
سرهنگ جسوپ با تام کروز در نقش ستوان دَنیل کافی26 روبرو میشود. کافی فارغالتحصیل دانشگاه هاروارد و پسر دادستان کلِ پیشین است. او قبل از اینکه بتواند شغل پردرآمد وکالت را آغاز کند، چند سالی در ارتش وکیل مدافع بوده است (که برای ما باورپذیر است). شخصیت کروز در ابتدا شبیه بچه لوسی تصویر میشود که بیشتر از حقوق به بسکتبال علاقه دارد، و برخلاف نیکلسون عمیقاً به وظیفهگرایی باورمند است، یعنی به معیارهای اخلاقی نقضنشدنی. واژه انگلیسی deontological (وظیفهگرایی) از واژه یونانی deon (به معنای آنچه باید انجام شود، یا همان وظیفه27) گرفته شده است. کافی برخلاف جسوپ قبول ندارد که یک سرباز با این توجیه که جانهای زیادی نجات مییابند، با کد قرمز بمیرد. برای او این مهم است که برخی کارها درست هستند و برخی نادرست، و کارهای درست را باید انجام داد. از این رو، مهمترین بخش اخلاق انگیزه است، نه پیامد.
هانس مورگِنتا نوشت «وقتی دستمان با کمال حسن نیت در پی کاری است، میوه شر از بذر اندیشههای شریف میروید»
دیدگاه ستوان دنیل کافی، کانتی است. کانتیها پیامدهای افعال را بیاهمیت نمیدانند، اما میگویند یک فعل برای اینکه خوب باشد، باید با «اراده خیر» سازگار باشد، یا به عبارت دیگر، انگیزه پشت آن فعل باید خوب باشد. ایمانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴) و دیگر فیلسوفان اخلاقِ وظیفهگرا، پیروی از فرمان و امرِ قانون اخلاقی را امر مطلق28 مینامند. به عبارت دیگر، قانون اخلاقی چیزی است که باید در هر شرایطی پیروی شود.
اما این قانون اخلاقی چیست؟ کانت در کتاب بنیانگذاری برای مابعدالطبیعه اخلاق29 (۱۷۸۵) استدلال میکند که شما باید همیشه «چنان عمل کنید که با انسانیت، خواه خودتان و خواه دیگری، همواره به مثابه غایت و نه به عنوان ابزار صرف، رفتار کنید». بر این اساس، اگر سربازان میخواستند در خلیج گوانتانامو اخلاقی عمل کنند، باید با یکدیگر به مثابه غایت فینفسه رفتار میکردند، نه ابزار صرف. فرمان کد قرمز را در مورد سرباز سانتیاگو اجرا کردند تا عبرتی برای دیگران باشد و به این وسیله انضباط نظامی تقویت شود. به این ترتیب، با او به مثابه ابزار صرف رفتار شد، نه غایتی فینفسه.
اخلاقِ قدرت
در تاریخ فلسفه سیاسی کم نبودند نویسندگانی که به موضع کانت حمله کردند. نویسندگانِ معروف به رئالیست (که ایدئالیسم مورد حمایت کانت در کتاب در باب صلح جاودان30 (۱۷۹۵) را نپذیرفتند) استدلال کردند که ایدئالیسم اخلاقی مورد قبول فیلسوفان وظیفهگرا دست آخر افراد را بیشتر به سختی خواهد انداخت.
هانس مورگِنتا31 (۱۹۰۴-۱۹۸۰) که از پیشکسوتان مکتب رئالیسم است، نوشت «وقتی دستمان با کمال حسن نیت در پی کاری است، میوه شر از بذر اندیشههای شریف میروید» (انسان علمی در مقابل قدرت سیاست32 ، ۱۹۴۶، ص ۱۸۸). شاید سرهنگ جسوپ زمانی که در وست پوینت33 بوده با واقعگرایی آشنا شده و کتابهای مورگنتا را خوانده باشد. فیلم که قطعاً همینطور نشان میدهد. افکار سرهنگ شباهت چشمگیری با فلسفه مورگنتا و فایدهگرایی جرمی بنتام دارد. «تو نمیتونی حقیقت رو تحمل کنی»، پاسخی بود به پرسشهای کانتی تام کروز. شخصیت نیکلسون اخلاقِ نتیجهگرا و فایدهگرا را به خوبی خلاصه میکند. شایسته است که نطق غرای او را کلمه به کلمه نقل کنیم:
«پسر! ما تو دنیایی زندگی میکنیم که دیوار داره. اون دیوارها رو باید آدمای مسلح محافظت کنند. کی میخواد این کارو بکنه؟ تو؟ تو سروان واینبرگ34؟ مسئولیت من بزرگتر از اون چیزیه که تو بتونی فکرشو بکنی. تو برای سانتیاگو گریه میکنی و تفنگدارهای دریایی رو نفرین میکنی. نعمت بزرگی داری. نعمت ندونستن چیزی که من میدونم. اینکه مرگ غمانگیز سانتیاگو جون خیلیهارو نجات داده. شاید برات عجیب باشه یا نفهمی چی میگم، اما وجود منم جون خیلیهارو نجات میده.»
مرگ سانتیاگوی بیچاره جانهای زیادی را نجات داد. بنابراین باید گفت: بیشترین خوشی برای بیشترین آدمها.
چند نکته پایانی
البته باید گفت فیلم چند مرد خوب صرفاً بیان دو موضعِ کاملاً متضاد در فلسفه اخلاق یا مقدمهای (تمهید) بر بحث از چیستی خوب و بد، نیست. داستان جذاب زندگی و مرگ است که بازیگرانش با بالاترین توان در آن به ایفای نقش پرداختند.
در کارگردانی این فیلم، بازیگوشیهای زیادی وجود دارد (مانند انتخاب فیلمنامهنویس فیلم (آرون سورکین)، در نقشی کوتاه به عنوان وکیل دادگاه). بازیگرانی که برای این فیلم انتخاب شدهاند، خیرهکننده ظاهر شدند، بازیگرانی فوقالعاده که در حد ستارههای سینمایی هستند. دِمی مور35 در نقش وکیل جوان، ناخدا سوم جوآن گَلُوِیْ36 عالی است. اگر انگلیسی باشید، میدانید که این روزها کوین بیکن37 به واسطه تبلیغات تلفن همراه معروف است، اما بازی او در نقش دادستان ناحیه، فوقالعاده عالی است.
مهم نیست که چه نظری در مورد دیدگاههای مذهبی شخصِ تام کروز دارید، این فیلم همه منتقدان بازیگری او را ساکت میکند. اما این جک نیکلسون است که یک سروگردن از همه بالاتر است. کسانی که فیلمنامه سورکین را خواندند، سرهنگ جسوپ به ذهنشان جنگجویی کاملاً سرد و نچسب، و تا حدودی یکبعدی میآید. اما نیکلسون در فیلم پرشور و با قاطعیت صحبت میکند. قطعاً راحت نیست، اما تماشاگر به سختی میتواند با فلسفه اخلاق نتیجهگرای او مخالفت کند.
سرهنگ جسوپ برای افرادی که در ناز و نعمت زندگی میکنند و در عین حال، در مسئله حقوق بشر، حق به جانب صحبت میکنند، یک پاسخ ساده دارد: «تو حقیقت رو نمیخوای، چون جاهایی هست که همه نمیدونند و تو مهمونیها در موردش حرف نمیزنند. تو میخوای من کنار دیوار باشم. تو اونجا به من نیاز داری». و به کسانی که هنوز نظر متفاوتی دارند، میگفت «به نظرم خوبه تفنگ برداری و مثل یه سرباز پُست بِدی».
افکار او برای کانتیها عمیقاً مسئلهساز است، ولی رد کردن چنین افکاری هم کار آسانی نیست.
پی نوشت
- Jack Nicholson
- A Few Good Men
- Willy Santiago
- Rob Reiner
- When Harry Met Sally
- Aaron Sorkin
- The Social Network
- Nicomachean Ethics
- A Theory of Justice
- Immanuel Kant
- Jeremy Bentham
- greatest happiness principle
- Queen’s College
- Joseph Priestley
- Midlandsبه منطقه مرکزی انگلیس گویند.
- Mary Warnock
- John Stuart Mill
- Gottfried Wilhelm Leibniz
- Samuel Cocceji
- مثلاً به این کتاب رجوع کنید: (نویسنده) ‘The Greatest Happiness Principle and Other Early German Anticipations of Utilitarian Theory’, Joachim Hruschka, Utilitas, p.166, 1991
- Introduction to the Principles of Morals and Legislation
- nonsense on stilts
- Jessup
- Søren Kierkegaard
- Tom Cruise
- Daniel Kaffee
- duty
- categorical imperative
- Groundwork of the Metaphysics of Morals
- On the Perpetual Peace
- Hans Morgenthau از برجستهترین چهرههای مطالعات روابط بینالملل در قرن بیستم و بنیانگذار نظریه واقعگرایی در این رشته.
- Scientific Man vs. Power Politics
- West Point آکادمی نظامی ایالات متحده معروف به وست پوینت، معتبرترین و کهنترین دانشگاه افسری ایالات متحده آمریکا است.
- Weinberg
- Demi Moore
- Joanne Galloway
- Kevin Bacon