نقش ژنها در شکلگیری شخصیت
معرفی کتاب، نویسندگان و مترجم
این کتاب در سال ۱۹۹۹ چاپ شده است. این کتاب هشت موضوع را از ناحیهی آزمایشات ژنتیک مورد بررسی قرار داده است. این موضوعات عبارتند از: هیجان، نگرانی، عصبانیت، اعتیاد به الکل، سیگار و مواد مخدر، عشق، تفکر، گرسنگی و پیری است.
نویسندگان کتاب ـ دین هیمر 1 (۱۹۵۱ ـ….) و پیتر کوپلند 2 (۱۹۴۲ ـ ۲۰۰۶) ـ خود برخی از آزمایشات را انجام دادهاند و برخی دیگر را گزارش کردهاند. این دو دانشمند عضو هیئت علمی انستیتو ملی بهداشت (NIH) آمریکا هستند. همچنین مترجم کتاب ـ دکتر علی متولی زادهی اردکانی ـ عضو هیئت علمی همین انتستیو هستند.
توضیح چند نکته
در اینجا فقط در صدد این نکته هستم که با توجه به اینکه این کتاب در یک فضای کاملاً علمی و بدون جانبداری تولید شده است، میتواند این احتمال را ایجاد کند که ما در موضوعشناسی اخلاق ـ که انسان و رفتارهای جوارحی و جوانحی اوست ـ یک توسعه داده باشیم و آن هم توجه به اینکه برخی از این رفتارها ناشی از ساختار ژنتیکی انسان است.
از سوی دیگر یکی از ساحتهای مهم اخلاق کاربردی، همانا اخلاق جنسی است. در جامعهی ما این مطلب بسیار مغفول و در حاشیه بوده است. یکی از ادلهی مهم این در حاشیه بودن، تقابلی است که بین طرح و بررسی این گونه مباحث با شرم و حیا در محققین به نظر رسیده است.
مسلماً بحثهای ژنتیکی تأثیر فراوانی در بررسیهای فقهی، حقوقی، کلامی و اخلاقی دارد. مسلماً احتمال تأثیر این مباحث نیز منجِز است و اقتضای این مطلب را دارد تا محققین ژنتیک ابتدائاً این احتمال را به یقین علمی بدل کرده و سپس نتایج آن در این رشتهها مورد بررسی قرار گیرد.
مسلماً در مباحث اخلاق جنسی پرداختن به مسائل جزیی بدون جواب دادن به این سؤال کلان که آیا برخی از رفتارهای جنسی از برخی از افراد میتواند ژنتیک باشد یا نه، بررسی بجایی نیست. خانوادهای که خود را در معرض پدیدهی همجنسگرایی در نوجوان خود میبیند، چگونه میتواند بدون جواب به این دست سؤالات به تربیت اخلاقی بپردازد و امید داشته باشد اخلاق جنسی را در خانواده محقق کند. توجه داشته باشید که طبق برخی مطالعات در ایران ـ که بر روی بیش از ۱۴۰۰۰ هزار دبیرستانی انجام شده بود ـ بیش از ۱۷.۵ درصد افراد تجربههایی در رابطه با همجنسبازی داشتند و مسلماً در کشور ما گرایش بالقوه به این مطلب بیش از عمل بالفعل است.
این معرفی در صدد است به طور خلاصه بخشی از این کتاب را که در رابطه با «عشق» نگاشته شده و به صورت کلی به مباحث جنسی و به خصوص به مبحث همجنسگرایی پرداخته است. البته روشن شدن زوایای بحث نیاز به مطالعهی کل کتاب دارد.
خلاصهی کتاب
توجه داشته باشید کلماتی همچون «فرهنگ» و «محیط» در این کتاب درست در مقابل ژنتیک قرار گرفته است و عوامل محیطی یعنی هر عاملی که ژنتیکی نباشد.
احتمالاً شناختهترین و مطمئناً بحث انگیزترین پژوهش بر روی ژنتیک جنسی، کشف ژنی است که در آزمایشگاه من در سال ۱۹۹۳ انجام شد و به نام ژن گرایش به همجنس نامیده شد…. اهمیت این ژن به دلیل روشن کردن زوایای ناشناختهی گرایش جنسی در انسان و به طور کلی تفاوت جنسی بین زن و مرد است. چرا که… در همهی فرهنگها و در همهی زمانها تقریباً همهی مردان به طرف زنان جذب میشدهاند و تقریباً همهی زنان به طرف مردان (هامر و کوپلند ۱۳۸۲, ۲۱۸ ـ ۲۱۹).
سؤال را این گونه باید طرح کرد: آیا فرد به همجنس خود گرایش دارد یا جنس مخالف یا چیزی بین آن؟ (هامر و کوپلند ۱۳۸۲, ۲۱۹).
روشی که ما در مطالعاتمان در انستیتو ملی بهداشت استفاده کردیم این است که حداقل چهار چیز: جذابیت، تخیل، رفتار و شناسایی را اندازهگیری کنیم. امتیاز نهایی برای یک فرد متوسط امتیازی است که در این چهار زمینه به دست آید (هامر و کوپلند ۱۳۸۲, ۲۲۰).
بر اساس مطالعات ژنتیکی بر روی دوقلوهای بسیار روشن شده است که دوقلوهای همسان با گرایش به همجنس شانس بیشتری ـ اما نه صد در صد ـ دارند که هر دو همجنسگرا باشند. این نسبت در دوقلوهای غیر همسان کمتر است و در افراد که با هم خویشاوندی ندارد باز هم کمتر است (هامر و کوپلند ۱۳۸۲, ۲۲۳ ـ ۲۲۴).
ما برای افزایش دقت تحقیق از دو حیلهی تحقیقاتی استفاده کردیم:
اول: در نخستین مرحله فقط بر روی برادرانی تمرکز کنیم که حتماً گرایش به همجنس داشتند.
دوم: بر خانوادههایی که نوع وراثت صحیح داشتند تمرکز کردیم. یعنی باید به دنبال مواردی میگشتیم که فرد در خانوادهی مادری افرادی با گرایش جنسی داشته باشد. همچنین خانوادههایی که چندین زن همجنسگرا در آن بود و نیز خانوادههایی که بیش از دو بردار همجنسگرا در آنها وجود داشتند، حذف شدند. با این کار تحقیق متمرکزتر شد (هامر و کوپلند ۱۳۸۲, ۲۲۹ ـ ۲۳۱).
نتیجه این شد که ما ارتباط ژنتیکی در قسمتی از بازوی بلند کروموزوم X به نام Xq28 پیدا کردیم که در نوک قسمت طولانی که در نوک قسمت طولانی کروموزوم X قرار داشت. تحقیقات نشانه ۸۳ در صد شراکت بود که به طور قابل توجهی بالاتر از ۵۰ در صد اشتراک ژنتیکی است که انتظار میرفت در آنجا وجود داشته باشد. نتایج این تحقیق در مقالهای با تیتر چشمگیر «ارتباط ژنتیکی بین نشانههای DNA بر روی کروموزوم X و گرایش جنسی در مردان» در مجلهی Science در جولای سال ۱۹۹۳ به چاپ رسید (هامر و کوپلند ۱۳۸۲, ۲۳۲).
دو انتقاد اساسی بر این مقاله مطرح شد:
اول: نتایج کشف شده فقط بر اساس یک آزمایش و بر روی یک جمیعت ویژه از مردان همجنسگرا بود. چاریس پاترسون آزمایش را بر روی گروهی دیگر انجام داد و با دو روش مختلف آمارها بررسی شد که نتایج یکسان بود.
دوم: آزمایش این نکته را مورد توجه نداشته است که برادران غیر همجنسگرا فاقد ژن همجنسگرایی هستند. به همین جهت آزمایش دوباره با شرکت دادن برادران غیر همجنسگرا تکرار شد و نتایج تأیید مستقلی بود که Xq28 درگرایش جنسی ـ هم گرایش به همجنس و هم گرایش به جنس مخالف ـ درگیر بود (هامر و کوپلند ۱۳۸۲, ۲۳۳ ـ ۲۳۴).
شواهد بسیار قوی وجود دارد، که نوعی ژن و یا ژنهایی با Xq28 در گرایش جنسی مرد ارتباط دارد. ولی این مسئله هنوز نیازمند تأییدیه است. البته در سال ۱۹۹۵ مطالعاتی نتایج آزمایشهای ما را تأیید کردند (هامر و کوپلند ۱۳۸۲, ۲۳۵).
چگونه ژن همجنسگرایی بر خلاف اصل تکامل عمل کرده است و در طی چند نسل حذف نشده است؟
یک دلیل این است که گرایش به همجنس، تولید مثل را غیر ممکن نمیسازد.
دلیل دوم: برخی از مردان غیر همجنسگرا میتوانند ژن تأثیرگذار بر روی گرایش به همجنس را به فرزندان خود انتقال دهند.
دلیل سوم: ممکن است این ژن خصوصیت دیگری را در جمعیت نگه میداشت [و این خصوصیت موجب شده است بنا بر اصل تکامل، ژن همجنسگرایی باقی مانده است. ولی این خصوصیت چیست؟] (هامر و کوپلند ۱۳۸۲, ۲۳۶ ـ ۲۳۷).
این سؤال تئوریهایی را به وجود آورد:
اول: این ژن برای نوع بشر مفید است. چون مانع افزایش جمعیت میشود. این تئوری ضعیف است. چون ژنهای در سطح افراد و نه گروهها فعالیت میکنند.
دوم: ژن ممکن است به طور غیر مستقیم منتقل شود. چون افراد با گرایش به همجنس به افراد خانوادهای که گرایش به جنس مخالف دارند در تربیت فرزندانشان کمک میکنند.
سوم: سادهترین تئوری که از نتایج خود تحقیق به دست میآید این است که ژن فقط در مردان ونه زنان فعالیت میکند. ما بررسی کردیم که این ژن در زنان چه تأثیر دارد. نتیجه این بود که زنان دارای این ژن شش ماه زودتر از دیگر زنان بالغ میشوند و زمان باروری در این زنان طولانیتر میشود (هامر و کوپلند ۱۳۸۲, ۲۳۷).
قسمت دوم
مقولههای مهمی در زندگی ما هست که بیشتر ما گمان میکنیم رفتارهایی که بر اساس این مقولهها انجام میشود کاملاً در اختیار خود ماست و یا ما در رابطه با آنها از محیط خود متأثر شدهایم. شاید بسیاری از ما باور نکنیم خشمی که در امور روزمرهی ما گریبانمان را میگیرد، یا اعتیادی که دیگری به آن مبتلاست یا عشق و دوست داشتن، یا حس ولعی که آن دیگری برای خوردن دارد یا حتی پیری، همگی و مواردی دیگر از این دست اموری باشند که بخشی از ریشههای آن در ساختار ژنتیک ماست.
ژنتیک بخش ناشناختهای از وجود انسان بود که کشف و شناخته شد. حال که این بخش شناخته شد، باید تأثیر خود را در علوم مختلفی که مستقیم و غیر مستقیم با موضوع انسان ارتباط دارد، بگذارد.
دین هیمر و پیتر کوپلند دو نویسندهی کتاب نقش ژنها در شکلگیری شخصیت در این کتاب به برخی از این زمینهها اشاره کردهاند.
در سرتاسر این کتاب با جملات فراوانی برمیخوریم که در آنها سعی شده است تأثیر ژنتیک در کنار محیط نشان داده شود. سعی شده تا نشان داده شود که روشهای تربیتی فارغ از بحث ژنتیک دچار کاستی است و باید ترمیم شود.
ساختار کتاب این گونه است که معمولاً یک یا چند جملهی تأثیرگذار از دانشمندان گذشته شروع می شود، پس از آن یک داستان نسبتاً مفصل از زندگی یک شخص ـ که مورد مطالعه واقع شده است ـ با دقت و ظرافت گزارش میشود، پس از آن نویسندگان به بیان آزمایشات انجام شده در آن رابطه می پردازند و مسائل علمی مطرح می شود و دست آخر معمولاً به تأثیر و تأثر ژنتیک و محیط اشارات مهمی صورت می گیرد.
زبان کتاب خالی از نوعی طنز علمی نیست. مطالب علمی نسبتاً دشوار کتاب همراه با طنزهای ظریف و کوتاه خواندنی تر شده است. استفاده از گزارش زندگی کیسهای مطالعاتی البته انحصاری به اوایل هر فصل ندارد و به صورت کوتاهتر در سراسر کتاب خودنمایی میکند. ساختار فعلی کتاب خالی از ارجاعات خستهکننده به کتابها و مقالات علمی پژوهشی است. البته کتاب استحکام علمی خود را با ارجاعات بجا و دقیق حفظ کرده است.
مترجم آقای دکتر علی متولی زاده اردکانی که این کتاب را بتزدا در ایالت میرلند ترجمه کردهاند. ایشان نیز عضو هیئت علمی انستیتو ملی بهداشت آمریکا (NIH) هستند.