نقد و بررسی فلسفه اخلاق مدرن از نگاه مکاینتایر
کتابهای زیادی در نقد فلسفه اخلاق مدرن نوشته شده است و سعی کردند که از بنیان اندیشه اخلاقی مدرن را زیر سوال ببرند. اکثر این فیلسوفان معتقد هستند فلسفه مدرن تعارضاتی در درونشان نسبت به مسائل اخلاقی دارند یا اینکه بدیلهای برای حل مسائل اخلاقی نسبت به راهحلهای فلسفه سنتی انتخاب میکنند ولی این بدیلها بسنده نیستند. یکی از کتابهای که در زمینه نقد فلسفه اخلاق مدرن نوشته شد کتاب اخلاق در تعارض با مدرنیته: جستاری در باب میل، استدلال عملی و روایت1 آخرین اثر السدیر مکاینتایر است که اثر بسیار مهم و تأثیرگذاری است، به نقد و بررسی نظریات فلسفه اخلاق مدرن میپردازد.
کتاب حاضر شاکله و روششناسی مکاینتایر را دقیق نشان میدهد اینکه چه اندازه تفکرات وی با فیلسوفان مدرن در تعارض و ناسازگاری است. او در این کتاب تقریر قطعی رسالههای اصلی اندیشه دوران بلوغ فکریاش را به ما ارائه میدهد. این اثر از جهت روششناسی دنباله همان مقاله معروفش یعنی «بحران معرفتشناختی، روایت دراماتیک وفلسفه علم»2 است اما با ساختار، عمق و محتوای بسیار پختهتر همراه است.
همّ و دلمشغولی این کتاب این است که نهتنها فیلسوفان اخلاق تحلیلی (همچون سیمون بلکبرن3، آلن گیبارد4، هری فرانکفورت5 و برنارد ویلیامز6) را به بوته نقد میکشاند بلکه هنرمندانی چون دی. اچ. لارنس7 و اسکار وایلد8 و اقتصاددانانی مانند گری بکر9 و یوجین فاما10 را از نقدش بینصیب نمیکند. درواقع، تز اصلی مکاینتایر در این کتاب این است که همه اندیشههای افراد فوق الذکر بهنوعی شاهد مثالی برای برخی از شکستهای اساسی مدرنیتهاند. و کتاب حاضر سعی میکند نشان دهد که با کمک ارسطو، آکوئیناس و مارکس میتوان از این بنبست خارج شد11.
در این اثر مکاینتایر با دو تقریر متعارضی از استدلال عملی روبرو است. یکی استدلال مبتنی بر ارضای امیال فردی و دیگری استدلال مبتنی بر دستیابی به شکوفایی (سعادت) انسان. مکاینتایر تلاش میکند که این دومی را بهعنوان امر برتر در نظر گیرد و از آن دفاع کند. نظریه استدلال عملی که تأکید بر ارضای امیال دارد، از اندیشههای دیوید هیوم سرچشمه میگیرد و در آموزه فرااخلاقی همچون ابرازگرایی12 صورت جدیدی به خود میگیرد. طبق عقیده ابرازگرایان احکام اخلاقی عبارتاند از ابرازات ذهنی، عواطف، نگرش یا تعهدند نه انواع چیزهایی که میتوانند درست یا غلط باشند. برای یک ابرازگرا گفتن اینکه قتل اشتباه است، درنهایت این است که بگوییم او قتل را ناپسند میشمارد یا نسبت بدان احساس غضب میکند.
نظریه سعادت (شکوفایی) که مکاینتایر در تقابل با ابرازگرایی از آن دفاع میکند، نوعی غایتشناسی ارسطویی است. مطابق با دیدگاه غایتشناسی، خوب یا خیر چیزی است که بهطور عینی طبیعتمان را بهعنوان حیوان عاقل کمال میبخشد. برای یک متفکر متمایل به غایتشناسی، گفتن اینکه قتل خطاست به معنای ابراز احساسات و عواطف نیست بلکه بیان اینکه قتل برای شکوفای یا سعادت بشر زیانبخش است. مکاینتایر ادعا میکند که انتخاب میان ابرازگرایی و غایتشناسی، بنیادیترین جدال اخلاقی دوران مدرن است.
درحالیکه ابرازگرایی یک آموزه فرااخلاقی، یعنی یک آموزه در مورد ماهیت متافیزیکی احکام اخلاقی و نه یک آموزه اجتماعی یا سیاسی است، ادعای اصلی مکاینتایر این نیست که نشان دهد ابرازگرایی بهعنوان یک نظریه ناکافی است، بلکه نشان میدهد که این نتیجه و نقاب یک فرهنگ اخلاقی ناقص است. نهتنها اینکه ابرازگرایی اشتباه میکند بلکه به معنای «پنهان کردن و مبدل کردن» شرایط واقعی نظم اجتماعی و اقتصادی ماست.
این استدلال علیه ابرازگرایی کاملاً جدید نیست. در انتقاد مکاینتایر از استالینیسم در یادداشتی از (یادداشتهایی درباره برهوت اخلاق13) و همچنین در انتقاد از اگزیستانسیالیسم در کتاب در پی فضیلت و در جای دیگری در آثارش شاهد هستیم، اما این کتاب این انتقاد را به سطحی بالاتر میبرد و آن را از یک سوءظن، به یک اتهام دقیقی بر تفکر اخلاقی مدرن مبدل میکند.14
فصول کتاب فلسفه اخلاق در تعارض با مدرنیته به شرح زیر است:
تعامل بین امیال و دلایل، موضوع فصل آغازین این کتاب است که مکاینتایر از دیدگاه آکوئیناس در مورد اینکه هر میلی برای خیری است دفاع میکند. مکاینتایر از این نظریه دفاع میکند که «خواستههایمان قابلدرک و توجیهپذیر هستند فقط اگر دلیل خوبی برای عمل داشته باشیم تا آنها را تحقق ببخشیم». این تز، مکاینتایر را به مقابله با دیدگاه ابرازگرایی سوق میدهد که بر اساس دیدگاه ابرازگرایی، هنگامی اختلافنظرهای اخلاقی بهوجود میآیند که «رجحان، تأییدها، نگرشهای تأییدی، نگرانیها، امیال، عواطف شدید یا ترکیبی از اینها اختلافنظر وجود داشته باشند».
این دیدگاه را بسیاری از افراد عاطفهگرا مانند چارلز استیونسون، آلن گیبارد و سیمون بلکبرن پذیرفتند. مکاینتایر رد سیستماتیک این مواضع را ارائه نمیدهد. در حقیقت او در چندین نکته بیان میکند که تفکیک مفصل استدلالهای پشتیبان بعید است که بتواند «تضاد مدرنیته» را حل کند؛ اما آنچه او قصد ارائه آن را دارد، درک بهتر از آنچه از این تضادها برمیآید و اینکه چرا آنها غیرقابلحل به نظر میرسند. راه رسیدن به چنین فهمی، بررسی «تاریخهای وسیعتر» یا داستانهای زندگی است که زمینه را برای تفسیر انتخابها و تصمیمات گرفته شده توسط عاملان مربوط فراهم میکند. برای فاعلان ابرازگرایان، تاریخشان نهایتاً بهعنوان تاریخچه ازآنچه برایشان دلنگرانی دارد فهمیده میشود. برای نو ارسطویان، تاریخ – تاریخ چگونگی موفقیت یا شکست در نائل شدن به قضاوت بهتر از آنچه یک انسان بهعنوان انسان شکوفایی مییابد و بر طبق آن عمل میکند است.15
فصل دوم به بررسی تحویل بافت اجتماعی و پیدایش تاریخی این دو نظریه به یک منظر و صورتبندی تنشها و برخوردیهای که بین این دو نظر است می پردازد. به بیان مکاینتایر «در فلسفه هیچوقت کافی نیست که… یک اشتباه را شناسایی کنیم. همچنین لازم است تبیین کنیم که چگونه متفکران بسیار هوشمند توانستند چنین اشتباهی را مرتکب شوند».
در اینجا مکاینتایر از مارکس یاد میگیرد و استدلال میکند که برخی از نظریهها برای پوشاندن واقعیتهای اقتصادی انتفاعی بردهاند؛ درحالیکه برخی دیگر چنین تصرف را به چالش میکشند. دیوید هیوم بهعنوان پدر ابرازگرایی شناخته میشود و نظریهپردازی سیاسی و اخلاقیاش، بهطور ندانسته اما در درجه اول نابرابری اقتصادی اجتماعی زمانش را پنهان کرد. برای هیوم آنچه را که شخصاً میل داریم، خوب مینامیم. او به همراه دوستش آدام اسمیت، جزء اولین کسانی بودند که تلاش برای بدست آوردن بیحدوحصر مال {آز یا طمع} که برای متفکران باستان و قرونوسطایی (مانند ارسطو و آکوئیناس) رذیلت بوده است، آن را فضیلتی دانستند که تحت سرمایهداری نوپا قرار گرفت. بهطورکلی در این فصل به بررسی اخلاق سرمایهداری بورژوای میپردازد.
مکاینتایر اهمیت خیرات مشترک را که توسط افرادی با همکاری هم یعنی از طریق اعضای خانواده، از طریق کارگری، از طریق شهروندانی و غیره به دست میآید نه بهطور فردی، برجسته میکند.
فصل سوم به کار بین متنی با نگاهی دقیقتر به سرمایهداری مدرنیته، تفکرات اخلاقی که از طریق آن شکل گرفته است (بهعنوان اخلاق سرمایه برای مدافعانشان شناختهشدهاند) و اینکه چگونه ابرازگرایی هم محصول و هم نقد محدود این نظام است میپردازد.
مکاینتایر معتقد است که مدرنیته سه شبه اخلاق ایجاد کرده است: اخلاق دولت، اخلاق بازار و اخلاق. دو مورد نخستین در مورد عاملانی سخن میگویند که تنها تا آنجایی که آنها عاملان دولت یا شرکتکنندگان در بازار هستند اخلاق آن نهاد، برایشان اهمیت دارد، مورد سوم اخلاق مدرنیته مدعای اخلاقی است که بهطور عام برای همه انسانها الزامآور باید باشد. آنها همگی خودشان را سکولار جلوه میدهند، همانطور که پیشرفتهای اخلاقی غیرمذهبی مدرن پیشبینی میشد و همه آنها برای حداکثر رساندن (منافع ملی، سود شخصی یا بیشترین خیر از بیشترین تعداد) و خواستار برخی از اصول بدون در نظر گرفتن پیامدهایشان (بهعنوانمثال قوانین مدنی، حقوق بشر، امری تنجیزی یا مطلق) بودند. این سه نهتنها دچار تناقضات هستند بلکه برای هدایت زندگی اخلاقی ما نیز کافی نیستند.
فصل چهارم کتاب بهتفصیل توضیح میدهد که چگونه این اجتماعات (اجتماعات مدنظر ارسطو و آکوئیناس) عقلانیت عملی را به کار میگیرند و چگونه، در نظر و عمل، آنها با مدرنیته در تضاد هستند.
ازنظر ارسطو، زندگی شاد و شکوفا (سعادتمند) زندگی است که در آن به فعالیتهای ارزشمندی درگیریم که به ما امکان میدهد همه فضایل و قابلیتهایمان را بپرورانیم و به خیرات فردی و مشترک مهم برسیم. دستیابی به خیرات مهم غایت استدلال عملی است و زندگی سعادتمند زندگی استدلالگر عملی برتر خواهد بود. چنین استدلالگر عملی قادر به گفتن و تمایز قائل شدن بین خیرات واقعی از خیرات ظاهری است، برای رسیدن به خیرات واقعی و نه خیرات ظاهری، میل میکند و فضایل دستیابی به آن خیرات واقعی را دارد. ما نمیتوانیم این امور را بهتنهایی انجام دهیم بلکه با کمک دیگران باید انجام دهیم تا حدودی به این دلیل است که ما به دیگران متکی هستیم تا ما را در کارهایی که به ما اجازه میدهند امیال و فضایل لازم را پرورش دهیم.
مکاینتایر اهمیت خیرات مشترک را که توسط افرادی با همکاری هم یعنی از طریق اعضای خانواده، از طریق کارگری، از طریق شهروندانی و غیره به دست میآید نه بهطور فردی، برجسته میکند. او در مورد مثالهای دانمارکی و برزیلی بحث میکند، اگر جوامع برای تحقق چنین خیراتی فعالیت میکنند، باید منصفانه و مشروعیت در مورد این خیرات که در آن همه صداهای مربوطه شنیده میشود، اجازه دهند. منتقدان لیبرال مکاینتایر در اینجا یک همدلی اصولی اساسی با وی دارند.
این شرح عقلانیت عملی با برداشت غالب مدرن در تضاد است که در اقتصاد نوکلاسیک و نظریه بازی ابراز مییابد. عاقل بودن این است که یک ترجیح رضایتبخش مؤثر واقع شود. با این کار، برداشت عجیبوغریب مدرن از سعادت (خوشبختی) بهعنوان بهزیستی ذهنی یا ترجیحات رضایتبخش است. باوجوداین، بر اساس برداشت ارسطویی، چنین سعادتی تنها در صورتی خوب است که انسان دلیل خوبی برای خوشبختی داشته باشد.
در فصل پنجم کتاب حاضر؛ چهار روایت را بهعنوان نمونههای آزمونی برای نظریههایش به ما ارائه میدهد «اگرچه تا حدودی این روایتها، روایتگر زندگی فلسفی خودش است». در این مورد، مکاینتایر رضایتمندیاش را برای پیروی از پیامدهای روششناختی نظریههای خود، تا پایان نشان میدهد. اگرچه تاریخ فلسفه مملو از متفکرانی است که به شکلی ادبیتر نیز نگاشتهاند و هنوز هم در فرانسه بسیار رایج است، اما در بین فیلسوفان انگلیسیزبانها بسیار غیرمعمول است که برای این کتابها مایه بگذارند.
اولین روایت با واسیلی گروسمن16، نویسنده اتحاد جماهیر شوروی سرکار دارد که مانند مکاینتایر زودهنگام با کمونیسم هم دل شد اما با دیدن جنایات استالین، دیگر آن تعلقخاطر به کمونیسم را کنار گذاشت.
دوم نگاهی به قاضی سندرا دی اوکانر17 میکند. مکاینتایر پرورانده مکتب ارسطویی استدلال عملی خانم اوکانرا را با توجه به اینکه بهعنوان قاضی دیوان عالی کشور بود، هیچگاه از انتقادات که نظام لیبرال آمریکا بر مارکسیست ها وارد می کرد تاثیر نپذیرفت برای همین مک اینتایر او را تحسین میکرد.
سومین و طولانیترین روایت به مورخ مارکسیست، رماننویس، هواخواه کریکت سی. ال. آر. جمیز 18 از ترینیداد اختصاص داد. وی با تروتسکی بر سر مسئله لزوم ایجاد جنبش آزادیبخش سیاهان همدل بود. تروتسکی مانند مکاینتایر استدلال میکرد که استثمارگران باید صدای بسیاری از فرهنگها و سنتها را بشنوند و فعالیت سیاسی باید فعالیت ریشهای باشد. او نیز مانند مکاینتایر فکر میکرد که وقتی اخلاق بهعنوان یک نهاد بورژوایی بیاعتبار شود، مارکسیسم هیچ منبعی برای پیشنهاد اخلاق متفاوت ندارد.
روایت آخر روایتگر دنیس فول19 ایرلندی است که برای اولین بار نام خود را بهعنوان منتقد صریح و بیمحابای سرکوب انگلیسی پروتستان بر کاتولیکها در ایرلند شمالی دانست که مک اینتایر از آن دفاع کرده است.
در پایان مکاینتایر استدلال میکند که مفهوم تومیستی از یک جامعه عادلانه هدف اصلی زندگی فلسفی اوست که به او امکان میدهد مسیر خود را در یک جامعه دارای تنش و تضاد در مسیر درست جهت دهی کند و صدای افراد و اقوام زیاد جامعه را بشنود.20
پی نوشت
- Ethics in the Conflicts of Modernity: An Essay on Desire, Practical Reasoning, and Narrative
- Epistemological Crises, Dramatic Narrative and the Philosophy of Science
- Simon Blackburn
- Allan Gibbard
- Harry Frankfurt
- Bernard Williams
- D. H. Lawrence
- Oscar Wilde
- Gary Becker
- Eugene Fama
- David Kretz, Gregory Lenne, Review of Alasdair MacIntyre’s, Ethics in the Conflicts of Modernity An Essay on Desire, Practical Reasoning, and Narrative,( Raisons politiques : 2018), p. 129
- expressivism
- Notes from the Moral Wilderness
Alasdair Macintyre, 1958-59, Notes from the Moral Wilderness, The New Reasoner Winter 1958-59 number 7
- Arosemena Gustavo, Book Reviews Alasdair MacIntyre, Ethics in the Conflicts of Modernity. An Essay on Desire, Practical Reasoning Narrative, (Netherlands Journal of Legal Philosophy, 2018), p. 93
- John Cottingham, Review Ethics in the Conflicts of Modernity. An Essay on Desire, Practical Reasoning, and Narrative,(Phlosophy, 2018), p. 303
- Vasily Grossman
- Justice Sandra Day O’Connor
- C. L. R. James
- Denis Foul
- David Kretz, Gregory Lenne, Review of Alasdair MacIntyre’s, Ethics in the Conflicts of Modernity An Essay on Desire, Practical Reasoning, and Narrative,( Raisons politiques : 2018), p.129-133