
نقد جستارِ «خواستِ باور»
نقد و بررسی استدلالهای ویلیام جیمز در جستارِ «خواستِ باور»
ويليام كينگدم كليفرد (W.K. Clifford) در سال ۱۸۷۷ در جستار «اخلاق باور» (The Ethics of Belief) بنیاد اخلاقی ایمان آوردن را زیر سؤال میبرد. او در این مقاله تخلف از بایستههای معرفتی و اعتماد بدون قرائن و استدلال را امری غیراخلاقی شمرد. او با صورتبندی جدیدی از قرینهگرایی حداکثری این رهیافت را ارائه کرد و مدعی شد که باور به چیزی بر بنیاد شواهد تابنده، در هر کجا و هر زمان و برای هر کس خطاست.
علیرغم تأثیر فراوان این مقاله، هجده سال طول کشید تا ویلیامی دیگر نقدی جدی بر آن نوشت. ویلیام جیمز (William jamnes) در سال ۱۸۹۹ در جستاری با عنوان «خواستِ باور» (The will to Believe) کوشید تا به حملات کلیفرد و دیگر قرینهگرایان حداکثری خداناباور پاسخ گوید. این جستار اگر ادعا نکنیم که توانست به نقدهای کلیفرد پاسخ گوید دست کم تا حد فراوانی توانست توازن را میان دو جبهه ایجاد کند.
او بهطور خلاصه چنین معتقد است که در مواردی که شواهد کافی برای یک باور موجود نیست، گاهی میتوانیم فرضیهای را که با نیازهای طبیعت ارادی ما سازگار است بپذیریم و سپس ثابت کنیم که آن فرضيه نتیجهبخش است و از حقیقت برخوردار است. البته او تأکید میکند که این فقط در مورد انتخابهای اصیل امکانپذیر است.
بر مقالۀ جيمز، فارغ از ضعف یا قوت ادعاهای کلیفرد که مجالی جداگانه میطلبد، انتقادات فراوانی وارد شده است و ما پس از بررسی نظریۀ جیمز به بازگویی تعدادی از آنها خواهیم پرداخت. در پایان نیز نقد خود را بر جيمز مطرح خواهیم کرد.
چکیدهای از جستار «اخلاق باور»
ویلیام کینگدم كليفرد، ریاضیدان و فیلسوف ملحد انگلیسی (۱۸۷۹- ۱۸۴۵) جستار اخلاق باور را در سی و یک سالگی و دو سال پیش از مرگ زودهنگام خود نگاشت و در آن از منظری قرینهگرا پشتوانۀ اخلاقی باور را زیر سؤال برد. کلیفرد در این جستار از یک مثال شروع میکند.
او یک کشتیدار را تصویر میکند که به رغم این که میداند کشتی او فرسوده است، با ایمان به این که خدا کشتی را حفظ خواهد کرد آن را به دریا میفرستد. کلیفرد بیان میکند که چه کشتی سالم بازگردد و چه سالم بازنگردد، عمل کشتنیدار غیراخلاقی است چراکه بر بنیاد شواهدی نابسنده کاری را انجام داده است.
او با ذكر يكی دو مثال ديگر سرانجام چنين نتيجه میگيرد كه باور به هر چيزی بر پایۀ شواهد نابسنده اخلاقاً كاری نادرست است. او جستوجو برای يافتن شواهد یک انديشه را يكبار و برای هميشه با اين تصور كـه آن بـرای هميشـه درسـت خواهـد مانـد ناصـواب میشمرد و هرگونه سركوب كردن ترديد را غلط میداند؛ چراكه يا با پژوهشهـای پيشـين میتوان به ترديد پاسخ داد يا اينكه ناتوانی در پاسخ به آن نشان مـیدهـد آن پژوهيـدنهـا كافی نبودهاند.
۳ . دربارۀ ويليام جيمز
هنگامی كه ويليام جيمز (۱۹۱۰-۱۸۴۲) فيلسوف آمريكايی و بنيانگذار مكتب كاركردگرايی كه تحليلهای مفصلی دربارۀ تجربۀ دينی انجام داده است بر جستار كليفُرد پاسخ مینوشت پنجاه و چهار سال داشت و هفده سال از مرگ كليفُرد، و به قول جيمز آن «كـودك شـرور دوستداشتنی»، میگذشت. جيمز خود در اين زمان هنوز كتاب بنام خـود «كـاركردگرايی: نامی نو بر برخی روشهای ديرين انديشيدن» را منتشر نكرده بود.
او گرچه در ايـن ايـام از فلسفه غافل نبود اما در عالم نوشتار بيشتر بهعنوان يك روانشناس مطرح بود؛ وی تا پيش از جستار «خواستِ باور» كه آن را با «مقالاتی ديگر در فلسفۀ عمومی» در قالب يك كتـاب منتشر كرد، دو كتاب در حوزۀ روانشناسی با عناوين اصـول روانشناسـی و روانشناسـی؛ درسگفتار كوتاه منتشر كرده بود. اما با انتشـار ايـن كتـاب در حـوزۀ فلسـفه، او از دنيـای روانشناسی فاصله گرفت و بهرغم انتشار يك كتاب ديگر در ايـن حـوزه روانشناسـی در سال ۱۸۹۹ با نام سخنانی با معلمان در باب روانشناسی، ديگـر آثـار خـود را بـه فلسـفه و بهطور ويژه معرفتشناسی اختصاص داد.
او هم زمان با «خواستِ باور»، «بیاخلاقی انسـان» را منتشر كرد و در سال ۱۹۰۲ باز هم به فلسفۀ دين بازگشت و كتاب گوناگونی تجربههای دينی: مطالعهای در سرشت انسان را نگاشت. جيمز در سال ۱۹۰۷ مهمترين كار خود را در تبيـين كـاركردگرايی منتشـر كـرد و دو كتـاب جهـان تكثرگـرا و معنـای صـدق: فرجـام كاركردگرایی را در سال ۱۹۰۹، يك سال پيش از مرگ خود ارائه كـرد. پـس از مـرگ نيـز چندين كتاب ديگر از مقالات منتشرنشدۀ او به چاپ رسيد كه مهمتـرين آنـان مقـالاتی در تجربهگرايی بنيادی بود.
…