نسبیت و مدارا؛ ارزشهای مطلق اخلاقی و تأثیر آنها بر همزیستی
مقدمه
برقراری صلح میان کشورها، جوامع و ادیان هدفی بوده که به ویژه در دوران معاصر به انحای مختلف دنبال شده است. جویندگان چنین صلحی همواره در نظر داشتهاند که تحقق این هدف بدون کوشش برای تقریب فرهنگها و ادیان مختلف امکانپذیر نیست. آنها بدین منظور گاه کوششهای سیاسی کوتاهمدت و میانمدتی را در جایجای جهان دنبال کردهاند؛ اما همیشه واقعیت انکارناپذیر و مقبول عموم این بوده که در درازمدت این همزیستی تنها با نظریهمند و پذیرفتنی کردن چنین مدارایی برای صاحبان اقوال و افکار و فرهنگهای مختلف ممکن است.
یکی از مهمترین تلاشها بدین منظور در اعلامیهی اخلاق جهانی بازنمود شد؛ اعلامیهای که دستاورد اجلاسی جهانی در سال ۱۹۹۳ بود؛ آنگاه که عدهای از بزرگان ادیان مختلف با حمایت هانس کونگ – کشیش، متأله و نویسندهی کاتولیک سوئیسی (متولد ۱۹۲۸) – در شیکاگو گرد آمدند و خواستند با همفکری راهکارهایی برای صلح و همزیستی میان اصحاب ادیان گوناگون بیابند.
برگزاری چنین اجلاسی در سطح جهانی موجب شد فیلسوفان اخلاق نیز در جایجای جهان در مبانی نظری چنین اعلامیهای بازاندیشی کنند یکی از مهمترین نقدها این بود که پیشفرض هماندیشان این اجلاس و پردازنگان آن اعلامیه وجود اصول اخلاقی واحد میان انسانها بوده است؛ حالآنکه اصول اخلاقی در زمانها و مکانهای مختلف تنوع بسیاری به خود میبینند. از منظر این منتقدان، تنوع اصول اخلاقی معنایی جز نسبیت اخلاقی نداشت؛ نسبیتی که بنیان یک چنین «اخلاق جهانی» را فرو میریخت و جایی برای باور به آن باقی نمیگذاشت.
هانس کونگ نیز همچون همهی منتقدانش باور داشت که بدون ارزشهایی مطلق و جهانشمول و اصول اخلاقی مشترک نمیتوان صلحی جهانی پدید آورد. از نگاه او و همفکرانش این که اگر کسی معتقد به وجود ارزشهای مطلق اخلاقی نباشد، نمیتواند از وجود احکام اخلاقی عام و جهانی حمایت کند واقعیتی مسلم انگاشته میشود. از این رو قائلان به این دیدگاه برای اثبات وجود ارزشهای مطلق اخلاقی، لازم دیدهاند تا بنیانهای نظری نسبیتگرایی اخلاقی و در صدر آنها نسبیتگرایی فرهنگی با آن را نفی کنند.
اکنون در طلیعه بحث، خوانشی موجز از مقوله نسبیت اخلاقی ضروری مینماید:
۱. نسبیتگرایی اخلاقی
مراد از نسبی بودن اخلاق این است که هیچ حکم اخلاقیای کلی و مطلق نیست. به عبارت دیگر، نسبیتگرایی اخلاقی یعنی این که بپذیریم اعتبار همهی احکام اخلاقی شرایطی دارد و این احکام با نظر به همان شرایط معتبرند؛ به طوری که اگر آن شرایط را از هر گزاره اخلاقی حذف کنیم، گزاره اخلاقی متناقض با آن نیز میتواند در شرایطی دیگر قابل قبول باشد.
نسبیگرایی اخلاقی در واقع واکنشی است به عمیقترین تعارضهای اخلاقیای که انسان مدرن در عرصههای مختلف زندگیاش با آن مواجه شده است. این دیدگاه از لحاظ ساختاری در میان هیچانگاری اخلاقی از یک سو و عینیتباوری اخلاقی از سوی دیگر جای میگیرد.
در برابر نسبیانگاران اخلاقی، عینیتباوران اخلاقی جای میگیرند. آنها میگویند داوریهای اخلاقی ما صدق و کذب خود را از باور یا بیباوری و خوشآیند یا بدآیند فرد یا جمع آدمیان نمیگیرند. بر این اساس عینیت در اینجا به معنای وابسته نبودن داوری اخلاقی به باور یا ناباوری و خوشآیند یا بدآیند فرد یا افراد جامعه است. نسبیانگاران اما مخالف عینیت باوریاند.
نقد و بررسی نسبیتگرایی البته مستلزم استخراج و فهم اصولی است که نسبیتگرایان بر اساس آن مدعیات خود را پایهریزی میکنند.
…